جیبهایم را که میگردم
موجها نزدیک قلب من
خواب دریای ترا دارند میبینند.
ویرا
با باد
یک بوسه میفرستم و...
پروانه میشود.
serendipity
از حرفها چیزی نفهمیدم
اما نگاه تو
انشاءنویسِ کهنهکاری بود.
serendipity
آ آ آی پاییز تماشایی!
از تو ممنونم
برگها را در نبودن دوستتر داریم.
ژنرالیسم
زمستان، ردیف است
و لبخندها، بستهبندی؛
ترا آرزومندم ای آفتابِ لبالب!
Sky_Blue
چیست این جادوی پاییزی
اینکه چشمانش برای فتح میآید
اینکه صدها اسب وحشی از نگاهش میدود بیرون
چیست این توفان نارنجی؟
علیرضا
به ماه بودن تو
غبطه میخورد خورشید
به برکه بودن من
دریا.
علیرضا
بارالها، طراوتا، نورا!
آنکه روحش کلید باران است
سر راهم قرار ده او را.
علیرضا
این روزها
رنگینکمان، فقط
یک خاطره ست
و بالهای روشن پروانه
و عشق کودکانه و بی پروا؛
دنیا به سمت لاغری روح میرود.
علیرضا
آنچنان که برگها به نور زندهاند و
ماهیان به آب؛
زندگی من به عشق
عشق من به تو.
علیرضا
به باران بگو بیش ازینها ببارد
و باران مگر چیست؟
سلام تو وقتی که در میگشایی
صدای تو وقتی که از شوق خیس است.
علیرضا
گریبان را که بگشایی
اجابت میشود دستم.
هوای چیدنِ ماه است در باران پاییزی.
مهران کاسبوطن
کاش تا فرصت فراهم بود
چشمهایم را
صرف دیدار تو میکردم.
مهران کاسبوطن
چشمهایت را ارسطو هم اگر میدید
دست بر میداشت از عقلِ ملال آور
بیخیالِ منطق محزون خود میشد
قهوه مینوشید
عشق میورزید
«فن شعر» ش را به طرز دیگری شاید...
مهران کاسبوطن