داری زندگیشون رو نجات میدی؛ ولی برای زندگیای که ارزشِ زندگیکردن نداره.
Mostafa F
«آن موجودِ ترسناکی که موجب ترس انسان شده، همان انسان است.»
کاربر ۵۳۹۹۷۵۳
ما خونه رو ترک کردیم؛ چون بعضیها منتظرِ خبر میشن و بعضیهای دیگه خبری که میخوان رو میسازن.
snowball
سعی میکند در ذهنش از آن یک رویدادِ زودگذر بسازد؛ اتفاقی که شروع میشود و سریع تمام میشود
میکا
داری زندگیشون رو نجات میدی؛ ولی برای زندگیای که ارزشِ زندگیکردن نداره.
6456
دان گفته بود بالاخره که ما رو میگیرن. دلیلی نداره جور دیگهای فکر کنیم. آخر دنیاست مردم. اگه بهخاطر اینه که مغز ما تاب تحمل یه موجودی رو نداره، پس لابد حقمونه. من همیشه فکر میکردم بهخاطر حماقت خود ما آدمها آخرالزمان از راه برسه.
-؟!.شبح.!؟-
مالوری فکر میکند خدایا، ممکن نیست شنون این کار رو آگاهانه انجام بده. خدایا، حقیقت داره! یه چیزی اون بیرونه.
و آن چیزی که شنون دیده، حالا باید نزدیکِ خانه باشد.
فقط همین تکهچوب است که بین او و قاتل خواهرش قرار دارد؛ همان چیزی که خواهرش دید.
-؟!.شبح.!؟-
مالوری میداند که چهار سال میتواند خیلی راحت تبدیل به هشت سال شود و هشت سال بهراحتی تبدیل به دوازده سال میشود.
-؟!.شبح.!؟-
بهتر است با دیوانگی روبهرو شود تا اینکه بیحرکت بنشیند و بگذارد تکهتکههای وجودش را با خودش ببرد.
parnian
ما خونه رو ترک کردیم؛ چون بعضیها منتظرِ خبر میشن و بعضیهای دیگه خبری که میخوان رو میسازن.
parnian