بریده‌هایی از کتاب سرگذشت آب و آتش؛ آذرگان

ورق دارد پر می‌شود و مرکب جوهر خالی! اما این نامه نباید تمام شود... این بار تو باید پایان نامه‌ام باشی شهبانو!

ـ شهرتی که روی سنگ حک میشه، سخت و سرده. از جنس مردم نیست پس فقط ابدی میشه و دوست داشتنی نمیشه. شهرت خسروانوشیروان باید در قلب‌ها و ذهن‌ها حک بشه دایانا.

امروز ایران ما مثل یک اسبه که داره از پرتگاه سقوط می‌کنه و هر چهار پایی که داره در هوا معلقه. اگر فقط یکی از پاها روی زمین قرار بگیره فایده‌ای نداره. حتی وضع بدتر میشه. اسب زخمی میشه و با پای شکسته سقوط می‌کنه.

شب که راز بودنت را پوشید باد که ساز دیدنت را سر داد ابر که شوق خنده‌ات را بارید من که شعر ماندنت را خواندم!

زرتشت به ما وعدهٔ ظهور سه سوشیانت رو داد. که هر یک به فاصلهٔ هزار سال ظهور خواهند کرد؛ اوخشیت‌ارته به معنای کسی که قانون مقدس رو پرورش میده، اوخشیت‌نمنگه به معنای کسی که نماز رو برپامی‌داره و استوت‌ارته به معنای کسی که همه به کمکش به زندگی فناناپذیر می‌رسن. البته مردم عادی اغلب نفر سوم رو با نام سوشیانت می‌شناسن.

دعا می‌کنم نور اهورامزدا در چهره‌تان، منش پاکش در کردارتان، راستی‌اش در گفتارتان، تقوایش در پندارتان، قدرتش در شمشیرتان، خیرش در وجودتان، و فناناپذیری‌اش در ماندگاری نام‌تان باشد.

به خجستگی این پیوند، من به نمایندگی از بزرگان جمع دعا می‌کنم همیشه با فر و جلال باشید، در ترقی و افزایش باشید، به کردار نیک، پندار نیک، گفتار نیک سزاوار باشید، در مزدیسنی استوار باشید، محبت داشته باشید، کامیاب و کامروا باشید، فرزندان شایسته‌ای داشته باشید و همیشه به یاد اهورامزدا مشغول باشید. اهورامزدا به این پیوند فرخندگی دو چندان عطا کند.

می‌خواهم با تو تنها باشم... این نیز از همان جملات شاعرانه و دوست‌داشتنی‌ست!

ساکت می‌شوم. صدایی از کارن شنیده نمی‌شود. نباید هم شنیده شود. مرگ معنایش همین است. پایان... پایان صدا، پایان نگاه، پایان زندگی، پایان عشق... عشق!

عشق اتفاقی نیست که بیفتد. عشق را باید ساخت.

ـ همهٔ زن‌ها قلب کوچکی دارن، به خصوص در برابر مردی که قلب‌شون رو تصاحب کرده.

نداشتنت سخت است. بسیار سخت است اما بهتر از نبودن توست. پس در کنارم باش. هرقدر بخواهی برایت صبر می‌کنم فقط در آن روز که تاج پادشاهی بر سر می‌گذارم، تو ملکهٔ من باش. بگذار به گذشته برگردیم. خودت را روی تختت تصور کن و دوباره به من اجازه بده کنارت بنشینم. اجازه بده به چشمانت نگاه کنم و بپرسم می شود ملکهٔ من باشی؟

ـ همیشه بخند دایانا. مهم نیست به چی، فقط... بخند که وقتی می‌خندی، همه‌چیز تو قلبم سر جاشه.

چیز مهم‌تری هست که من رو کنار تو نگه می‌داره. ـ چه چیزی دایانا؟ ـ اینکه برام می‌جنگی. به خاطر بودنم و داشتنم تلاش می‌کنی. این ارزشمندترین هدیه‌ایه که یک مرد می‌تونه به همسرش بده.

در مورد هر مسئله‌ای با هم صحبت کنید. کوچک‌ترین دلگیری رو از هم پنهان نکنید. اجازه ندید زخم‌های کوچک روی هم جمع بشن. مطمئن باش هر زمان سکوت کنید پایان رابطه‌تون خواهد بود.

همهٔ زن‌ها قلب کوچکی دارن، به خصوص در برابر مردی که قلب‌شون رو تصاحب کرده.

ـ من از دین می‌ترسم. دین در طول تاریخ بیشتر به ضرر مردم کار کرده تا به نفع‌شون.

وقتی آدم‌ها نزدیکان‌شون رو از دست میدن، اول باور نمی‌کنن. حتی انکار می‌کنن اما بعد به خودشون میان و گریه می‌کنن و برای اتفاقی که افتاده سوگواری می‌کنن. بعد از این مراحل هم عادت می‌کنن. اما انگار تو اول باور کردی و سوگواری کردی، حالا داری انکار می‌کنی. این‌طوری دیگه عادت نمی‌کنی دایانا.

ـ اینکه برام می‌جنگی. به خاطر بودنم و داشتنم تلاش می‌کنی. این ارزشمندترین هدیه‌ایه که یک مرد می‌تونه به همسرش بده.

یکی از تاوان‌های قدرت همینه. دوستانی رو از دست میدی و تنهاتر میشی.