بریدههایی از کتاب همیشه شوهر
نویسنده:فئودور داستایفسکی
مترجم:علیاصغر خبرهزاده
انتشارات:انتشارات نگاه
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۵از ۲۳ رأی
۳٫۵
(۲۳)
هنگامی که خود را خوشبخت مییابید یا زیاد به هیجان آمدهاید بایستی با احتیاط بیشتری رفتار کنید.
محمدحسین
درباره من قضاوت نکنید، من خودم درباره خودم قضاوت کردهام و الان مدتها است که خودم را محکوم کردهام، مدتهاست...!
محمدحسین
«نظریات بزرگ بیشتر از قلبهای بزرگ تراوش میکند تا از هوش و فراستهای بزرگ
reza
طبیعت، برای زشتها مادر مهربانی نیست، بلکه زن پدر است. زشت را خلق میکند، اما به جای اینکه از او دلسوزی کند، عذابش میدهد!
AS4438
زشتترین زشتها کسی است که احساسات عالی دارد
Hamid_R_khani
«این محبت من، تمام زندگی بیهوده و پست گذشتهام را پاک کرده بود و آنرا باز خریده بود. بهجای اینکه، فقط به خودم، که در همهی عمر ولگردی و شهوترانی کردهام، بیندیشم، سبب شده بود که موجود زیبا و مقدسی را نوازش کنم، و به علت این موجود همه گناهانم بخشوده شده بود، خودم نیز خودم را کاملاً بخشوده بودم.»
Hamid_R_khani
برای چه، برای چه، جلوی روی یک آدم مریض، عصبانی، و تقریبا سرسامی پافشاری میکنید، و او را در این تاریکیها میکشانید...؟ در صورتی که... در صورتی که همهاش شبح، سراب، دروغ، ننگ و ظاهرسازی است؛ و همه اینها، هیچ حد و اندازه هم ندارد! این موضوع از حد خودش میگذرد و این خطرناکترین و خجلت آورترین صورت چیزهاست! راستی حماقت است! ما دو موجود فاسد و پست و دو موجود جهنمی هستیم
طلا در مس
بیماری عصر ما این است که دیگر نمیتوان فهمید از که باید قدردانی کرد!
AS4438
مرا با کینه و نفرت دوست میداشت، قویترین محبتها هم همین است...
محمدحسین
«نظریات بزرگ بیشتر از قلبهای بزرگ تراوش میکند تا از هوش و فراستهای بزرگ»
محمدحسین
هیچ چیز را بیشتر از اینکه کاملاً تنها بماند دوست نمیداشت.
محمدحسین
و با این بشقابهایی که پشت سر هم با شتاب برایم گرم میکرد، امیدوار بود بتواند خاطر خود را از چاقو به مهر و محبت منصرف کند. میخواست با بشقابهای گرم هم مرا و هم خودش را نجات دهد.
Hamid_R_khani
ممکن است این درد به مرگ منجر شود!... چای را بیاشامید، سر بکشید! به جهنم، اگر سوختید! زندگی بیشتر ارزش دارد تا زیبایی!...
Hamid_R_khani
اشخاصی که هنوز در شهر هستند، تمام این چهرههایی که، از صبح تا شب، در برابر دیدگانم میگذرند، بیحیایی صداقت آمیزشان را، خودخواهیشان را، بزدلی روحهای کوچکشان را و بیحسی قلبشان را، بیاندازه آشکار و بیپیرایه نمایان میسازند.
Seyed AliAsghar Taghavi
زشتترین زشتها کسی است که احساسات عالی دارد. تجربهی شخص خودم این موضوع را برایم ثابت کرده است، پاول پاولوویچ. طبیعت، برای زشتها مادر مهربانی نیست، بلکه زن پدر است. زشت را خلق میکند، اما به جای اینکه از او دلسوزی کند، عذابش میدهد! و این کار شایسته است. در زمان ما، در آغوش فشردنها و اشکهای گذشت و رحمت، حتی در اشخاص شریف هم به نتیجه نمیرسد و مؤثر واقع نمیشود.
طلا در مس
هرچند که پاول پاولوویچ دائما در اطراف نادیا میگشت و از او دور نمیشد، ولچانینف دریافت که حتی یک بار هم جرأت نکرد با او همصحبت گردد و از این موضوع بسیار متعجب شد. به نظر میآمد که پاول پاولوویچ طبیعی میداند که از نادیا خفت ببیند و خواری بکشد. اما در آخر، باز بلایی به سرش آوردند.
طلا در مس
«این محبت من، تمام زندگی بیهوده و پست گذشتهام را پاک کرده بود و آنرا باز خریده بود. بهجای اینکه، فقط به خودم، که در همهی عمر ولگردی و شهوترانی کردهام، بیندیشم، سبب شده بود که موجود زیبا و مقدسی را نوازش کنم، و به علت این موجود همه گناهانم بخشوده شده بود، خودم نیز خودم را کاملاً بخشوده بودم.»
طلا در مس
ــ بسیار خوب! ابتدا سخن خود را از اینجا شروع میکنم که شما آدم پستی هستید!
پاول پاولوویچ که محسوس بود زیاد متوحش شده است، با ملایمت گفت:
ــ اگر اینطور شروع میکنید، چگونه تمامش خواهید کرد!
طلا در مس
آیا گناه نیست که آدم شب، دختر پیش خودش بیاورد، در صورتی که بچه هم توی اتاق است، و از همه چیز به خوبی سردر میآورد؟ تازه سر بچه فریاد میکشید:
«اگر من اراده کنم، این مادر تو خواهد شد!» باور کنید که او بالاخره دختری بیش نیست، اما دختری که به گردن او گذاشتهاند.
خودش سر او فریاد میزد که: «تو دختر من نیستی. تو حرامزادهای بیش نیستی.»
طلا در مس
ــ برای چه؟ نجابت چنین اقتضا را داشت! شما که با من مینوشید! ارزش او بیش از شما بود؟
ــ من با شما ننوشیدم.
ــ چهطور ناگهان اینطور خودخواه شدید؟
ولچانینف از عصبانیت خندهی بلندی کرد:
ــ هاهاها! بر شیطان لعنت! شما مسلما «درندهخو» هستید! و من گمان میکردم که فقط یک همیشه شوهرید، و هیچ چیز دیگر نیستید!
طلا در مس
حجم
۱۶۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۲۶۲ صفحه
حجم
۱۶۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۲۶۲ صفحه
قیمت:
۵۵,۰۰۰
تومان