بریده‌هایی از کتاب قوانین ثروت

به‌خاطر داشته باشید که بهای هر چیزی همان‌قدر است که افراد حاضرند بابت آن پول بپردازند. در یک کاتالوگ ممکن است قیمت یک تابلوی نقاشی را پانصد پوند درج کرده باشند، اما این مسأله تنها زمانی حقیقت دارد که کسی تمایل داشته باشد این مقدار پول برای خرید آن بپردازد. در این‌جا درس مهمی وجود دارد که باید یاد بگیرید: قیمت چیزی ممکن است خیلی کمتر (یا بسیار بیشتر) از ارزش واقعی آن باشد، چه برای شما و چه برای دیگران. اگر قرار است ثروتمند شوید (و من درحقیقت امیدوارم این‌گونه باشد، البته اگر تمام قوانین این کتاب را به‌کار ببرید و با تلاش و پشتکار برای پولدار شدن کار کنید)، در این صورت بررسی تفاوت بین قیمت و ارزش بسیار مهم است.

بیایید با هم صادق باشیم. همهٔ ما دوست داریم وضعیت مالی خوبی داشته باشیم و ثروتمند و پولدار باشیم.

سامورایی‌ها یک باور ساده داشتند: درنگ نکنید، شک نکنید، تعجب نکنید، نترسید. شاید این هوشمندانه‌ترین استراتژی برای انجام هر کاری است

فکر می‌کنید چرا احمق و پولش به‌راحتی از هم جدا می‌شوند؟ زیرا یک احمق برنامه ندارد.

اگر تعریف درستی از ثروتمند بودن نداشته باشیم، چگونه می‌توانیم موفقیتمان را بررسی کنیم و در مورد آن قضاوت نماییم؟

قانون ۲: تعریفی دقیق از ثروت داشته باشید ثروت برای شما به چه معناست؟ اگر قصد دارید ثروتمند شوید، باید بنشینید و پیشاپیش دربارهٔ آن فکر کنید. من متوجه شده‌ام که افراد ثروتمند بدون استثنا به تعریفی روشن در این زمینه رسیده‌اند و دقیقاً می‌دانند که ثروت برایشان چه معنایی دارد.

پولدار شدن درست مانند ورزش است: هرچه بیشتر تمرین کنید، بهتر می‌شوید. نمی‌توانید با تنبلی کردن پولدار شوید. باید کار کنید، باید تلاش کنید. همچنین باید خیلی خوب بدانید چه‌چیز می‌خواهید، چرا آن را می‌خواهید، چگونه می‌خواهید به آن برسید، یا بعد از این‌که به آن رسیدید قصد دارید با آن چه کار کنید، و چیزهایی نظیر این. هیچ‌کس نگفته است پولدار شدن کار آسانی است

بیشتر مردم بیش‌ازحد تنبل هستند و ثروتمند نخواهند شد. آن‌ها ممکن است بگویند می‌خواهند ثروتمند شوند؛ ولی به‌راستی این‌گونه نیست

ما همگی باورهایی دربارهٔ پول داریم. بیشتر ما اعتقاد داریم با این‌که پول ما را شاد نمی‌کند (البته همهٔ ما به‌طور پنهانی اعتقاد داریم که پول این کار را می‌کند)، دست‌کم باعث می‌شود (که) تا حدودی راحت‌تر زندگی کنیم. همه ما تاحدودی معتقدیم که با داشتن پول قادریم چیزهای بهتری بخریم و درنتیجه شادتر باشیم.

هرگز برای سرمایه‌گذاری، بیش‌ازحد دیر نیست، چه در زمینهٔ بورس و سهام و چه در زمینهٔ بیمهٔ بازنشستگی، یا شیک‌پوشی، کیفیت، خودتان یا زندگی. اگر هوشیار و امیدوار باشیم، در مقابل گرایش به عدم فعالیت و بی‌تفاوتی که در واقع مربوط به نگرش ما نسبت به پیر شدن است مقاومت می‌کنیم.

اگر هیچ مقصدی نداشته باشیم، نمی‌توانیم خانه را ترک کنیم، چراکه ممکن است ساعت‌ها بی‌هدف دور خودمان بچرخیم. اگر تعریف درستی از ثروتمند بودن نداشته باشیم، چگونه می‌توانیم موفقیتمان را بررسی کنیم و در مورد آن قضاوت نماییم

تک‌تک این افراد به‌پا خاسته‌اند و گفته‌اند: «بله، من پول بیشتری می‌خواهم.» افراد فقیر کسانی هستند که گفته‌اند: «نه، ممنون! من نمی‌خواهم. من ارزشش را ندارم. من به اندازهٔ کافی لیاقت آن را ندارم. من نمی‌توانم این پول را داشته باشم. من نباید این پول را داشته باشم.»

