بریدههایی از کتاب چیزی درون آب
۳٫۱
(۳۴)
پولدار بودن صرفاً به معنای چیزهای خوشگل خریدن نیست؛ بلکه به معنای داشتن قدرت برای دور زدن قانون است. قانون مال بقیه آدمهاست، آدمهای بیپول، آنهایی که راننده پولدارها میشوند و برایشان آشپزی میکنند. پول میتواند قانون را بگذارد توی جیبش و اصلاً در کل تمام چیزهای دوروبرش را تحت تأثیر قرار بدهد. این جوری هر پروازی که دلت بخواهد در یک چشم به هم زدن ناپیدا میشود، هر کسی را هم که بخواهی میتوانی راحت پیدا کنی، این جور آدمها بدون دردسرهای پلیس و پزشک و کاغذبازی زندگیشان را میکنند.
اگر و فقط اگر آدم پول داشته باشد، میتواند هر چیزی برای خودش جفتوجور کند.
بهار قربانی
اگر هر پیروزی را با جزئیاتش بازگو کنیم، به زحمت میشود تفاوتش را با شکست تشخیص داد.
Le Diable et le Bon Dieu ژان پُل سارتر
sabooriani
" ما همگی خیال میکنیم حدومرز خودمان را میشناسیم. همگی فکر میکنیم میتوانیم کار درست را انجام بدهیم. ولی اگر یک بار، عین آب خوردن، شرایط ارتکاب به جرم برایمان فراهم شود چی؟ در آن صورت، برای رسیدن به یک زندگی آرمانی، حاضریم چندتا از قوانین دوروبرمان را زیر پا بگذاریم؟ نخستین رمان کاترین اِستِدمَن، چیزی درون آب، به همین ترسناکی است که گفتم. چالش اخلاقیِ هراسانگیزی که مطرح میکند میتواند کل شب بیدار نگهتان دارد."- میشِل ریچموند، نویسندهٔ پرفروش کتاب پیمان ازدواج به گزینش نیویورک تایمز
کاوه
امان از دست این دوتا نیاز پرتقلا: زندگی شخصیات و "اینجا بودنت". روابطت یا زندگیات. اصلاً مهم هم نیست چهقدر تلاش کنی، هیچ وقت نمیتوانی جفتشان را با هم داشته باشی.
بهار قربانی
هنوز هیچ واکنشی نسبت به من نداشته. بعد، چشمهایش کامل روی صورت من متمرکز میشوند. بدنم سفت میشود. سعی میکنم خودم را جمعوجور کنم. نگاه خیرهٔ او خیلی سنگین است. انگار دارد بهم ضربه میزند. گویی نگاهش کار بدنش را انجام میدهد
maysam
اگر هیچی من خوب نباشد، دستکم وبگردیام حرف ندارد و این جور جستوجوهای اینترنتی همیشه مرا سر ذوق میآورد.
hamtaf
من خودم دارم کمکم به این نتیجه میرسم که گویا پولدار بودن صرفاً به معنای چیزهای خوشگل خریدن نیست؛ بلکه به معنای داشتن قدرت برای دور زدن قانون است.
hamtaf
من هیچ جز انتخابهای خودم نیستم.
fateme
من از بچگی عاشق این بودم که بنشینم و پیشاپیش برنامهریزی کنم. من اصلا یک جورایی از این حس برنامه ریختن خوشم میآید. دوست دارم به امروز نگاه کنم و برای فردا نقشه بریزم.
hamtaf
احتمالاً من پخمهترین خلافکار دنیا هستم.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
" نخستین اثر یک نویسنده که، از همان آغاز، شما را جذب خودش میکند، داستان را در خلال جسارت اِرین و تهدیدهای جنایتکاران روسی پیش میبرد تا، درنهایت، از دل یک تعلیق بیهمتا به پیآمد بهتآور خودش برسد – از آن داستانهایی است که هم به چیستیِ پیشآمد میپردازد و هم به چهگونگیِ آن."- بوک لیست
" ما همگی خیال میکنیم حدومرز خودمان را میشناسیم. همگی فکر میکنیم میتوانیم کار درست را انجام بدهیم. ولی اگر یک بار، عین آب خوردن، شرایط ارتکاب به جرم برایمان فراهم شود چی؟ در آن صورت، برای رسیدن به یک زندگی آرمانی، حاضریم چندتا از قوانین دوروبرمان را زیر پا بگذاریم؟
شهین جهادی
" گیرا ... با ضربآهنگی حرفهای، خوشگل و باحال .... [کاترین] اِستِدمَن خیلی خوب موفق شده هر سه عامل هوشمندی، زمانبندی و فراست را در این رمان نمایان کند ... چیزی درون آب یک اثر خواندنیِ به تماممعناست."- نیویورکِر تایمز
کاوه
من خودم نمیدانم باید چه کار کنم. چه جوری چیزی که دارد رخ میدهد را جمعوجور کنم.
