بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پایی که جا ماند | طاقچه
تصویر جلد کتاب پایی که جا ماند

بریده‌هایی از کتاب پایی که جا ماند

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۷از ۲۶۹ رأی
۴٫۷
(۲۶۹)
آقا سید! تو این اردوگاه باید حواسمون جمع باشه، از خاکریز اعتقادات‌مون عقب‌نشینی نکنیم!
erfan
یادگار امام حاج احمدآقا و تعدادی از مسئولین کشوری و لشکری به استقبال‌مان آمده بودند. برای اولین بار که چشمم به عکس حضرت امام خمینی‌ (ره) در قسمت ورودی سالن فرودگاه افتاد، دلم گرفت. زیر عکس حضرت امام (ره) این جمله نوشته شده بود: اگر روزی اسرا برگشتند و من نبودم سلام مرا به آن‌ها برسانید و بگویید خمینی در فکرتان بود. گریه کردم.
نرجس منتظر
ماهی را از آب می‌ترسانید و ما را از شهادت!
سحر
هادی در ادامه شوخی‌هایش گفت: سید! تو دو تا قبر داری، یکی قبر پاته، دومی هم قبر خودته؛ زمانی که بمیری تو قبر خودت خاکت می‌کُنن. معلوم نیست فردای قیامت، شما می‌ری بهشت، پیش پات؛ یا پات میاد جهنم پیش خودت! به شوخی‌های معنادار بچه‌ها که فکر می‌کردم، خیلی چیزها در حرف‌هایشان نهفته بود.
محمد
اگه شهید شدم برید یه نصف قالب یخ بگیرید، بذارید روی قبرم، تا آب بشه بره توی قبرم به جای اشک مادرم. دلم می‌خواد به جای اشک پدر و مادرم، یخ برام گریه کنه؛ خواسته‌ی زیادی نیست.
امیرحسین
عراقی‌ها پذیرفته بودند در مکتب دفاعی ما شکست هم پیروزی محسوب می‌شود. این اندیشه از تکلیف‌گرایی عاشورای امام حسین (ع) به ما رسیده بود.
مهدی
یاد صحبت طلبه‌ی شهید باقر جاکیان بچه‌ی بهمئی افتادم که گفت: یکی از دوستانم که در یک‌سالگی مادر و چهارسالگی پدرش رو از دست داده بود، گفت من که مادر ندارم برام شَروه بگه و گریه کنه، محبت مادر رو ندیدم، اما دلم می‌خواد وقتی شهید شدم، برام گریه کنن. اگه شهید شدم برید یه نصف قالب یخ بگیرید، بذارید روی قبرم، تا آب بشه بره توی قبرم به جای اشک مادرم. دلم می‌خواد به جای اشک پدر و مادرم، یخ برام گریه کنه؛ خواسته‌ی زیادی نیست.
دختر دریا
من روزی فهمیدم که خدا با ما نیست که هشام صباح الفخری در مقر تیپ ۴۱۳ در قلعه دیزه سه اسیر ایرانی را سوار بر هلی‌کوپتر کرد و بر فراز آسمان به پایین پرت کرد، این قصاوت قلب هشام را همه‌ی نظامیان عراقی می‌دانند. و روزی فهمیدم خدا با شماست که در عملیات شلمچه نیروهای تیپ ۴۷ پیاده‌ی عراق در منطقه‌ی ابوالخصیب اشتباهاً با یکدیگر درگیر شدند و آن همه تلفات از هم گرفتند.
مهدی
در کنج زندان من فتادم کس ندارم / شفایم ده یاریم کن پروردگارم.
مهدی
در حال خواندن نامه‌ی پدرم که بودم، پیران شاهد اشک‌هایم بود. نمی‌دانست پدرم چه نوشته، اما بهم گفت: پدره دیگه، نگران فرزندشه. بعد ادامه داد: تا پدر نشی قدر پدر رو نمی‌دونی!
امیرحسین
وآن‌چه برمن گذشت، جز زیبایی نبود. و ما رأیت اِلا جمیلا!
erfan
حریص به جهانی گرسنه است و قانع به نانی سیر!
ایلیا
زمانی خستگی و دردم کمتر شد که افسر عراقی گفت: من حقیقت رو می‌پذیرم حتی اگه بر خلاف میلم باشه، ما در شناخت قدرت واقعی شما بسیجی‌ها زیاد اشتباه کردیم، ما اطلاعات دقیقی از امکانات و تجهیزات نظامی‌تون داشتیم، اما از روحیات‌تون شناخت کافی نداشتیم.
سحر
سعی کنید از یاد اهل بیت غافل نشید. مطمئن باشید توسل به اهل بیت خیلی از مشکلات شما رو حل می‌کنه
سحر
مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب به راحتی نرسید آن‌که زحمتی نکشی
erfan
احمد با عصبانیت بهشان گفت: فردای قیامت که به خاطر این کارتون تو جهنم دست و پا زدید از همین خمینی کمک می‌خواهید!
سحر
این اسارت هیچی که برامون نداشته باشه، درک و شعورمونو نسبت به آقا امام حسین (ع) و مصیبت‌هایی که بر اهل بیتش گذشته، بیشتر می‌کنه.
سحر
فقط می‌تونم جواب شما رو با یه شعری از نهج‌البلاغه بِدم. امام علی (ع) می‌فرماید: فان تسألینـی کیفت انت؟ فاننـی صبورٌ علـی ریب الزمان صلیبٌ یعـز علی ان تـری بی کـابـه فیشمتٌ عــاد اویساء حبیبٌ
Seyed_hadi62
: هرچه قفس تنگ‌تر باشه، آزادی شیرین‌تره!
sanaz
آزاد که شدید و رفتید مشهد، سلام مرا به امام رضا (ع) برسانید و بگید با اسرای ایرانی نامهربانی نکردم.
sanaz

حجم

۴٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۷۶۸ صفحه

حجم

۴٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۷۶۸ صفحه

قیمت:
۲۳۰,۰۰۰
۱۱۵,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۷صفحه بعد