بریدههایی از کتاب انجمن شاعران مرده
۴٫۳
(۵۶۹)
«با دقت به چهرهٔ پسرهایی نگاه کنین که شصت یا هفتاد سال پیش در این مدرسه حضور داشتند. نترسید، برین جلو و نگاهشون کنید.»
پسرها از جا برخاستند و به سمت قاب عکسهای کلاسی رفتند که سطح دیوار را پوشانده بود. به صورت مردان جوانی نگاه کردند که از ورای سالیان گذشته به آنها زل زده بودند.
«اونها هیچ فرقی با تکتک شما ندارند، ها؟ چشمهاشون پر از امیده درست مثل شما. معتقدند سرنوشت اونها رو به سوی آیندهٔ فوقالعادهای رهسپار خواهد کرد، مثل خیلی از شماها. خب پسرها، حالا بگین اون لبخندها کجان؟ اون امیدها چی شدن؟»
پسرها به قاب عکسها خیره شدند. صورتشان حالتی جدی و متفکر به خود گرفت. کیتینگ با گامهایی سریع دور اتاق راه افتاد و از عکسی به عکس دیگر اشاره کرد.
«آیا خیلی از اونها دست روی دست نگذاشتند تا وقت از دست بره و دیگه قادر به تغییر چیزی نباشند؟ آیا خیلی از اونها با تعقیب الههٔ قدرتمند موفقیت، رؤیاهای جوانی خودشون رو هدر ندادند؟
Hamideh Rezaee
کیتینگ تکرار کرد: «دم را غنیمت بشمار. خب چرا شاعر این سطرها رو نوشته؟»
یکی از شاگردان داد زد: «چون عجله داشته؟» همهٔ بچهها زیر خنده زدند.
کیتینگ فریاد زد: «نه، نه، نه! چون ما غذای کرمها خواهیم شد، پسرها! چون فقط قراره تعداد محدودی از بهار و تابستان و پاییز رو تجربه کنیم. با اینکه باور کردنش سخته اما یک روز هرکدوم از ما از نفس خواهیم افتاد، تنمون سرد خواهد شد و خواهیم مرد!»
Hamideh Rezaee
«اگر دربارهٔ چیزی اطمینان دارید خودتون رو مجبور کنید تا به اون از دریچهٔ دیگهای نگاه کنید. حتی اگه به نظرتون اشتباه یا احمقانه باشه. وقتی چیزی میخونید، فقط به این فکر نکنید که نویسنده چی میگه، بلکه زمانی رو صرف کنید و ببینید خودتون چی فکر میکنید.
ℳℴℎ𝒶𝓂𝒶𝒹𝒾
«پس اگه میخوای یه آتئیست دوآتیشه بار بیاری، اونها رو سفت و سخت بگیر به باد تعلیمات مذهبی. این همیشه جواب داده.»
مینو علیمحمدی
«یک دوراهی در جنگل سر برآورده بود و من جادهای را در پی گرفتم که رد کمتری در آن نمایان بود و این همانی بود که راه را متفاوت میساخت.»
کاربر ۱۳۹۰۷۸۶
«اگر دربارهٔ چیزی اطمینان دارید خودتون رو مجبور کنید تا به اون از دریچهٔ دیگهای نگاه کنید. حتی اگه به نظرتون اشتباه یا احمقانه باشه. وقتی چیزی میخونید، فقط به این فکر نکنید که نویسنده چی میگه، بلکه زمانی رو صرف کنید و ببینید خودتون چی فکر میکنید.
کاربر ۲۸۹۰۵۵۲
«حقیقت چون رواندازیست که هیچگاه پاهای سردت را نمیپوشاند!»
یك رهگذر
مدیر نولان موقرانه اعلام کرد: «مشعل دانش را از پیر به جوان، دست به دست بگردانید.»
اقیانوس کیهانی
خداوند
دخترکان را
فردا را
و زمین را دوست میدارد)
مریم
از گذشتهات با افتخار یاد کن
اما رو به آیندهات لبخند بزن و خوش دارش
(و با مرگ به رقص آ
در این سرور)
از دنیا خرده مگیر
به خاطر قهرمان و ضد قهرمانش
(چرا که خداوند
دخترکان را
فردا را
و زمین را دوست میدارد)
مریم
خود را بهتمامی بر رؤیاهایت بیفکن
وگرنه حرف بیعمل
تو را سرنگون خواهد کرد
(درختان بر ریشهگان خویش استوارند
و باد چون باد رهاست)
به قلبت ایمان بیاور
حتی اگر آب دریاها شعلهور شود
(و با عشق نفس بکش
حتی اگر ستارگان پا پس کشند)
مریم
«زنها کلیسای جامعاند، پسرها! در اولین فرصتی که یافتید، یکی از اونها رو برای عبادت انتخاب کنید.»
مریم
نمیخواهم لحظهٔ مرگ دریابم زندگی نکردهام.»
مریم
«آه ای خدا! ای هستی!
داد از این پرسشهای تکراری،
داد از زنجیرهٔ بیپایان بیایمانی،
داد از سرزمینهای آکنده از حماقت و نادانی،...
در این میان بگو، چیست مایهٔ امید و دلخوشی،
ای خدا، ای هستی؟
ندا آمد؛
به این خاطر
که تو اینجایی ـ
که زندگی هست و یگانگی ـ
که این نمایش در جریان است با قدرت و برتری،
شاید که تو
شعر خویش را بنگاری...»
باران
پزشکی، قانون، بانکداری، این چیزها برای حفظ و ادامهٔ بقای زندگی لازمان. اما شعر، ادبیات، عشق و زیبایی چی؟ اینها چیزهاییان که ما به خاطرش زندهایم و نفس میکشیم!
باران
به قول فراست: «یک دوراهی در جنگل سر برآورده بود و من جادهای را در پی گرفتم که رد کمتری در آن نمایان بود و این همانی بود که راه را متفاوت میساخت.»
milad amiri nasb
گفت: «شاید هواخواهان و طرفداران یک بازی ورزشی ادعا کنند اون بازی یا ورزش ذاتاً از بقیه بهتره. از نظر من مهمترین چیز در ورزش راهییه که انسان رو به سمت بهتر بودن سوق میده. افلاطون، که مرد مستعدی بود مثل من، یه بار گفته بود؛ فقط مسابقه و رقابته که از من یه شاعر و اهل علم و سخنور ساخت.»
milad amiri nasb
سر قبری که توش مرده نیست، شیون نمیکنن.»
milad amiri nasb
«نگران نباش، روز اول همیشه سخته. اما از پسش برمیآیم. همیشه یهجورایی از پسش برمیآیم.»
atiye
کیتینگ گفت: «اگر دربارهٔ چیزی اطمینان دارید خودتون رو مجبور کنید تا به اون از دریچهٔ دیگهای نگاه کنید. حتی اگه به نظرتون اشتباه یا احمقانه باشه. وقتی چیزی میخونید، فقط به این فکر نکنید که نویسنده چی میگه، بلکه زمانی رو صرف کنید و ببینید خودتون چی فکر میکنید.
zahra
حجم
۱۲۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
حجم
۱۲۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
قیمت:
۷۰,۰۰۰
۲۱,۰۰۰۷۰%
تومان