بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب در خانه‌ ما عشق کجا ضیافت داشت؟: مجموعه صد و سی و هفت نامه | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب در خانه‌ ما عشق کجا ضیافت داشت؟: مجموعه صد و سی و هفت نامه

بریده‌هایی از کتاب در خانه‌ ما عشق کجا ضیافت داشت؟: مجموعه صد و سی و هفت نامه

انتشارات:ماه باران
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۱۵ رأی
۴٫۴
(۱۵)
راحت‌ترین راه را تو انتخاب کردی... نبودن... کوتاهترین راه را من... جنون...
بلاتریکس لسترنج
دردِ گم شدن آنقدر کشنده نیست که هراسِ پیدا نشدن.
چڪاوڪ
یادت باشد قویترین حس‌ها اگر پرستاری و مراقبت نشوند، بیمار می‌شوند و می‌میرند.
چڪاوڪ
به خاطر بسپار، بین عادت، غریزه، نیاز، تحمل و عشق تفاوتی‌ هست ژرف.
چڪاوڪ
نامه صد و بیستم بهانه هم اگر می‌گیری بهانه‌ی مرا بگیر من تمامِ خواستن را وجب کرده‌ام هیچ کس به اندازه‌ی کافی‌ عاشق نیست هیچ کس هیچ کس به اندازه‌ی من عاشقِ تو و بهانه‌هایِ تو نیست.
بلاتریکس لسترنج
گاهی، هنگامی که احساس می‌کنی‌ از نظر روحی و روانی‌ به قهقرا می‌روی، وقت‌هایی‌ که از جمع کناره می‌گیری تا تنها باشی‌ به این درک می‌‌رسی‌ که از همیشه بی‌کَس‌تری. همان وقت‌هایی‌ که خوب می‌‌دانی‌ برای بهتر شدن چه باید کرد ‌ ولی‌ نه قدرتی‌ هست نه حوصله‌ای همان وقت‌هایی‌ که نیاز داری یک نفر دستت را بگیرد و تو را از کنجِ تاریکی‌ بیرون بیاورد، اشکت را پاک کند و بگوید دیگر تنها نیستی‌. یک نفر که بگوید از این پس این راه را با هم می‌رویم. یک نفر که با قاطعیت زیرِ گوشت بگوید همه چیز درست خواهد شد. یک نفر که از همه بیشتر دوستش داری، بیش از دیگران به او اعتماد داری. یک نفر که بیش از همه رویش حساب کرده‌ای... مشکل اینجا است که اغلب در همان موقع که تو بیش از همیشه به او نیاز داری، او نیست. شاید درست همان وقت دستِ یک نفرِ دیگر را گرفته و به گوشه‌‌ی دنجی می‌‌رود. شاید درست همان وقت دارد برای دیگری اشک می‌‌ریزد یا اشکِ دیگری را پاک می‌‌کند.
چڪاوڪ
آدم‌ها از یکدیگر هیچ چیزی نمی‌‌دانند. هیچ چیز
چڪاوڪ
درگیر این نباش که دیگران تو را نمی‌فهمند یا تو آنها را واقعیّت این است که بخش بزرگی‌ از زندگی‌ ما را همین نفهمیدن‌ها تشکیل می‌دهد. پذیرفتن همین واقعیّت یعنی‌ فهمیدن بخش بزرگی‌ از زندگی‌...
چڪاوڪ
همه چیز بستگی به این دارد که چه کسی‌ در ابتدا و انتهای راه منتظر باشد.
چڪاوڪ
روز‌هایی‌ هم هست که چشم می‌‌دوزی به چشمِ زندگی‌ و با همه‌ی حرمتش تحقیرش می‌‌کنی‌
بلاتریکس لسترنج
تصورش برایم سخت است با کسی‌ رابطه داشته باشم که ژولیده است، دهانش بوی بد می‌‌دهد و پیراهنش از نمکِ عرق سفید شده و چپ و راست حرف‌های ناخوشایند و رکیک از دهانش بیرون می‌آید. سخت‌تر از آن تصور رابطه با کسی‌ ‌ست که ظاهری برازنده دارد و حرف‌هایش پر از شعر و فلسفه و سیاست است ولی‌ مغزی خالی‌ از شعور و قلبی از سنگ. چگونه می‌‌شود دل به آغوش کسی‌ سپرد که در وجودش همواره یک خوک بدقواره در لجن و کثافت دست و پا می‌‌زند؟؟؟
