بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سه دختر حوا | صفحه ۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب سه دختر حوا

بریده‌هایی از کتاب سه دختر حوا

نویسنده:الیف شافاک
انتشارات:نشر نیماژ
امتیاز:
۳.۷از ۴۶ رأی
۳٫۷
(۴۶)
هنگام وقوع مصیبت‌ها، شوخی‌هایی که می‌شد، باعث می‌شد انسان خود را آلوده، حتی گناه‌کار حس کند اما در آنِ واحد ترس را از بین می‌برد؛ سنگینی غیرقابل‌تحمل سردرگمی را کم می‌کرد
hiba
اگر آدم آب و غذایش را با کسی تقسیم کند، به همین راحتی‌ها احساس دشمنی با او نمی‌کند.
hiba
در ذهن ما، در گوشهٔ دوری از ذهن‌مان، یک جعبهٔ موزیک وجود دارد. جعبه‌موزیکی که نت‌های یک ملودی قدیمی را می‌نوازد؛ یک جعبهٔ موزیک اسرارآمیز. خاطراتی که فراموش نکرده‌ایم اما جسارت به یاد آوردن‌شان را هم نداریم. هرچه هست و نیست توی این جعبهٔ موزیک پنهان شده است. جعبه، هنگام اضطراب یا ناملایمت‌ها یا گاهی به شکل ناگهانی باز و همه‌چیز به اطراف پخش می‌شد.
hiba
انسان‌های بسیار کمی پیدا می‌شوند که بگویند: «نمی‌دانیم.» اطراف‌مان پر از آدم‌هایی است که «زیاد می‌دانند.» هنوز به کسی بر نخورده‌ام که بگوید: «مطمئن نیستم، تصمیم نگرفتم، هنوز تحقیق می‌کنم.» انگار فقط من هستم.
hiba
انسان هرچقدر هم از سرزمینش دور می‌بود، باز هم اندوه گذشته را بر دوش می‌کشید.
hiba
با این‌همه از خودش انعطاف نشان داد. زن‌ها همیشه این کار را می‌کردند. وقتی می‌فهمیدند مردی که با آن‌هاست، در زمینه‌ای از آن‌ها کم‌سوادتر است، به‌جای انتقاد از او، با خودشان درگیر می‌شدند. به‌جای این‌که از او انتظار یک قدم پیش گذاشتن داشته باشند، خودشان یک گام به عقب برمی‌گشتند. برای جلوگیری از مشاجره، ناراحتی و دعواهای بی‌مورد، عقل و ذکاوت خود را تا حد مورد نظر پایین می‌آوردند.
hiba
در این زندگی ریشه‌دارترین عادت‌ها را می‌توان ترک کرد؛ ضعف‌های شخصیتی را می‌توان اصلاح کرد؛ دوستی‌های صمیمانه را می‌توان کنار گذاشت؛ حتی می‌توان از وابستگی‌ها گذشت. اما شاید چیزی که به‌سختی بتوان آن را تغییر داد، حس تعلقی است که انسان به چیزی دارد
hiba
کتاب‌هایش، وطن او و در آنِ واحد تبعیدگاه همیشگی‌اش بودند.
hiba
کلمات، طنابی بودند که او را به کائنات وصل می‌کردند.
hiba
«می‌خوام بگم بذار این آدم بد حرفش رو بزنه. با تفکر می‌شه مقابل تفکر ایستاد. جواب کتاب‌ها رو با کتاب‌های خوب‌تر می‌شه داد. جواب شوخی، شوخی‌یه. آدم‌ها هرچقدر هم که نادون باشن، نمی‌شه حق‌شون رو خورد و ساکت‌شون کرد. اگه همچو کاری بکنیم، اون‌وقت در واقع ماییم که فاشیست می‌شیم، می‌فهمی؟ راهش این نیست که سخنران‌ها رو بایکوت کنیم، به‌خصوص تو محیط دانشگاه. نمی‌تونیم تفکر آزاد و تکثرگرایی رو سرکوب کنیم...»
کاربر ۱۴۲۷۷۵۳
بیش از آن‌که به آن‌چه روی سر آدم‌ها بود اهمیت بدهد، به آن‌چه توی سرشان بود اهمیت می‌داد
کاربر ۱۴۲۷۷۵۳
همه‌چی رو سیاسی کردن، واسه چی؟ به اسم دین و دین‌داری، مردم رو از خدا دور می‌کنن.»
کاربر ۱۴۲۷۷۵۳
من یه قانون طلایی دارم که ازش خوشم می‌آد؛ به تو هم توصیه می‌کنم. چیزی رو که با چشمت ندیدی؛ با گوشت نشنیدی؛ با دستت لمس نکردی و با عقل و منطق درکش نکردی، باور نکن. قول می‌دی؟»
n re
در دنیا آدم‌هایی بودند که از بدبختی دیگران لذت می‌بردند. آیا چیزی احمقانه‌تر از این هست که فکر کنی با گرسنه ماندن دیگران می‌توانی شکم خودت را سیر کنی؟
محمدرضا
وقتی احساس می‌کنین ناراحت و عصبانی هستین، لطفاً به یاد این جملهٔ برتراند راسل بیفتین: هرچقدر انسان در مورد موضوعی اطلاعات کمتری داشته باشه، به همون اندازه احساسی‌تر می‌شه
محمدرضا
«ببین موش کوچولو، دو نوع مرد وجود داره: اون‌هایی که می‌شکنن و اون‌هایی که تعمیر می‌کنن. عاشق گروه اول می‌شیم با گروه دوم ازدواج می‌کنیم و آشیونه می‌سازیم.»
محمدرضا
عشق کلاف سردرگم‌کننده‌ای بود که احساسات، اعضای بدن و هورمون‌ها را درهم می‌پیچید. جدایی‌ها از آن هم بدتر بود. حرف‌های رمانتیک متقابل، دعوت ناهار و شام، قدم‌زدن‌ها، دعوا سر چیزهای بی‌خود و دوباره آشتی‌کردن‌ها. عشق چیز پُرزحمتی بود.
محمدرضا
به‌نظر من خدا مثل لِگوست. انگار هر کسی آن را مطابق با فکر و سلیقهٔ خودش می‌سازد.
محمدرضا
«توی مملکتی که دموکراسی هست، اگه کسی مست شه، می‌گه: آه، سر معشوقه‌م چی اومد؟ اما توی مملکتی که دموکراسی نیست، اگه کسی مست شه می‌گه: آه، سر مملکتم چی اومد؟ و بعد گریه می‌کنه!»
محمدرضا
«خب پری تو چی؟ تو دوست داشتی خدا بهت چی بگه؟» پری گفت: «می‌خواستم ازم عذرخواهی کنه.» خودش هم از جوابی که داده بود تعجب کرده بود. آزور گفت: «ازت عذرخواهی بکنه؟ بابت چی؟» پری جواب داد: «بابت همهٔ بی‌عدالتی‌ها و حق‌کُشی‌ها.»
Mary gholami

حجم

۴۰۲٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۴۰ صفحه

حجم

۴۰۲٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۴۰ صفحه

قیمت:
۹۰,۰۰۰
۲۷,۰۰۰
۷۰%
تومان