بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب روزگاری جنگی درگرفت | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب روزگاری جنگی درگرفت اثر جان اشتاین‌بک

بریده‌هایی از کتاب روزگاری جنگی درگرفت

انتشارات:انتشارات نگاه
امتیاز:
۵.۰از ۴ رأی
۵٫۰
(۴)
ترانه‌ها از مرزها در می‌گذرند.
i_ihash
مردی در باغچهٔ خانه‌اش می‌ایستد، تکهٔ کنده شدهٔ توفالی، بوتهٔ گل رزی را شکسته. غنچه که در حال باز شدن بود پژمرده روی خاک افتاده. مرد خم می‌شود و غنچه را برمی‌دارد. با انگشت‌ها آن‌را لمس می‌کند و به‌طرف بینی‌اش می‌برد و می‌بوید. توفال را از روی تنهٔ بوتهٔ رز برمی‌دارد و نگاه می‌کند.
i_ihash
در دنیا چیزی کشدارتر از زمان ذهنی وجود ندارد.
پویا پانا
چشم‌های مردمی که صبح می‌رفتند سرکار، یادم میاد. یه جور خستگی تو اون چشم‌ها بود که هیچ‌وقت یادم نمی‌ره. یه چیزی اون‌ورِ خستگی. فکرشو بکن. یه‌جور وازدگی از رو ناامیدی که هیچ‌وقت انتظار نداری ادامه پیداکنه. انگار، مردم چشم‌هاشون گودتر شده. گود، تا ته حدقه‌ها.
پویا پانا
پنجرهٔ سمت او درست روی اسم «ماری روت خاطرات پویا» باز است.
پویا پانا
زمانی که ناپلئون به کاله آمد و از آبراه به انگلستان نگاه کرد، می‌دانست که تنها همین باریکهٔ آب، مانع پیروزی او بر دنیاست. بعدها، افراد دانکرک پاهای خستهٔ خود را از کشتی‌های کوچک بیرون گذاشتند و در خیابان‌های دوور پرسه زدند. بعد، هیتلر بر تپهٔ بالای کاله آمد و به صخره‌ها نگاه کرد و همان باریکهٔ کوچک آب را دید که مانع پیروزی‌اش بر جهان بود.
i_ihash
جنگ از آن نوع حوادثی‌است که جنس دوپا، مادهٔ فسادش را در خود دارد
Anonymous

حجم

۲۱۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۳۹ صفحه

حجم

۲۱۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۳۹ صفحه

قیمت:
۱۲۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱
۲
صفحه بعد