بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سرگذشت آب و آتش؛ آذرگان | صفحه ۱۵ | طاقچه
کتاب سرگذشت آب و آتش؛ آذرگان اثر بهار برادران

بریده‌هایی از کتاب سرگذشت آب و آتش؛ آذرگان

انتشارات:انتشارات پر
امتیاز:
۴.۶از ۷۴۶ رأی
۴٫۶
(۷۴۶)
دستم را از دستش بیرون می‌کشم و روی قلبش می‌گذارم. چشمانم را می‌بندم و به ضربان قلبش گوش می‌دهم. لبخندی بر لبانم می‌نشیند. بی‌شک این صدای آرام و پیوسته زیباترین موسیقی زندگی من است. زیباتر از موسیقی بادها، رودها، گنجشک‌ها...
دلتنگِ ماه
همیشه بخند دایانا. مهم نیست به چی، فقط... بخند که وقتی می‌خندی، همه‌چیز تو قلبم سر جاشه.
rh
کاش مشکل فقط رویاهام بود. رویاها می‌تونن تغییر کنن، می‌تونن حتی ما رو هم تغییر بدن اما چیز دیگه‌ای در وجود ما هست که هرگز عوض نمیشه. فراموش هم نمیشه. همیشه هست.
🌿sepidar🌿
مرگ معنایش همین است. پایان... پایان صدا، پایان نگاه، پایان زندگی، پایان عشق... عشق!
پاییز دخت:)
فکر می‌کنم بدون او دیوارهای قصر هم بلندتر می‌شوند.
فلانی
به یاد گذشته؟ ـ با امید به آینده.
فلانی
می‌خواهم دلیل نداشتنت فقط خودت باشی. دایانا!
فلانی
در سخت‌ترین شرایط دست دخترم رو می‌گیرم و پنهانی از دوین فرار می‌کنم. آدم اشتباهش رو تکرار نمی‌کنه.
فلانی
ـ تو فقط باید به من بگی پوریا. بقیه فرمانده و محافظ و دبیرن. ـ چه سختگیرانه.
Asa
تو آروم باشی همه کاری می‌کنم.
Asa
ـ دایانا تو داری من رو با یک اسب مقایسه می‌کنی؟
Asa
ـ ببین پادشاهی رو دارم به چه کسی می‌سپرم.
Asa
عشق اتفاقی نیست که بیفتد. عشق را باید ساخت.
Asa
ـ تو الان خطرناک‌ترین موجود در پادشاهی من هستی.
Asa
ـ می‌خوام با تو تنها باشم.
Asa
من فقط متعلق به خودم هستم
Asa
ـ همیشه بخند دایانا. مهم نیست به چی، فقط... بخند که وقتی می‌خندی، همه‌چیز تو قلبم سر جاشه.
Asa
پنج سال پیش آرشاویر گفت دایانا یک دختر جوانه و نقطه‌ضعفش قلبشه. اگر بتونه قلبش رو خاموش کنه در مرزبانی موفق میشه. ـ ولی من قلبم رو خاموش نکردم و ... ـ ولی چند ماه بعد به سراغم اومد و صحبتش رو تصحیح کرد. گفت نقطه‌ضعف دایانا قلبش نیست، نقطه‌ضعفش ولیعهده.
سپیده
پس نمی‌دونستی. تو اون موقع با دانسته‌هات بهترین تصمیم رو گرفتی.
B.A.H.A.R
پوریا بی‌درنگ می‌گوید: ـ دایانا رو مادر صدا می‌کنی؟ پیش از آنکه ارشیا پاسخ دهد می‌گویم: ـ بله. مدتی میشه که پسرم من رو مادر صدا می‌کنه. پوریا لحظه‌ای با تعجب به من و ارشیا نگاه می‌کند. سپس به من نزدیک می‌شود و در گوشم می‌گوید: ـ این مدت که نبودم دیگه چی کار کردی؟ ـ کار زیادی نکردم. فقط کشور رو اداره کردم، دربار رو به هم ریختم، مردم رو آروم کردم، دستور دادم فرش بهارستان رو ببافن و موفق شدم مادر ارشیا بشم. ـ اگر مذاکره چند روز بیشتر طول می‌کشید قدرت کشور رو به دست می‌گرفتی و روی تخت پادشاهی می‌نشستی.
fatemeh_z_gh09

حجم

۵۰۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۶۴۰ صفحه

حجم

۵۰۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۶۴۰ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
تومان