- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب آدُلف
- بریدهها
بریدههایی از کتاب آدُلف
۴٫۲
(۷۷)
اندیشه مرگ همواره تأثیر زیادی بر من داشته است. در حین تجربه شدیدترین احساسات فکر مرگ مرا همیشه آرام می کرد
پویا پانا
ای کاش دست از این تلاشهای بی ثمر برداریم؛ از گذر زمان لذت ببریم، از روزهایی که به سرعت روی هم انباشته می شوند؛ بی تفاوت و بی حرکت، روزگار به نیمه رسیده مان را تماشاگر باشیم؛ چه به این زندگی چنگ بیندازیم و چه آن را تکه تکه کنیم، نمیتوانیم بر مدت آن اضافه کنیم! پس آیا این زندگی ارزش آن را دارد که به خاطرش بجنگیم؟»
پویا پانا
گاهی با او به زبان عاشقانه سخن می گفتم؛ اما این احساسات و این زبان به برگهای رنگ و رو رفتهای می ماندند که ضعیف و بی حال بر شاخههای درختی از ریشه کنده شده روییده اند.
پویا پانا
باید بدانید به صلاح نیست وضعی را که از آن شرمسارید ادامه دهید. شما بهترین سالهای عمرتان را بیهوده تلف می کنید، اتلافی که جبران ناپذیر است.
پویا پانا
روابط عاطفی درازمدت از عمق خاصی برخوردارند! بی آن که بدانیم پاره مهمی از زندگیمان می شوند! دور که هستیم با آرامش تصمیم به پاره کردن این رشتههای الفت می گیریم؛ خیال می کنیم بی صبرانه منتظر لحظه جدایی هستیم. اما وقتی زمان آن فرامی رسد، سراپا وحشت می شویم؛ و عجیب این که قلب پست ما برای ترک کسی که در کنارش دیگر هیچ لذتی نمیبریم هم پاره پاره می شود.
پویا پانا
دوست داشتن زمانی که دیگر دوستتان ندارند بدبختی بزرگی است؛ اما از آن بدتر این است که وقتی شما دیگر احساس عشقی نمیکنید با عشقی شورانگیز دوستتان داشته باشند.
پویا پانا
جامعه به هرحال به هراسیدن نیازی ندارد. سایه اش چنان سنگین و نفوذش چنان بی رحمانه و قَدَر است که خیلی زود ما را به قالب بقیه در می آورد. و ما دیگر حیرت نمیکنیم، مگر از شگفتی سابقی که داشتیم. در این هیبت جدید احساس راحتی داریم، همان گونه که در پایان نمایشی پرجمعیت سرانجام نفس راحتی می کشیم، حال آن که در بدو ورود به آن جا نفسمان به زحمت در می آمد.
BookishFateme
عشق با سحر و جادو گذشتهای به وجود می آورد که ما را احاطه می کند
pejman
ترجیح می دادم اشعاری را بخوانم که از کوتاهی عمر انسان می سرودند. باور داشتم که هیچ هدفی به تلاشش نمیارزد. عجب این که به مرور زمان و متناسب با بالارفتن سن از این احساس کاسته شد. آیا دلیلش این بود که امید همواره با تردید آمیخته است و وقتی زندگیمان را ترک می کند تازه روزگارمان جدی اما مثبت تر می گردد؟ یاشاید زندگی زمانی حقیقی می شود که تمامی رویاهایمان رنگ می بازند، همان گونه که با کوچِ ابرها قله کوه در افق بهتر به چشم می آید؟
pejman
باور داشتم که هیچ هدفی به تلاشش نمیارزد. عجب این که به مرور زمان و متناسب با بالارفتن سن از این احساس کاسته شد. آیا دلیلش این بود که امید همواره با تردید آمیخته است و وقتی زندگیمان را ترک می کند تازه روزگارمان جدی اما مثبت تر می گردد؟ یاشاید زندگی زمانی حقیقی می شود که تمامی رویاهایمان رنگ می بازند، همان گونه که با کوچِ ابرها قله کوه در افق بهتر به چشم می آید؟
mahsa
«چقدر همه چیز آرام است؛ چقدر طبیعت بردبار و تسلیم است. چرا نباید قلب انسان هم تسلیم را بیاموزد؟
love yourself
من از سُست اخلاقی که ناتوانی اش را همواره به پای دیگران می گذارد و نمیبیند که شر نه در پیرامونش، که در وجود خودش است، متنفرم.
Mitir
دوست داشتن زمانی که دیگر دوستتان ندارند بدبختی بزرگی است؛ اما از آن بدتر این است که وقتی شما دیگر احساس عشقی نمیکنید با عشقی شورانگیز دوستتان داشته باشند.
👑Nargess Ansari👑
عشق به گونهای شگفت انگیز کمبود خاطرات طولانی را جبران می کند. هرگونه احساس دیگری نیاز به خاطرات گذشته دارد: اما عشق با سحر و جادو گذشتهای به وجود می آورد که ما را احاطه می کند. به عبارت دیگر کاری می کند احساس کنیم با فردی که همین اندکی پیش برایمان پاک بیگانه بود، سالها زیسته ایم. عشق نقطهای فروزان است و بس، با این حال به نظر می آید می تواند کل زمان را تسخیر کند.
👑Nargess Ansari👑
عشق آن چنان با فردی که دوست داریم یکی می شود که حتی در ناکامی، لطف خاصِ خود را دارد. عشق با واقعیت و با سرنوشت وارد ستیز می شود؛ اشتیاق وافر، عاشق را در مورد قدرتش فریب می دهد و در میان درد و رنج به شوروشوق می آورد.
حوریا
عواطف آدمی آشفته و مغشوشند؛ ترکیبی از تودهای حسهای گوناگون که قابل توجیه نیستند: واژه ها، که همواره زمخت و عامیانه اند، می توانند نامی به آنها بدهند اما هرگز نمیتوانند آنها را توصیف کنند.
Aylin Mellati
چرا نباید قلب انسان هم تسلیم را بیاموزد؟
سایه
از میان این زنان عاشق که همه جا می رویند حتی یکی نیست که نگفته باشد اگر ترکش کنند از غصه خواهد مُرد؛ و حتی یکی از آنها پیدا نمیشود که زنده نمانده باشد و تسلا پیدا نکرده باشد.
سایه
«هواداری بعضی از دوستان چه غریب است. اصرار دارند از منافع شما دفاع می کنند، درحالی که هدفشان تخریب آن هاست. اسم این کارشان را محبت می گذارند. من نفرت را به این محبت ترجیح می دهم.
کاربر ۷۲۴۹۰۲
ای کاش دست از این تلاشهای بی ثمر برداریم؛ از گذر زمان لذت ببریم، از روزهایی که به سرعت روی هم انباشته می شوند؛ بی تفاوت و بی حرکت، روزگار به نیمه رسیده مان را تماشاگر باشیم؛ چه به این زندگی چنگ بیندازیم و چه آن را تکه تکه کنیم، نمیتوانیم بر مدت آن اضافه کنیم! پس آیا این زندگی ارزش آن را دارد که به خاطرش بجنگیم؟»
حوریا
حجم
۹۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
حجم
۹۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
قیمت:
۶۸,۰۰۰
۵۴,۴۰۰۲۰%
تومان