بلاتریکس لسترنج
صد و سی‌ امین نامه برای آخرین بار می‌‌نویسم آغوشم را ترک نکن هیچکس برای رفتگان دو بار عزاداری نمی‌کند.
بلاتریکس لسترنج
چرا فکر می‌کنی‌ حرف‌هایت را همه باید بفهمند؟
چڪاوڪ
عشق با ما و در درونِ ماست
چڪاوڪ
هنوز خسته‌ام از فهمِ حجمِ ثقیل نابهنگامِ تنهایی‌ِ خودم من تو را بیشمار... بیشمار... دوست داشتم تو اما چیزی بیش از یک تهدید در سر داشتی رفتن... عزیزم... تقدیر نبود... تصمیم بود فقط درد نیست... اعتراف هم هست... مشقّت تحملِ نداشتن تو... برای همیشه... به مضحکه می‌گیرد هضمِ خفّت آورِ داشتنِ کسی‌ را... که... هرگز نبوده است
بلاتریکس لسترنج
آدم‌هایی‌ که ما را ترک می‌کنند سه‌ دسته‌اند یک گروه آنهایی که بر می‌گردند گرچه نه آنها دیگر همان آدم‌های سابق هستند و نه ما گروه دوم کسانی‌ هستند که هرگز بر نمی‌گردند چه آنهایی که نمی‌خواهند، چه آنهایی که نمی‌توانند گروه آخر آنهایی هستند که باید دعا کنیم آنچنان پلهای پشت سرشان را خراب کنند که اگر هم بخواند، نتوانند برگردند. خطرناک‌ترین گروه سومی‌‌ها هستند. چون موقع رفتن طوری ما را می‌شکنند، که ما تا مدت‌ها در کما می‌‌مانیم و خیلی‌ دیر می‌‌فهمیم که برای چه آدم‌های بی‌ارزشی اشک ریختیم، احساس گناه کردیم، از خود گذشتگی کردیم، و تا مرز نابودی، زندگی‌ را فدا کردیم. خیلی‌ دیر میفهمم. خیلی‌ دیر. ولی‌ یک روز میفهمم. چیزی که هرگز نمی‌فهمیم این است که اصلا چه چیز این آدم‌ها را آنقدر دوست داشتیم؟
چڪاوڪ
زن‌ها وقتی‌ خوشحالند لباس‌های زیبا می‌‌پوشند؛ وقتی‌ خوشحال ترند گوشواره آویزان می‌‌کنند؛ غمگین که باشند با موهایشان ور می‌روند؛ تنها که باشند کفش می‌‌خرند، کتاب می‌خرند، قهوه زیاد می‌‌خورند؛ دلتنگ که باشند عینک سیاه بزرگ می‌‌زنند، و دور از چشمِ دنیا، با واژه‌های تلخ، جمله‌های قشنگ می‌‌سازند دلگیر که می‌‌شوند... فرق می‌کند، گاهی‌ با لباسی زیبا در را برایت باز میکنند و با لبخند به یک چای دعوتت می‌کنند، گاهی‌ با کتابی در دست، کنجِ یک کافه، بی‌خیالِ حضورِ چشم‌های کنجکاو با موهایشان بازی می‌کنند.
بلاتریکس لسترنج
هنوز راهِ زیادی پیش رو داریم تا یاد بگیریم که گذشت، واژه ایست که در فرهنگِ لغات هر کسی‌ معنای خاصِ خودش را می‌‌دهد.
چڪاوڪ
به خاطر بسپار! هنگام رانندگی‌ عادت حواست را پرت می‌‌کند، در زندگی‌ اعتمادِ بیش از حد.
چڪاوڪ
خودم با خودم حرف می‌‌زنم و می‌گذارم یک دیوانه که خودش را به زور در سرم جا داده نصیحتم کند.
mo

حجم

۱۱۵٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۵۲ صفحه

حجم

۱۱۵٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۵۲ صفحه

قیمت:
۵,۰۰۰
تومان