بهاری را که خالی از او باشد زنده نمیمانم.
یك رهگذر
سرمای استخوانسوزِ نبودش، آرامآرام، هلاکم میکند.
یك رهگذر
خط فشرده و ناشیانهٔ او را شناختم، مشخصهٔ بعضی بچههای زودرس که برایم شرح داده بودند. مغز اینگونه بچهها سریعتر از دستشان حرکت میکند، در نتیجه، غالباً خطشان چندان منظم و خوانا نیست، نوعی از سرهمبندی.
یك رهگذر
هر زمان کسی رویت تأثیر گذاشت و تو را ترساند، او را در حالتی مضحک در نظر بیاور تا هراست از بین برود.
یك رهگذر
استعداد زنده ماندن و وابسته به جسم بودن آنقدر در من قوی است که در بدترین لحظهها و واقعیتها، باز هم قدرت برخاستن و گام برداشتن را دارم.
یك رهگذر
اگر مادری در نظر بیاورد که فرزندش مرده است، در هر سنی که باشد، درست مثل این است که از طفولیت خاکش کردهاند و باور به خاک سپردن یک کودک غیرممکن است.
یك رهگذر
آدم هر ساعت و هر روز رو طوری نمیگذرونه که انگار این آخرینشه و در این صورته که طاقتفرسا میشه.
یك رهگذر