بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب تهران در بعد از ظهر | صفحه ۴ | طاقچه
کتاب تهران در بعد از ظهر اثر مصطفی مستور

بریده‌هایی از کتاب تهران در بعد از ظهر

نویسنده:مصطفی مستور
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۳از ۲۹ رأی
۳٫۳
(۲۹)
همیشه فکر می‌کردم می‌توانم بهشت زنی را داشته باشم تا وقتی از جهنم زندگی خسته می‌شوم پناه ببرم به سایه‌های خنک درختان آن بهشت.
کاربر ۲۹۵۷۲۲۳
«دروغی در کار نیست، عبدی. خدا نیومد آسور.» لیوان آب‌پرتقالش را تا لبهٔ میز جلو برد و زل زد به عبدی. «تنها چیزی که من از این سلوک چهارساله فهمیدم اینه که باید بهش اعتماد کنی. به حرف‌هاش، به کارهاش، به تصمیم‌هاش، به انتخاب‌هاش. البته می‌تونی انکارش کنی. تو می‌تونی هر چیزی رو انکار کنی، اما اگه قبولش کردی باید بهش اعتماد کنی. باید بهش فرصت بدی. این جزء قواعد بازیه. باید صبور باشی و بهش فرصت بدی. این چیزیه که من توی آسور کشف کردم. منظورم اینه که یه پیرزن بی‌سواد مطلق به اسم عمه‌سوری این رو به من حالی کرد.»
laleh
سدرةالمنتهی درختی است در آسمان هفتم که هیچ‌کس جز پیامبر از آن عبور نکرده است، حتا جبرییل. گفتم اما طوبی درختی است در بهشت که می‌گویند در هر خانه‌ای از اهالی بهشت یکی از شاخه‌های آن افتاده است
مریم بانو
همیشه فکر می‌کردم می‌توانم بهشت زنی را داشته باشم تا وقتی از جهنم زندگی خسته می‌شوم پناه ببرم به سایه‌های خنک درختان آن بهشت.
مریم بانو
بعضی وقت‌ها منیژ چند گل یاس از باغچه می‌چیند و می‌گذارد لای موهاش. یک‌بار گفتمش: «منیژ، کاش من یاس بودم. خوش‌به‌حال یاس‌ها.»
sosoke
تا حالا بارها خودم را با قساوت تمام آزار داده‌ام. با قساوت تمام کشته‌ام؛ با بمب‌های کوچک و بزرگی که توی روحم جاسازی کرده‌ام. بمب‌هایی که وقتی منفجر شده‌اند تا مدت‌ها نمی‌توانسته‌ام از جایم تکان بخورم. با عشق‌های ناممکن و دوست داشتن‌های شدیدی که از همان اول می‌دانسته‌ام راه به جایی نمی‌برند. تا حالا هزاربار از خودم پرسیده‌ام که وقتی نمی‌توانی تا آخر یک عشق بروی چرا عاشق می‌شوی؟
samane
«بعضی وقت‌ها بهتره آدم بره تو بیابون زندگی کنه. جایی که هیچ‌کس رو نبینه. هیچ‌چیز نشنوه. به‌خصوص چیزهایی که بدجوری حواس آدم رو پرت می‌کنند.»
samane
کمی بعد، وقتی از رستوران بیرون می‌رفتم، مراقب بودم تا در یکی از سه چاه دلپذیری که زیر نور چراغ سرخی می‌درخشیدند فرو نروم
ooooo
گفت: «تو یه کتاب خوندم بدترین کار تو دنیا اینه که عادت‌هات رو ترک کنی، چون تبدیل می‌شی به کسی که دیگه نمی‌شناسیش
zeinab.P_J
زل زد به آپارتمان روبه‌رو. به چیزی به رنگ سرخ روشن که تکان می‌خورد و شیشه‌ای را دستمال می‌کشید. صحنهٔ مقابلش، انگار پشت پرده‌ای از آب، موج برداشت و مات شد. بعد، قطره‌ای آب شور افتاد لب پنجره و تصویر بدیع آپارتمان روبه‌رو برای لحظه‌ای شفاف شد، اما وضوح سرخی مقابلش را بلافاصله پردهٔ دیگری از آب محو کرد.
زهرا۵۸

حجم

۸۴٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۸۹ صفحه

حجم

۸۴٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۸۹ صفحه

قیمت:
۲۴,۰۰۰
۱۹,۲۰۰
۲۰%
تومان