بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب برای یک روز بیشتر | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب برای یک روز بیشتر

بریده‌هایی از کتاب برای یک روز بیشتر

نویسنده:میچ البوم
انتشارات:نشر مصدق
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۶از ۳۹ رأی
۴٫۶
(۳۹)
توی دانشگاه، یه روز توی درس لاتین به کلمه «طلاق» برخوردم. همیشه فکر می‌کردم ریشه‌ش از کلمه‌ای میاد که به‌معنی «جدا کردنه». اما درواقع از کلمه‌ای میاد که به‌معنی «عوض‌کردن مسیره.». من باورش دارم. کاری که طلاق می‌کنه، اینه که تو رو از همه چیزایی که فکر می‌کنی، می‌دونی و از همه چیزایی که فکر می‌کنی می‌خوای، دور می‌کنه و به‌سمت چیزای دیگه می‌کشونه
فرسا
«اما... نتونستی کاری رو که برات مهم بود، انجام بدی.». مامانم نگاهی بهم انداخت که توش می‌شد، پرتویی از مخالفت رو دید؛ بعد گفت: من کاری رو کردم که برام اهمیت داشت. من مادر بودم.
2018
برگشتن، سخت‌تر از اون چیزیه که فکر می‌کنی!
2018
چرا بچه‌ها از یکی از والدین انتظار خیلی زیادی دارند و برای اون یکی، معیار کمتر و راحت‌تری درنظر می‌گیرند؟ شاید همون‌طوریه که بابا می‌گه: می‌تونین پسر مامان باشین یا پسر بابا، اما نمی‌تونین پسر هر دو باشین! پس به اونی می‌چسبین که فکر می‌کنین ممکنه از دستش بدید.
موژان پولاد
خیلی چیزا توی زندگیم وجود داره که آرزو می‌کردم ای کاش می‌تونستم پسشون بگیرم. لحظه‌های زیادی وجود داره که دوست داشتم به‌شکل دیگه‌ای درشون بیارم.
آیدا
تو یه خونواده داری، چارلی. چه خوب باشه و چه بد. فقط یه خونواده داری. نمی‌تونی عوضشون کنی. نمی‌تونی بهشون دروغ بگی.
آیدا
بچه‌ها بعضی‌وقتا این رو فراموش می‌کنن. به‌جای اینکه خودشون رو یه آرزوی برآورده‌شده بدونن، یه بار اضافه می‌دونن!!».
آیدا
چیک بنتو در قطعه‌ای نزدیک قبر مادرش به خاک سپرده شد. از اونجا که توی این داستان، یه روح حضور داره، شاید اون رو داستان ارواح بنامید، اما کدوم خانواده‌ای هست که داستان ارواح نباشه؟ درمیون گذاشتنِ داستان اونایی که از دستشون دادیم، راهیست برای ازدست‌ندادنِ کامل اونا.
AasemOon
گفتم: «مامان! اون زن ...؟ چی داشت می‌گفت؟». گلوم ملتهب شده بود. مجبور بودم بین حرفام، آب دهنم رو قورت بدم. اون آروم شونه‌های منو پایین آورد و گفت: «می‌گفت ببخش!». اون زن رو ببخشم؟ یا بابا رو ببخشم؟ سرم با زمین تماس پیدا کرد. احساس می‌کردم، خون نمناک داره چیکه چیکه از گیجگام می‌ریزه پایین. مادرم گفت: «خودت رو ببخش!».
AasemOon
تو سرت شلوغ بود. از شنیدن این حرف بدنم لرزید. حالا همه‌چی توخالی به‌نظر می‌رسید. تو چهره مادرم موجی از رضایت دیدم. به‌نظرم توی اون لحظه هر دو داشتیم فکر می‌کردیم که اگه دوباره از اول زندگی رو شروع می‌کردیم، چقدر همه‌چی متفاوت می‌شد.
AasemOon
مادرم به افق نگاه کرد. خورشید غروب کرده بود. گفت: «باید بیشتر شام می‌خوردی.». چشمام رو گرد کردم و گفتم: «بی‌خیال!». چیه؟ می‌خوام بدونم که تو خوب غذا خوردی، همین. تو باید مراقب خودت باشی، چارلی. توی حرفاش، همون کوه قدیمی و محکم عشق رو دیدم. و فهمیدم وقتی به مامانت نگاه می‌کنی، داری به خالص‌ترین عشقی نگاه می‌کنی که تا حالا شناختی
AasemOon
فریادکنان به مادرم گفتم: «چی‌کار کنم؟». مادرم همونطور که شیشه‌ها دورش می‌چرخیدن، آروم پلک زد و گفت: به تو بستگی داره، چارلی!
AasemOon
باید با همدیگه برای حفظش تلاش کنین. و باید عاشق سه چیز باشین: ۱. باید عاشق همدیگه باشین ۲. باید عاشق بچه‌هاتون باشین (وقتی بچه‌دار شدین! تذکر! تذکر!). ۳. باید عاشق ازدواجتون باشین منظورم از آخری، اینه که بعضی‌وقتا، ممکنه با همدیگه دعواتون بشه و بعضی‌وقتا ممکنه تو و کاترین از همدیگه خوشتون نیاد. اما اون زمان، زمانیه که باید ازدواجتون رو دوست داشته باشین. ازدواج مثل عضو سوم شماست. به عکس‌های ازدواجتون نگاه کنین. به خاطراتی که با هم ساختین، نگاه کنین. و اگه به اون خاطرات ایمان داشته باشین، اونا شما رو به همدیگه برمی‌گردونن! امروز خیلی بهت افتخار می‌کنم، چارلی. این یادداشت رو توی جیب کتت می‌ذارم، چون می‌دونم که تو همه چیز رو گم می‌کنی. همیشه دوستت دارم!
AasemOon
این‌بار سکوت، طولانی‌تر شد. قبل از اینکه قطع کنیم، فقط یه چیز گفت: برگشتن، سخت‌تر از اون چیزیه که فکر می‌کنی! فکر نکنم هرچقدر هم که تلاش می‌کردم، می‌تونستم بیشتر از این، دلِ مامانم رو بشکونم.
AasemOon
این‌بار سکوت، طولانی‌تر شد. قبل از اینکه قطع کنیم، فقط یه چیز گفت: برگشتن، سخت‌تر از اون چیزیه که فکر می‌کنی! فکر نکنم هرچقدر هم که تلاش می‌کردم، می‌تونستم بیشتر از این، دلِ مامانم رو بشکونم.
AasemOon
هر بچه‌ای توی ذهنش، والدینش رو به‌شکلی تصور می‌کنه. و تصویری که من از مادرم در ذهن داشتم، زنی بود که رژ لب زده بود، به‌سمت من خم شده بود، انگشتش رو تکون می‌داد و از من می‌خواست بهتر از اونچه که بودم، باشم. تصویری که از پدرم در ذهن داشتم، مردی بود که لم داده بود، شونه‌هاش رو به دیوار تکیه داده بود، سیگاری در دست داشت و به من نگاه می‌کرد که بیبنه روی پای خودم می‌ایستم یا ازبین میرم.
AasemOon
همونطوری که همه پسرا مامانشون رو می‌پرستند، اما قدرش رو نمی‌دونند!
Ram12n

حجم

۱۵۰٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۹۷ صفحه

حجم

۱۵۰٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۹۷ صفحه

قیمت:
۴۵,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱۲
۳
صفحه بعد