بریدههایی از کتاب دنیای سوفی
۴٫۰
(۵۷۶)
جهان چگونه آفريده شده است؟ در پشت آن چه فرامیرسد؟ آيا ارادهای يا معنائی هست؟ زندگیای پس از مرگ وجود دارد؟ چگونه بايد پاسخ چنين پرسشهائی را يافت؟ و البته بدون از ياد بردن اين پرسش که: چگونه بايد زيست؟
Muhammad
تنها ويژگی برای يک فيلسوف خوب شدن حيرت کردن است...
Muhammad
انديشيد که احساس زنده بودن کردن بدون فکر کردن بهاينکه روزی مرگ در خواهد رسيد غيرممکن است؛ و در همان حال بهمرگ انديشيدن، بدون در همان لحظه معجزهی حيرتانگيز زنده بودن را احساس کردن، ميسر نخواهد بود.
Muhammad
انديشيد که احساس زنده بودن کردن بدون فکر کردن بهاينکه روزی مرگ در خواهد رسيد غيرممکن است
Muhammad
آن کس که از درسهای ۳۰۰۰ ساله چيزی نياموزد، در زندگی کاری جز روز را بهشب رساندن نمیکند.
Muhammad
احساس زنده بودن کردن بدون فکر کردن بهاينکه روزی مرگ در خواهد رسيد غيرممکن است؛ و در همان حال بهمرگ انديشيدن، بدون در همان لحظه معجزهی حيرتانگيز زنده بودن را احساس کردن، ميسر نخواهد بود.
کاربر ۴۴۴۸۵۸۸
گرامی شمار بهار کوتاه زندگی را
که منشأ همه چيز روی زمين است!
خردهترينها نيز رستاخيزی خواهند داشت
و فقط صورتها فنا خواهند شد.
نسلها، نسلهای تازه میپرورند، و میگذارند
تا بشريت در راهش بهپيش، شکوفان شود؛
در درازای ميليونها سال؛
انواع، نوعها پديد میآورند.
دنياها بهزوال میروند و باز زاده میشوند.
تو، ای تو که توان شکفتن داری؛
خود را با لذتهای حيات بياميز؛
و برای ستايش از ابديتی
که بهسرنوشت انسانها
هديه شده است؛
در بهار عمرت، از لحظهها
لذت برگير؛
بهگردباد بینهايت؛
سهم خود را، هر چند ناچيز و اندک
ادا کن؛
و از ابديت اين روز، سرمست شو!
mr.sajjad
اينک میتوانم «لحظه» را بگويم
برجای بمان، تو سخت زيبائی!
اگر روزگاران زمينیام، نمیتواند در قدرت ابدی خداوندی نابود شود...
در شوق احساس سعادتی چنين عظيم،
من اينک از متعالیترين لحظهها لذت میبرم.
mr.sajjad
«همه چيز در جريان دائم است» و اين حرکت، يک حرکت ابدی است. بههمين دليل است که ما نمیتوانيم «دوبار در يک رودخانه واحد آب تنی کنيم» زيرا دفعهی دوم هم رودخانه تغيير کرده است و هم ما.
هراکليت
Asleshahin
آن کس که از درسهای ۳۰۰۰ ساله چيزی نياموزد، در زندگی کاری جز روز را بهشب رساندن نمیکند.
گوته
marya
بهاين نتيجه رسيد که فلسفه حقيقتا چيزی نيست که بتوانند آن را فراگيرند، بلکه فقط شايد بتوانند فراگيرند که چگونه بهروش و طريقهی فلسفی فکر و انديشه کنند.
fatemeh
انديشيد که احساس زنده بودن کردن بدون فکر کردن بهاينکه روزی مرگ در خواهد رسيد غيرممکن است؛ و در همان حال بهمرگ انديشيدن، بدون در همان لحظه معجزهی حيرتانگيز زنده بودن را احساس کردن، ميسر نخواهد بود.
Fatima6713
دقيقتر بگويم: بشريت با يک سلسله پرسشهائی روبرو است که هيچ پاسخ راضی کنندهای برای آنها نمیيابد. در اين حالتها دو گزينش داريم: يا آن که خود را و باقی مردمان را فريب دهيم و چنين وانمود کنيم که آنچه را که لازم است بدانيم، میدانيم، و يا آن که چشم بر مسائل بزرگ و اساسی ببنديم و بهصورتی قاطع اميد بههرگونه پيشرفت را رها کنيم. بهاين ترتيب بشريت بهدو بخش تقسيم میشود. يا بطور کلی، مردمان چنين مینمايانند که همه چيز را میدانند يا آن که بهکلّی بیتفاوت میمانند (بهياد بياور که اين دو نوع مردم خود را در ژرفا و در عمق پشم خرگوش میکشانند).
rahim alimardanloo
بهگمان او کشيشان رابطهی برتر و ممتازی با خداوند ندارند. در مجامع لوتری، بهدلائل عملی کشيشهائی را مأمور برگزاری مراسم عشای ربانی و پرداختن بهامور روزانه کليسا کردند، اما لوتر يقين داشت که انسان بخشش خداوند و بری شدن از گناهان خويش را از طريق رعايت آداب و رسوم مقدسه مذهبی بهدست نمیآورد. فقط ايمان است که به «رايگان» بهانسان رستگاری میدهد. لوتر اين مفهوم را از طريق مطالعهی تورات بهدست آورد.
