بریدههایی از کتاب شراره ها
۴٫۰
(۲)
من خود را نخواهم کشت. مردگان زود فراموش میشوند.
مجید
فاصلهٔ ما تا مرگ گاهی فقط بهاندازهٔ یک نفر است. این یک نفر را که بردارید، فقط میماند مرگ.
zeynab
کسی که دیگر دوستش نداشته باشند نامرئی میشود؛ تو دیگر متوجه نیستی که من جسم دارم.
فاصلهٔ ما تا مرگ گاهی فقط بهاندازهٔ یک نفر است. این یک نفر را که بردارید، فقط میماند مرگ.
چه کسالتبار میشد خوشبخت بودن!
مجید
تو جهان را میآکنی. از تو میتوانم فقط به تو بگریزم.
مجید
همیشه لحظهای فرا میرسد که آدم یاد میگیرد ساکت باشد
مجید
با چشمهای بسته عشق ورزیدن
کورکورانه عشق ورزیدن است. با چشمهای باز عشق ورزیدن شاید دیوانهوار عشق ورزیدن باشد: پذیرفتن تا به آخر. من تا سرحد جنون به تو عشق میورزم.
مجید
من بوسه میزنم بر مچ این دستهای بیاعتنا که تو آنها را دیگر از دستهایم کنار نخواهی کشید. من نوازش میکنم رگِ کبودش را، این ستون خون را که زمانی چون فوارهای از صفّهٔ قلبت میجهید. با هقهقهای کوچک رضایت، چون کودکی سرم را میان این دو کف دست میگذارم، آکنده از ستارهها، صلیبها و ورطههای سرنوشت پیشینم.
☆Nostalgia☆
شعرهایش بسیار جذاب بودند و الهامبخش شاعران اعصار بعد و بهخصوص رمانتیکها شدند. بعدها افسانههایی دربارهاش ساخته و پرداخته شد، که بهموجب یکی از آنها او در میانسالی دلباختهٔ قایقران جوانی بهنام فائون از اهالی لِسبوس شد و از فرط یأس و استیصال خود را از بالای صخره به دریا انداخت و خودکشی کرد.
مجید
ساپْفو (یا سافو)، شاعرهٔ یونانی نیمهٔ دوم قرن هفتم پیش از میلاد، در جزیرهٔ لِسبوس به دنیا آمد و در جهان باستان مقامی در حد الهگان هنر یافت. گروهی از زنان و دختران را گرد آورد که علائق مشترکشان عشق و زیبایی و شعر بود و از آفرودیته (الههٔ عشق)، الهگان رحمت و الهگان هنر تبعیت میکردند. آناکتوریا و آتیس در زمرهٔ دخترانی بودند که او در وصفشان شعر سرود.
مجید
ساعت دوی بعد از نیمهشب. موشها در قوطیهای زباله بقایای روز مرده را میجَوند: شهر از آنِ ارواح است، قاتلان، خوابگردان. تو کجایی، در کدام بستر، در کدام رؤیا؟ اگر بهسویت بدوم، تو بیآنکه مرا ببینی به راهت ادامه میدهی، زیرا ما در رؤیاهایمان دیده نمیشویم. گرسنه نیستم: امشب نمیتوانم زندگیام را هضم کنم. خستهام: تمام شب راه رفتهام تا یادت را بتکانم. خوابآلود نیستم: حتی گرسنهٔ مرگ هم نیستم.
مجید
عشق جریمه است. جریمه میشویم چون نتوانستهایم تنها بمانیم.
مجید
لذتْ خواهر دوقلوی درد است
مجید
من زیاد طاقت خوشبختی ندارم. عادت ندارم. در آغوش تو، میتوانم فقط بمیرم.
فایدهٔ عشق. هوسبازان میتوانند وادی لذت را بیعشق بپویند. آدم، هنگامیکه دارد پیوستن و آمیختن بدنها را تجربه میکند، نمیداند با شور جنونآسا چه کند. آنهنگام آدم میفهمد که در نیمکرهای تاریک هنوز جاهایی هست که باید کشف کرد. آدم به عشق نیاز داشته تا رنج کشیدن را بیاموزد.
مجید
مرگ، برای کشتنم، به همدستیام نیاز دارد.
مجید
حجم
۲٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
حجم
۲٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
قیمت:
۱۵۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد