بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بر باد رفته | صفحه ۱۸ | طاقچه
۴٫۳
(۴۴۲)
الن هرگز به او نگفته بود که آرزو و دست‌یافتن به آن، دو چیز کاملاً متفاوت هستند و زندگی به او نیاموخته بود که رمز مسابقه، سرعت نیست.
آرزو
اونا هیچ‌وقت تو رو درک نمی‌کنن و هر کاری هم که بکنی یکّه می‌خورن، اما نسل اجدادت احتمالاً بهت افتخار می‌کنن و می‌گن: اونم به پدرش رفته و نسل بچه‌هات غبطه می‌خورن و آه می‌کشن و می‌گن: مادربزرگ عجب اعجوبه‌ای بوده! و سعی می‌کنن مثل تو باشن."
philodendron
‌"تا حالا این ضرب‌المثل شرقی رو شنیدی: سگ‌ها پارس می‌کنن ولی کاروان می‌گذره؟ خب، بذار سگ‌ها پارس کنن هیچ کی نمی‌تونه جلوی کاروان تو رو بگیره."
philodendron
شاید آن‌ها نیز با سختی‌هایی که او تحمل‌شان می‌کرد مواجه‌اند، کسانی که عشق‌شان را از دست داده، همسران‌شان معلول، کودکان‌شان گرسنه، جریب‌ها زمین‌شان نابود و خانه‌ای که به آن عشق می‌ورزیدند، پناهگاه بیگانگان شده بود. البته که آن‌ها هم رنج می‌کشیدند! اسکارلت می‌دانست که شرایط زندگی این مردم هم مانند خود اوست. آن‌ها نیز مثل خود او زیان دیده‌اند، فقر آن‌ها مانند فقر خود اوست، مشکلات‌شان مانند مشکلات خودش است. با وجود همه این‌ها، هنوز هم آن‌ها رفتار متفاوتی دارند. چهره‌هایی که اسکارلت اکنون در اتاق می‌دید، چهره‌های واقعی نبودند، بلکه نقاب‌هایی بودند بسیار عالی که هرگز نمی‌افتادند. اگر آن‌ها هم مانند خود او از شرایط بی‌رحمانه بسیار رنج می‌برند، پس چگونه می‌توانند این‌قدر شاد به نظر برسند و خوشحال و بی‌‌‌خیال باشند؟ آیا برای شاد بودن‌شان تلاش می‌کنند؟ درک آن‌ها فراتر از قوه تعقل اسکارلت بود و همین امر خشمی مبهم در او برانگیخت. او نمی‌توانست مانند آن‌ها باشد. او نمی‌توانست در برابر ویرانگی دنیا بی‌‌‌خیال باشد. او همچون روباهی در دام افتاده، قلبش تند می‌زد و به دنبال سوراخی می‌گشت تا قبل از این‌كه سگ شکاری او را بگیرد در آن پنهان شود.
زینب دهقانی
شاید آن‌ها نیز با سختی‌هایی که او تحمل‌شان می‌کرد مواجه‌اند، کسانی که عشق‌شان را از دست داده، همسران‌شان معلول، کودکان‌شان گرسنه، جریب‌ها زمین‌شان نابود و خانه‌ای که به آن عشق می‌ورزیدند، پناهگاه بیگانگان شده بود. البته که آن‌ها هم رنج می‌کشیدند! اسکارلت می‌دانست که شرایط زندگی این مردم هم مانند خود اوست. آن‌ها نیز مثل خود او زیان دیده‌اند، فقر آن‌ها مانند فقر خود اوست، مشکلات‌شان مانند مشکلات خودش است. با وجود همه این‌ها، هنوز هم آن‌ها رفتار متفاوتی دارند. چهره‌هایی که اسکارلت اکنون در اتاق می‌دید، چهره‌های واقعی نبودند، بلکه نقاب‌هایی بودند بسیار عالی که هرگز نمی‌افتادند. اگر آن‌ها هم مانند خود او از شرایط بی‌رحمانه بسیار رنج می‌برند، پس چگونه می‌توانند این‌قدر شاد به نظر برسند و خوشحال و بی‌‌‌خیال باشند؟ آیا برای شاد بودن‌شان تلاش می‌کنند؟ درک آن‌ها فراتر از قوه تعقل اسکارلت بود و همین امر خشمی مبهم در او برانگیخت. او نمی‌توانست مانند آن‌ها باشد. او نمی‌توانست در برابر ویرانگی دنیا بی‌‌‌خیال باشد. او همچون روباهی در دام افتاده، قلبش تند می‌زد و به دنبال سوراخی می‌گشت تا قبل از این‌كه سگ شکاری او را بگیرد در آن پنهان شود.
زینب دهقانی