العبد
رنسانس «رابطهی تازهای با خداوند» برقرار کرد. بهتدريج و بههمان نسبت که فلسفه و دانش از علم حکمت الهی فاصله گرفتند و دور شدند، شکل تازهای از ايمان و تقوا پديدار شد. همگام با رنسانس، تصوير خود انسان نيز تغيير يافت و اين مطلب نتيجهها و پیآمدهائی برروی ايمان فردی مردمان داشت و رابطهی انسان با کليسا بهمثابهی يک تشکيلات و سازمان، جای خود را بهرابطهی خصوصی و شخصی فرد با خداوند داد.
العبد
از آغاز «رنسانس» بهبعد، انسان ناگزير بود براين تصور گردن نهد که بر روی سيارهای سرگردان در يک عالم پهناور زندگی میکند. اما گمان من اين است که انسان حقيقتا، حتی تا امروز اين سرگردانی را باور نکرده است. در هر حال، در عصر رنسانس، بعضیها خاطرنشان کردند که انسان از اين پس جائی مرکزی برای خود بهدست آورده است.
ــ چگونه؟
ــ پيش از آن، «زمين» مرکز عالم بود. اما بعد از آن که علمای نجوم و ستارهشناسان نشان دادند که مرکز مطلق در عالم وجود ندارد، پس بههمان کثرت مرکز در عالم پديد آمد که کثرت افراد بشر.
العبد
نيوتن دقيقا همين «سادگی» را میخواست بديهی و مسلم کند. او نشان داد که برخی از قوانين فيزيکی در همه جای عالم ارزش يکسان دارند و در آنچه که بهحرکت سيارات مربوط میشد دو قانون طبيعی را که پيش از آن گاليله آشکار ساخته بود، مورد استفاده قرارداد. اولين قانون «اصل اينرثی» بود که نيوتن آن را در اين فرمول تعريف کرد که «اجسام حالت سکون يا حرکت مستقيم و خطی خود را تا زمانی که زير فشار نيروهای خارجی ناگزير بهترک اين حالت نشوند، ادامه میدهند»، قانون ديگر همان بود که گاليله با گلولههای کوچک بر روی يک سطح سراشيب نشان داده بود.
العبد
روزگاری، در زمانهای بسيار دور، «ماه» با نيروئی عظيم بهدورها، يعنی بهدور از زمين پرتاب شده است. ماه، اين نيرو را جاودانه محفوظ میدارد زيرا اين کره در فضائی بدون هوا جابهجا میشود که در آن با هيچگونه مقاومتی برخورد نمیکند...
ــ اما بايد براساس قانون جاذبهی بهسوی زمين کشيده شود؛ نه؟
ــ آری، اما اين دو قوه ثابتاند و همزمان عمل میکنند. بههمين دليل کرهی ماه تا زمان نامعين همچنان برگرد زمين خواهد چرخيد.
العبد
نيوتن فرا رسيد و فرمولی آورد که آن را «قانون جاذبهی عمومی» مینامند. اين قانون میگويد که هر جسم، جسم ديگر را با نيروئی که با تودهی آن اجسام نسبت مستقيم و با مجذور فاصلهی آنها نسبت معکوس دارد، بهسوی خود جذب میکند.
ــ دارم بهتر میفهمم. مثلاً نيروی جاذبه ميان دو فيل بيشتر از دو موش است. و قوهی جاذبه ميان دو فيل يک باغوحش بيشتر است تا قوهی جاذبه يک فيلِ در ممکلت هند و يک فيل در افريقا.
ــ میبينم که موضوع را فهميدهای. حالا بهموضوع اصلی میرسيم. اين کشش يا «جاذبه» بهعقيدهی نيوتن، عمومی است، بهاين معنا که در همه جا و از جمله در ميان سيارات اعمال میشود. میگويند که اين الهام، وقتی که زير يک درخت سيب نشسته بود بهاو دست داد. وقتی ناظر افتادن سيب از درخت شد، از خود پرسيد که آيا کره ماه نيز زير تأثير کشش يا جاذبهی زمين قراردارد و بههمين دليل است که بهصورت ابدی برگرد اين کره میچرخد.
العبد
اما بهچه دليل گلوله مسير خود را بهاين صورت طی کرد؟
سوفی لحظهای انديشيد و سرانجام گفت:
ــ بهدليل اينکه صفحه تختهای سراشيب بود و گلوله براساس قانون قوّهی ثقل بهسوی شيب در جهت پائين کشيده شد.
ــ آری، درست است. تو اکنون بهچشم خود تأثير توأم «دو نيرو» را برروی يک شئی ديدی. گاليله از تجربهی خود اين نتيجه را گرفت که تأثير مذکور، مثلاً در مورد گلوله توپ نيز بههمين صورت است. گلولهی توپ را بههوا شليک میکنند و او مسيری میپيمايد و بعد بهروی زمين میرسد و خرد میشود. اين گلولهی توپ نيز درست همان مسير موّربی را میپيمايد که هماکنون ما در مورد اين تيلهی کوچک در يک مسير سراشيب شاهد بوديم. در عصر گاليله اين مشاهده يک کشف بزرگ بهشمار میرفت. ارسطو گمان داشت گلولهای که بههوا پرتاب شود مسيری تقريبا منحنی میپيمايد و بعد بهصورت عمودی بهروی زمين میافتد. بنابراين معلوم شد که نظر ارسطو درست نبوده است و برای ثابت کردن اشتباه او فقط يک تجربهی «نمايشی» کفايت میکرد.
العبد
حجم
۵۵۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۶۰۷ صفحه
حجم
۵۵۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۶۰۷ صفحه
قیمت:
۷۹,۰۰۰
۵۵,۳۰۰۳۰%
تومان