بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مثل خون در رگ های من | صفحه ۲۹ | طاقچه
تصویر جلد کتاب مثل خون در رگ های من

بریده‌هایی از کتاب مثل خون در رگ های من

نویسنده:احمد شاملو
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۴.۲از ۳۸۸ رأی
۴٫۲
(۳۸۸)
تو را دوست دارم و تمام ذرات وجود من با فریاد و استغاثه تو را صدا می‌زند. آن آینه که من می‌جستم تا بتوانم نقش وجودم را در آن تماشا کنم تویی. با همهٔ روحم به هر نگاه و هر لبخند تو محتاجم
zaguli
من فقط موقعی آرام و آسوده هستم و تنها موقعی به «تو» فکر نمی‌کنم، که تو با من باشی.
zaguli
تو را دوست دارم و تمام ذرات وجود من با فریاد و استغاثه تو را صدا می‌زند. آن آینه که من می‌جستم تا بتوانم نقش وجودم را در آن تماشا کنم تویی. با همهٔ روحم به هر نگاه و هر لبخند تو محتاجم، و تنها حالاست که احساس می‌کنم در همهٔ عمر بی‌حاصلی که تا به امروز از دست داده‌ام چه قدر تنها و چه قدر بدبخت بوده‌ام. این است که اکنون، پس از بازیافتن تو، دیگر لحظه‌یی شکیب ندارم. دیگر نمی‌خواهم کوچک‌ترین لحظه‌یی از باقی عمرم را بی تو، دور از تو و دور از احساس وجودت از دست بدهم؛ به کسی که هیچ وقت هیچ چیز نداشته است حق بده! و به من حق بده که تو را مثل بچه‌ها دوست داشته باشم. حالا، به انتظار فردا که تو را خواهم دید سعی می‌کنم زودتر بخوابم. اگر خوابم نبرد، این شب به قدر سالی طولانی خواهد شد.
عطیه هجری
اگر می‌دانستم پس از آن همه رنج‌ها و نابه‌سامانی‌ها تو را می‌توانم داشته باشم، بدون شک با ارادهٔ آهنین‌تری تحمل‌شان می‌کردم.
Ainaz
تمام شب را چشمان ما بیدار مانده است؛ من دم به دم به بالا نگریسته‌ام و هر بار، توانسته‌ام گردی سر زیبای تو را در زمینهٔ آسمان تاریک ببینم و برق چشمان تو را احساس کنم؛ چشمانی که من دوست‌شان دارم زیرا آینه‌های بی‌غبار قلب تو اند؛ چشمانی که می‌درخشند، زیرا می‌بینند که من برای خاطر آن‌ها بیدار مانده‌ام و برای خاطر آن‌ها می‌نویسم؛ و بدین دلیل، گردش قلم مرا با مراقبتی هوشیارانه تعقیب می‌کنند؛ و می‌دانم که چه قدر دوست می‌دارند که بر خطوط این صفحات کاغذی که ماحصل یک شب عمر من است بگردند و آنچه را نوشته‌ام برای قلب کوچکت ترجمه کنند
nasrin kerschian
در میان مرزهای عشق، هیچ چیز پست، هیچ چیز حقیر، هیچ چیز شرم‌آور راه ندارد.
soniya
در میان مرزهای عشق، هیچ چیز پست، هیچ چیز حقیر، هیچ چیز شرم‌آور راه ندارد.
soniya
عشق، شاه‌راه بزرگ انسانیت است...
soniya
داراترین مرد دنیا هستم؛ زیرا توانسته‌ام تو را داشته باشم... تو بزرگ‌ترین گنج دنیایی، زیرا در عوض تو هیچ چیز نمی‌توان گرفت که با تو برابر باشد.
soniya
دنیایی زندگی می‌کنیم که پول، قدرتی خوف‌انگیز است! ــ در این دنیا، پدرها برای خاطر پول فرزندان خود را خفه می‌کنند؛ در این دنیای ما، در این دوران ما، مادرهای بسیاری هستند که برای خاطر پول دختران خود را به فحشا وادار می‌کنند؛ در این دنیای ما، زنان بسیاری هستند که برای خاطر پول شوهران خود را قطعه‌قطعه کرده‌اند؛
soniya
من پاک‌باختهٔ عشق تو هستم؛ عشقی که زندگی را جز برای آن نمی‌خواهم؛ عشقی که اگر نیست بگذار تا من نیز نباشم... عشقی که هستی مرا توجیه می‌کند، عشقی که علت و انگیزهٔ زندگی من است؛ عشق تو، عشق آیدا، وجود تو، نفس تو...
soniya
من روح تو را دوست می‌دارم؛ و به همان اندازه «جسم» تو را ــ گوشت گرم و زندهٔ تو را، بوی تو را و پوست تو را و تن تو را دوست می‌دارم.
کاربر ۵۸۳۷۶۶۳
که اگر این سکوت ادامه یابد به زودی تنها جسد سرد و مُرده‌یی را در آغوش خواهی گرفت که از زندگی تنها نشانه‌اش همان است که نفسی
کاربر ۵۸۳۷۶۶۳
آیدای نازنین من! تو از پاکی و معصومیت به بچه‌یی می‌مانی که درست در میان گریه، اگر کسی با انگشتان دستش سایهٔ موشی روی دیوار بسازد، همچنان که هنوز اشک‌ها بر گونه‌اش جاری است صدای خنده‌اش به آسمان می‌رود... تو به همان اندازه بی‌آلایش و معصومی.
کاربر ۵۸۳۷۶۶۳
شعر، زندگی من است. حرف‌های تو مایه‌های اصلی این زندگی است و مایه‌های اصلی این زندگی می‌باید باشد.
•R•
بگذار بی‌مقدمه این راز را با تو در میان بگذارم که من، در عشق، بیش از هر چیز دیگر، بیش از لذت‌ها آتش و شور و حرارت آن را می‌خواهم؛ بیش از هر چیز، شوق و شورش را می‌پسندم؛ و بیش از هر چیز، بی‌تابی‌ها و بی‌قراری‌هایش را طالبم... سکوت تو، شعر را در روح من می‌خشکاند.
•R•
آن رنگین‌کمان دوردستی که خانهٔ ماست، و در آن، شعر و موسیقی لبان یکدیگر را می‌بوسند و در وجود یکدیگر آب می‌شوند... از لذت این فردایی که انتظارش قلب مرا چون پردهٔ نازکی می‌لرزاند در رویایی مداوم سیر می‌کنم.
•R•
دستت را به من بده، ای تصویر شادمانهٔ همهٔ امیدها! فردا از آن ماست. چرا که نباشد؟ این شایستگی را روح ما به ما می‌دهد. روح ما و معرفت ما.
hadis
که من، با اعتماد و یقین به تو می‌گویم که خدا نیز نمی‌تواند طلوع آفتاب فردای ما را مانع شود.
talaye
عشق، بزرگ‌ترین خصلت انسان است؛ پس من که عشقی چنین بزرگ در دل دارم چرا بزرگ‌ترین مرد دنیا نباشم؟
Mina

حجم

۲٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۶۷ صفحه

حجم

۲٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۶۷ صفحه

قیمت:
۷۴,۰۰۰
۳۷,۰۰۰
۵۰%
تومان