شاید آن‌ها نیز با سختی‌هایی که او تحمل‌شان می‌کرد مواجه‌اند، کسانی که عشق‌شان را از دست داده، همسران‌شان معلول، کودکان‌شان گرسنه، جریب‌ها زمین‌شان نابود و خانه‌ای که به آن عشق می‌ورزیدند، پناهگاه بیگانگان شده بود. البته که آن‌ها هم رنج می‌کشیدند! اسکارلت می‌دانست که شرایط زندگی این مردم هم مانند خود اوست. آن‌ها نیز مثل خود او زیان دیده‌اند، فقر آن‌ها مانند فقر خود اوست، مشکلات‌شان مانند مشکلات خودش است. با وجود همه این‌ها، هنوز هم آن‌ها رفتار متفاوتی دارند. چهره‌هایی که اسکارلت اکنون در اتاق می‌دید، چهره‌های واقعی نبودند، بلکه نقاب‌هایی بودند بسیار عالی که هرگز نمی‌افتادند. اگر آن‌ها هم مانند خود او از شرایط بی‌رحمانه بسیار رنج می‌برند، پس چگونه می‌توانند این‌قدر شاد به نظر برسند و خوشحال و بی‌‌‌خیال باشند؟ آیا برای شاد بودن‌شان تلاش می‌کنند؟ درک آن‌ها فراتر از قوه تعقل اسکارلت بود و همین امر خشمی مبهم در او برانگیخت. او نمی‌توانست مانند آن‌ها باشد. او نمی‌توانست در برابر ویرانگی دنیا بی‌‌‌خیال باشد. او همچون روباهی در دام افتاده، قلبش تند می‌زد و به دنبال سوراخی می‌گشت تا قبل از این‌كه سگ شکاری او را بگیرد در آن پنهان شود.
زینب دهقانی
شاید آن‌ها نیز با سختی‌هایی که او تحمل‌شان می‌کرد مواجه‌اند، کسانی که عشق‌شان را از دست داده، همسران‌شان معلول، کودکان‌شان گرسنه، جریب‌ها زمین‌شان نابود و خانه‌ای که به آن عشق می‌ورزیدند، پناهگاه بیگانگان شده بود. البته که آن‌ها هم رنج می‌کشیدند! اسکارلت می‌دانست که شرایط زندگی این مردم هم مانند خود اوست. آن‌ها نیز مثل خود او زیان دیده‌اند، فقر آن‌ها مانند فقر خود اوست، مشکلات‌شان مانند مشکلات خودش است. با وجود همه این‌ها، هنوز هم آن‌ها رفتار متفاوتی دارند. چهره‌هایی که اسکارلت اکنون در اتاق می‌دید، چهره‌های واقعی نبودند، بلکه نقاب‌هایی بودند بسیار عالی که هرگز نمی‌افتادند. اگر آن‌ها هم مانند خود او از شرایط بی‌رحمانه بسیار رنج می‌برند، پس چگونه می‌توانند این‌قدر شاد به نظر برسند و خوشحال و بی‌‌‌خیال باشند؟ آیا برای شاد بودن‌شان تلاش می‌کنند؟ درک آن‌ها فراتر از قوه تعقل اسکارلت بود و همین امر خشمی مبهم در او برانگیخت. او نمی‌توانست مانند آن‌ها باشد. او نمی‌توانست در برابر ویرانگی دنیا بی‌‌‌خیال باشد. او همچون روباهی در دام افتاده، قلبش تند می‌زد و به دنبال سوراخی می‌گشت تا قبل از این‌كه سگ شکاری او را بگیرد در آن پنهان شود.
زینب دهقانی
همه‌ی جنوب معلوم شد که جنگ هیچ‌وقت تمام نمی‌شود. جنگی تلخ که بی‌رحمانه‌ترین انتقام‌ها را شروع کرد و اشلی تا ابد اسیر جمله‌هایی می‌ماند که سخت‌تر از هر زندانی است.
زینب دهقانی
برای جنگ فقط یه دلیل وجود داره و اون هم پوله. در واقع همه جنگ‌ها بر سر پوله اما آدمای كمی ‌اینو می‌فهمن. چون گوش‌هاشون پر از صدای طبل، شیپور و حرفای قشنگ سخنران‌هاییه که توی خونه موندن و گاهی فریاد می‌زنن: آرامگاه مسیح رو از دست کافرین نجات بدین! و گاهی هم می‌گن: مرگ بر مذهب کاتولیک! و گاهی: آزادی! و گاهی هم: پنبه، برده‌داری و حقوق ایالتی!
Hamid_R_khani
"همه جنگ‌ها و کسایی که می‌جنگن، مقدس‌اند و اگه مردمی كه جنگ‌ها رو شروع می‌کنن اون رو مقدس ندونن، کی اون‌قدر احمقه که به این جنگ‌ها بره؟
Hamid_R_khani

حجم

۱٫۳ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۱۰۴ صفحه

حجم

۱٫۳ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۱۰۴ صفحه

قیمت:
۵۰,۰۰۰
تومان