maysam
ولی حالا که میتوانم ببینمش، میتوانم بفهمم که تمام آن سکوتها، که از پشت تلفن به خلأ میمانستند، اتفاقاً خیلی هم پر بودند. تنها تفاوتش این است که پیشتر از این درک پر بودن این لحظات را نداشتم.
maysam
دو تا صندلی ردیف جلو، وسط، مال من و مارک است و خدای من هیچ شباهتی به صندلیهای بخش اکونومی ندارد. اول این که هشتتا صندلی بیشتر تو این ردیف نیست. بعدش هم این که کلاً دو ردیف تا تهِ این بخش وجود دارد و بس. جالب این است که حتی این دو ردیف هم تا آخر پر نشدهاند. اینجا دیگر تهِ تهِ هواپیماست. ساکتِ ساکت.
چنین حالتی در برابر پرواز با بلیت اکونومی، درست شبیه کشاورزی طبیعی در برابر کشاورزی شیمیایی است. مسافرهای بخش اکونومی، آن پشت، عین مرغهای ماشینی تا ساعتها روی دل هم میمانند تا به مقصد برسیم. و اینور، ماها عین مرغهای رهایی که چیزی پایینتر از ذرت بهشان نمیدهند، برای خودمان لای علفها میچرخیم و قُدقُدمان را میکنیم. شاید هم اصلاً چنین تعبیری چندان درست نباشد؛ شاید خودِ ماها کشاورزه هستیم، نه؟
الهام حمیدی
یادم میآید یک بار در همان گیرودار، چشمم به یکی از فیلمهای پر از برفکی افتاد که با گوشی همراه گرفته بودند و نشان میداد مردم چه جوری داشتند میریختند توی یکی از شعبههای ورزشیفروشِ جِیدی؛ مردمی که انگار گرسنه کتانی و جوراب ورزشی بودند.
البته سوء تفاهم نشود ها؛ من اصلاً نمیخواهم آنها را خواروخفیف نشان بدهم. ولی خب مردم را فقط میشود با چیزهای مورد شماتت قرار داد که مدتها از داشتنشان منع شدهاند. فقط همین جوری میشود کفرشان را درآورد. ولی طاقت آنها در نهایت، دیر یا زود، طاق میشود و میریزند بیرون.
لندن در آن پنج روز آگوست ۲۰۱۱، به معنای واقعی، داشت سقوط میکرد.
الهام حمیدی
دوسِت دارم؟" پرسشی بود؟ البته خب آره گاهی اوقات پرسشی است، نه؟ خب معنای یک پرسش میتواند خیلی عمیق باشد.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
اصلاً نمیدونم چی کار کنم. به همین خاطر، بیشتر وقتا فقط میشینم، گوش میدم و گاهی سر میجنبونم.
maysam
البته مادرها نمیدوند. همسرها هم همین طور. مگر این که بخواهند از چیزی فرار کنند.
الهام حمیدی
توانایی و انعطافپذیری ما انسانها واقعاً شگفتانگیز است، نه؟ ماها عین گُلها هر جا که باشیم برای خودمان یک کم جا باز میکنیم. ولی حتی گاهی اوقات فراتر هم میرویم و گُلدانمان را هم خودمان انتخاب میکنیم؛ البته همهمان فرصت چنین کاری را پیدا نمیکنیم. البته به گمانم این هم بستگی به این دارد که هر کداممان میخواهیم تا کجا پیش برویم، نه؟ هرچند خودم هم تا پیش از این به چنین چیزی پی نبرده بودم
الهام حمیدی
حجم
۴۴۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۲۴ صفحه
حجم
۴۴۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۲۴ صفحه
قیمت:
۳۶,۰۰۰
تومان