به‌شخصه ترجیح می‌دهم آرام‌آرام و با لذت پولدار شوم و مجبور نباشم کسی را تحت پیگرد قانونی قرار دهم، لازم نباشد در قرعه‌کشی برنده شوم، لازم نباشد یکی از بستگان نزدیکم فوت کند، یا با فرد اشتباهی ازدواج کنم فقط به این خاطر که مقداری پول دارند. اگر به‌آرامی پولدار شوید، به‌یقین از آن لذت بیشتری خواهید برد. پولتان مدت‌زمان بیشتری دوام خواهد آورد و شب‌ها راحت‌تر خواهید خوابید.

ثروتمند شدن فرایندی آرام است و باید هم این‌گونه باشد. اگر خیلی سریع به پول برسید، فرصتی برای کسب تجربه نخواهید داشت تا به درک برسید. اگر خیلی سریع به پول برسید، همه‌اش را خرج خواهید کرد.

اگر از حقوقتان راضی نیستید یا از کارتان متنفر هستید، در این صورت باید سؤال کنید چرا هنوز آن را ادامه می‌دهید، یا چه کار دیگری می‌توانید انجام دهید؟ بدترین حالت ممکن، این است که در کار فعلی‌تان احساس رضایتمندی نکنید و انگیزه نداشته باشید، اما آن‌قدر درگیر آن باشید که به‌هیچ‌وجه فرصت نکنید برنامه‌ای تهیه کنید که ثروت و خوشبختی را برای شما به ارمغان آورد. در حالی که سرتان پایین است و برای امرار معاش کار می‌کنید، میلیون‌ها فرصت برای ثروتمند شدن از بالای سر شما رد می‌شود که به‌هیچ‌وجه آن‌ها را نمی‌بینید.

گاهی‌اوقات تنها کاری که نیاز است انجام دهید این است که اقدام کنید. مادامی که به خاطر تلاشی که کرده‌اید قدری سود می‌برید، بهتر از هیچ‌چیز است. این مسأله آن‌قدر پیچیده نیست، ولی شاید برایتان عجیب باشد که بدانید بسیاری از افراد به این مسأله بی‌توجه‌اند و فکر می‌کنند: «بعدها تصمیم می‌گیرم پول قلمبه‌ای که پس‌انداز کرده‌ام را چگونه سرمایه‌گذاری کنم. الان نمی‌توانم تصمیم بگیرم آیا با پولم سهام بخرم یا آن را در یک حساب پس‌انداز بگذارم.» بنابراین کاری انجام نمی‌دهند و پولشان در یک حساب جاری باقی می‌ماند، هیچ سودی برای آن‌ها نخواهد داشت و به‌صورت خودکار و به‌واسطهٔ تورم ارزش پولشان پایین می‌آید.

تا بیست سالگی را می‌توان برای جوانی کردن، حماقت کردن و دریافت آموزش درنظر گرفت. بیست تا سی‌وپنج سالگی برای ازدواج و تشکیل خانواده درنظر گرفته می‌شود. سی‌وپنج تا پنجاه‌وپنج سالگی برای مدیریت کسب‌وکار و به دست آوردن ثروت است. پس از آن زندگی بیشتر بر تعمق معنوی و بازنشسته شدن از دنیای تجارت متمرکز می‌شود.

همان‌گونه که ژنرال پتون گفته است: «یک برنامهٔ خوب امروز بهتر از یک برنامهٔ عالی فرداست.» برنامه‌تان هرچه هست، فقط مطمئن شوید برنامه دارید، و آن را دنبال می‌کنید.

پول زیادی از طریق فروش تولید می‌شود: چه فروش محصول باشد و چه خدمات، وقت‌تان یا مهارت‌تان. برای همین است که نوشتن کتاب را دوست دارم. حتی زمانی که می‌خوابم، در جایی یک کتاب‌فروشی وجود دارد که کتاب‌های مرا می‌فروشد. در واقع یکی از حقایق اساسی دربارهٔ ثروتمند شدن این است که ثروت (ثروت واقعی) از معامله کردن به‌دست می‌آید، نه از حقوق یا دستمزد یا حق‌الزحمه.

هم خیلی خیلی ثروتمند، یا مشهور یا موفق شوم). اما من متوجه شده‌ام ک