بریدههایی از کتاب بلدچی؛ جلد اول
۴٫۶
(۸)
شب عملیات ناگهان هوا ابری شده و باران بسیار شدیدی شروع به باریدن کرده و سیل جاری شده و آب بسیاری از بچههای گردانهایی را که در مسیر رودخانههای میمه، دویریج، چیخواب، و چمهندی بودهاند با خودش برده است. خیلیها میگفتند که اگر سیل نمیآمد، بهراحتی میتوانستیم منطقههای عملیاتی والفجر مقدماتی و والفجر ۱ را دور بزنیم و همهٔ آن مناطق را به تصرف درآوریم. شکست در آن عملیات برای بچهبسیجیها خیلی سنگین بود. چند نفر از بچهها میگفتند که این بار امدادهای غیبی به کمک عراقیها رفتهاند. یکی میگفت: «حتماً ما را با عراقیها اشتباه گرفتهاند.» دیگری میگفت: «حتماً عراقیها بیشتر عبادت کردهاند و خدا به آنها کمک کرده است.»
کاربر ۶۹۴۵۳۲۰
علی نصرتی نگذاشت کنسروها را باز کنم. گفت: «از کنسروها و مواد خوراکی عراقیها استفاده نکنید. احتمال دارد مسموم باشند یا از حیوانات حرامگوشت درست شده باشند یا ذبح شرعی نشده باشند. در هر صورت حراماند.» گفتم: «برای من اشکال ندارد. چون هنوز به سن تکلیف نرسیدهام.» علی نصرتی عصبانی شد:
- تو هم این سن تکلیف را بهانه کردهای. نمازمان قضا میشود، میگویی به سن تکلیف نرسیدهام. هر چه ما میگوییم، میگویی به سن تکلیف نرسیدهام. پس آمدهای اینجا چه کار کنی؟ ضمناً حرام بودن ربطی به سن ندارد؛ برای بچهٔ کوچک هم حرام است.
کاربر ۶۹۴۵۳۲۰
یکی از بچهها گفت: «بچهها، دعا بخوانید. هر چه میتوانید قرآن بخوانید.» توی آن جان کندن، دعا کردن را فراموش کرده بودیم. به خودمان آمدیم و همگی شروع به خواندن دعا و قرآن کردیم. من به جز چند سورهٔ آخر قرآن سورهٔ دیگری حفظ نبودم. از بس بچهها میگفتند که «آیهٔ الکرسی» بخوانید فکر میکردم چند سورهٔ آخر قرآن توی جبهه کاربرد ندارد. از شدت ترس آن چند سوره را هم قاتی کرده بودم. هر درخواستی از خدا داشتم به زبان لری میگفتم.
کاربر ۶۹۴۵۳۲۰
با خودم فکر میکردم اگر در مدینه مسجد ذوقبلتین وجود دارد و میگویند پیغمبر نماز ظهرش را رو به مسجدالاقصی خواند و آیه نازل شد که نماز بعدی را رو به کعبه بخوان، اینجا ما نمازمان را به ده قبلهٔ متفاوت میخوانیم. خیلیها در نماز شروع به گریستن میکردند. با خود میگفتم اینها از چه میترسند! خیلی از آنها تازه به سن تکلیف رسیده بودند. برخی هنوز به سن تکلیف هم نرسیده بودند. پس برای کدام گناهشان گریه میکردند. موقع قنوت با یک دست سیم تلفن را میگرفتند تا مسیر را گم نکنند و با دست قنوت میگرفتند و دعا میخواندند تا او را گم نکنند.
shiravand
حجم
۱۵٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۶۴۸ صفحه
حجم
۱۵٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۶۴۸ صفحه
قیمت:
۱۹۴,۰۰۰
۹۷,۰۰۰۵۰%
تومانصفحه قبل
۱
صفحه بعد