بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب امیلی در نیومون (کتاب اول) | صفحه ۱۷ | طاقچه
تصویر جلد کتاب امیلی در نیومون (کتاب اول)

بریده‌هایی از کتاب امیلی در نیومون (کتاب اول)

امتیاز:
۴.۶از ۲۱۶ رأی
۴٫۶
(۲۱۶)
«من الان توسط یکی از اعضای محترم مجلس به زن‌بودن متهم شدم و به‌هیچ‌وجه قصد ندارم این توهین را نشنیده بگیرم یا از آن بگذرم. در عوض می‌خواهم آرزو کنم جزو آن دسته‌ای باشم که جنسیت‌شان به شعورشان افزوده نه آنهایی که با وجود مردانگیشان جرئت ندارند هیچ عکس‌العملی نشان دهند.
Pariya
هیچ قانونی را قبول نداشت جز آنچه خوشایند خودش بود و هیچ قلمروی را جز حد و مرز آرزوهای خودش نمی‌شناخت.
Pariya
عاشق آن اتاق کوچک و قدیمی و دنج شده بود، انگار موجودی زنده بود؛ شریک شادی‌ها و همدم غصه‌هایش.
Pariya
زندگی زیبا بود و ساعت‌به‌ساعت مانند رزی که برگ‌هایش را باز می‌کند، پربارتر می‌شد.
Pariya
پرتوهای دل‌چسب خورشید از پشت پنجرهٔ بزرگ به سر و رویشان می‌پاشید و همه‌چیز مساعد بود تا دل به پروازی شاعرانه بدهی.
Pariya
آتش با سرخی خیره‌کننده‌ای میان تاریکی زبانه می‌کشید، از همه‌جا صدای پچ‌پچ‌های روح‌نواز به گوش می‌رسید، "تاریکی عظیم" آنها را با رمز و رازهایش که هرگز در روشنایی روز احساس نمی‌شدند، احاطه می‌کرد و بر فراز همهٔ اینها آسمان بنفش با پولک‌های ستاره‌ای‌اش چترش را باز می‌کرد.
Pariya
هفته‌ای یک بار دعوایمان می‌شود اما زود آشتی می‌کنیم و ایلزه می‌گوید بدون این مشاجره‌ها زندگی کسالت‌آور می‌شود.
Pariya
. این خشم به قدری هر دو را زیبا کرده بود که آدم دلش می‌خواست آرزو کند همیشه آنها عصبانی باشند.
Pariya
البته دیگر نمی‌توانم به هیچ دختری "عشق" بورزم، اما او را "دوست" دارم.
Pariya
دنیای انسانی و دوستانه و زیبا به حیاتش ادامه می‌داد
Pariya
گاهی اوقات احساس می‌کرد اگر آنچه را برایش پیش آمده ننویسد، منفجر می‌شود.
Pariya
شب‌ها هم عادت داشت همان‌جا زانو بزند و دعا بخواند. گاهی وقت‌ها ستاره‌ای در زمینهٔ پنجره چشمک می‌زد، گاهی باران به شیشه‌اش می‌کوبید، گاهی گنجشک‌ها و پرستوها لبه‌اش می‌نشستند، گاهی عطر مشام‌نواز شکوفه‌های سیب از میانش می‌گذشت و گاهی خانم باد دور و برش می‌رقصید و می‌خواند و می‌خندید.
Pariya
«دلشان برایم تنگ می‌شود. من که بروم دیگر کسی نیست که دوست‌شان داشته باشد.»،
Pariya
این بچه چیزی دارد که من هرگز نداشته‌ام و حاضر بودم برای به دست آوردنش همه‌چیزم را فدا کنم. اما "الهه‌ها نگذاشتند زیر دین‌شان بروم" ـ اما امیلی بهایش را می‌پردازد ـ بهایش را می‌پردازد.»
Lost Star
دین گفت: «شادترین کشورها مثل شادترین زن‌ها هیچ تاریخی ندارند.» امیلی گفت: «امیدوارم در آینده، تاریخ داشته باشم. دلم می‌خواهد تن خواننده را بلرزاند.»
Lost Star
عاشق‌شدن راحت و عادیست، اما درک‌کردن به آن راحتی‌ها پیش نمی‌آید!
Lost Star
نمی‌خواهم یاد بگیرم عاقل باشم و به چیزهای به درد بخور فکر کنم. من ـ من ـ می‌خواهم یکی دوستم داشته باشد.»
Lost Star
می‌خواهم که قوی باشی. نباید از هیچ‌چیز بترسی، امیلی. مرگ ترسناک نیست. جهان پر از عشق است. بهار به همه‌جا سرک می‌کشد و مرگ فقط بازکردن و بستن یک در است. آن طرف در هم چیزهای قشنگی هست.
Lost Star
امیلی چند ویژگی خاص را از اجدادش به ارث برده بود؛ قدرت فراوان برای مبارزه‌کردن، رنج‌کشیدن، دلسوزی‌کردن، عاشق‌شدن، تجدید قواکردن و تاب‌آوردن.
Lost Star
هر بار که جرقه ظاهر می‌شد امیلی احساس می‌کرد زندگی تکه‌ای اسرارآمیز و اعجاب‌انگیز از یک زیبایی پابرجا و ماندنیست.
Lost Star

حجم

۳۴۰٫۸ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۶۸۸ صفحه

حجم

۳۴۰٫۸ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۶۸۸ صفحه

قیمت:
۸۴,۰۰۰
۵۰,۴۰۰
۴۰%
تومان