بریدههایی از کتاب چشمان پوست
۳٫۷
(۲۴)
فضای معماری بیشتر از آنکه یک فضای مادی صرف باشد، فضایی است که زندگی میشود و این فضای زندگیشده همواره چیزی است فراتر از ساخت هندسی و مختصاتِ کمّی و قابل رؤیت آن.
fatemehparsa99
همین امکانِ کنش است که معماری را از دیگر هنرها جدا میکند. به دلیل همین کنشِ درنهفته و بودپذیر است که واکنشهای بدنی وجهی جداییناپذیر از تجربهٔ معماری هستند.
fatemehparsa99
من خود را در شهر تجربه میکنم، و شهر از طریق تجربهٔ بدنی من است که وجود دارد. شهر و بدن من یکدیگر را تعریف و تکمیل میکنند. من در شهر ساکنم و شهر در من.
الف. میم
معماری بهجای آنکه یک رویارویی بدنی موقعیتمند باشد به هنرِ عکسهای چاپی بدل شده که به وسیلهٔ چشم شتابزدهٔ دوربین ثبت میشود.
الف. میم
سوگیری بیناییمحورانه در هنر معماری در هیچ برههای به اندازهٔ سی سال گذشته مشهود نبوده است. در این مدت نوعی از معماری غالب شده است که هدف آن خلقِ ساختهای معماری به شکل تصاویر دیداری بهیادماندنی و مبهوتکننده است. معماری بهجای پدید آوردنِ تجربههای فضایی و ملموسی که وجودبنیاد و وجودگرا باشند، بهکارگیری راهبردهای روانی تبلیغاتی و جلب نظر آنی را در پیش گرفته است. ساختمانها به محصولات تصویری بدل شدهاند که از ژرفای وجودی و اصالت به دورند.
الف. میم
یک اثر معماری دقیقاً هنگامی ارزش مییابد که بتواند از نگرشها، اشارهها و قصدهای ناساز و جمعناپذیر، آمیزهای همگن و همساز پدید آورد. چنانچه اثری بخواهد راه را برای مشارکت عاطفی مشاهدهگر باز کند، به وجودِ چنین کشمکشی میان قصدهای آگاهانه و رانههای ناخوداگاه نیاز خواهد داشت. همانطور که آلوار آلتو میگوید: «در هر مورد باید راهحلی برای ایجاد همسازی همزمان میان عناصر متضاد بیابیم.»
الف. میم
ساختمانسازی در فرهنگهای سنتی با الگوگیری و پیروی از بدن انجام میشود، همانطور که یک پرنده لانهاش را با حرکتهای بدنش شکل میدهد. بهنظر میرسد که معماریهای بومی خشت و گِلی در سراسر جهان بیش از آنکه زاییدهٔ چشم باشند زاییدهٔ حواسِ عضلانی و لمسی ما هستند
الف. میم
«شاعر بر آستانهٔ هستی سخن میگوید.» (XII) اما شعر نهفقط بر آستانهٔ هستی، که همچنین بر آستانهٔ زبان رخ میدهد. بر همین اساس، وظیفهٔ کلی هنر و معماری بازسازی تجربهٔ جهانِ درونییی یکپارچه و تفکیکنشده است، که ما صرفاً نظارهگران محض آن نیستیم بلکه به شکل جداییناپذیری به آن تعلق داریم. در آثار هنری، درک وجودی دقیقاً از رویارویی ما با جهان و درجهانبودگی ما به دست میآید؛ درکی که نه در قالب مفاهیم ذهنی میگنجد و نه به قالبِ عقل درمیآید.
الف. میم
بهنظر میرسد که سلطهٔ روبهگسترشِ چشم، همسو و همراستا با رشد خودآگاهی غربی و جدایی فزایندهٔ «خود» از جهان قرار دارد؛ بینایی ما را از جهان جدا میکند، حال آنکه حواس دیگر، ما را به آن پیوند میدهند و با آن یکی میکنند.
الف. میم
چشم استیلاگر در پی سلطهیابی و اعمالِ قدرت بر تمامِ حوزههای فرهنگ و تولیداتِ آنها است و بهنظر میرسد که توانشِ همدلی، عطوفت و مشارکت ما را در جهان تضعیف کرده است. چشم خودگرا، معماری را تنها به مثابهٔ وسیلهای برای بیان خود و یک بازی فکری ـ هنری میبیند، که از پیوندهای اجتماعی و ذهنی بنیادینش جدا افتاده است. از اینرو، معماری نیستگرا بهجای آنکه تجربهٔ یکپارچه و بدنمحور فرد از جهان را تقویت کند، بدن را به حاشیه رانده، منزوی ساخته و به حال خود رها میکند و بهجای آنکه تلاش کند نظم فرهنگی را بازسازی کند، خوانشِ معنایی جمعی را ناممکن میسازد. اینگونه، جهان به سِیری لذتجویانه اما بیمعنا بدل میشود.
الف. میم
مرلوپونتی به نوعی رابطهٔ همتراوایی میان «خود» و «جهان» قایل است، زیرا این دو در یکدیگر متقابلاً نفوذ دارند و متقابلاً همدیگر را تعریف میکنند. او بر همزمانی و همکنشی حسها اینگونه تأکید میکند: «بنابراین، ادراک من، جمعِ دادههای دیداری، لمسی و شنیداری نیست. من با تمام وجودم و به شکلی کلی ادراک میکنم. من ساختار یگانهٔ هر چیز را میفهمم، شیوهٔ یگانهای از بودن که بهیکباره با تمام حواسِ من سخن میگوید.»
الف. میم
مرلوپونتی چنین نوشته است: «افق ــ به همان اندازهٔ آسمان و زمین ــ مجموعهای از چیزها است که گرد هم آمدهاند، و یا نام یک رده / طبقه [از چیزها یا پدیدهها]، یا یک امکانِ منطقی انگاشتن و اندیشیدن و یا نظامی از توانشِهای آگاهی: افق هستندهای دیگرگونه است... هستندهای که بارداری [آبستنی]، پُرروزنگی یا همگانگی [کلیت]... بخشی از هستیاش هستند...»
su125
حجم
۳۴۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۴۳ صفحه
حجم
۳۴۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۴۳ صفحه
قیمت:
۳۲,۰۰۰
۱۶,۰۰۰۵۰%
تومان