بریده‌هایی از کتاب اصول موفقیت

اگر بدانید چه می‌خواهید، چگونگی رسیدن به آن خودش را نشان می‌دهد.

در ۱۸ سالگی نگران این هستید که دیگران چه فکری در مورد شما می‌کنند: وقتی ۴۰ ساله هستید این که دیگران چه فکری در مورد شما می‌کنند اصلاً برای‌تان مهم نیست: وقتی ۶۰ ساله هستید درمی‌یابید که اصلاً هیچ کس به شما فکر هم نکرده است.

شفاف نبودن در مورد این که واقعاً چه می‌خواهید و مهم شمردن خواسته و نیازهای مردم در مقابل خواسته‌ها و نیازهای خودتان به یک عادت تبدیل شده است. با تمرین عادتی مخالف این عادت می‌توانید آن را ترک کنید.

برای این که یک زندگی متعادل و موفق بسازید باید هفت نکته در بینش شما گنجانده شده باشد که عبارتند از: شغل و حرفه، وضعیت مالی، اوقات فراغت و تفریح، بهداشت و سلامتی، روابط، اهداف شخصی و کمک به جوامع بزرگ‌تر.

اگر می‌خواهید قدرت‌تان را به دست آورید و چیزی که واقعاً می‌خواهید را از زندگی بگیرید، باید از گفتن عباراتی چون: «نمی‌دانم، برای من مهم نیست، ربطی به من ندارد» یا واژه رایج نوجوان‌ها «هر چه می‌خواهد، بشود» دست بردارید.

«من تنها انسان دارای نعمت و استعداد در رشته خودم نبودم، اما انتخاب کردم باور کنم همه چیز امکان‌پذیر است. درس خواندم، تمرین کردم و بیشتر از دیگران کار کردم و به جایی رسیدم که هستم».

افراد موفق دنیا را از منظر کاملاً متفاوتی نگاه می‌کنند- جایی که اتفاقات جالب در آن رخ می‌دهد، جایی که زندگی میلیاردها انسان می‌تواند بهتر شود، دنیایی که فناوری‌های جدید می‌توانند سبک زندگی ما را تغییر دهند و جایی که در آن می‌توان منابع جهان را برای دریافت حداکثر سود متقابل تقسیم کرد. آن‌ها معتقد هستند همه چیز شدنی است و نیز باور دارند که سهم بسزایی در خلق آن دارند.

«همیشه رویاهای بزرگی داشته باشید. رویاهای بزرگ انسان‌های بزرگ را به سمت شما جلب می‌کنند».

تنها کاری که باید انجام دهید این است که با شفاف کردن بینش خود تصمیم بگیرید که کجا می‌خواهید بروید، سپس با استفاده از هدف‌گذاری، ثبات و تصویرسازی روی مقصد متمرکز شوید. پس از آن حرکت در جهت درست را آغاز کنید. سیستم مکان‌یابی جهانی درونی‌تان هنگامی که همچنان پیش می‌روید در نشان دادن مسیر به شما کمک می‌کند. به بیان دیگر هنگامی که بینش شفافی دارید روی آن متمرکز هستید، گام‌های درست راه را به شما نشان می‌دهند. هنگامی که می‌دانید چه می‌خواهید و ذهن‌تان را دائماً روی آن متمرکز می‌کنید، چگونه رسیدن به آنجا خودش را نشان می‌دهد

فرآیند رفتن از جایی که هستید به جایی که می‌خواهید برسید شبیه فناوری سیستم مکان‌یابی جهانی موجود در خودرو یا تلفن همراه هوشمند شماست. برای این که سیستم کار کند فقط باید بداند کجا هستید و کجا می‌خواهید بروید.

یکی از دلایل اصلی این که اکثر مردم آنچه که می‌خواهند را به دست نمی‌آورند این است که آن‌ها هنوز تصمیم نگرفته‌اند چه می‌خواهند. آن‌ها خواسته‌های خود را به صورت شفاف و با دلیل تعریف نکرده‌اند.

اگر دامنه تصمیمات خود را به ممکن‌ها و منطقی‌ها محدود کنید، ارتباط خود با چیزی که واقعاً می‌خواهید را قطع می‌کنید و چیزی جز سازش باقی نمی‌ماند.

وقتی متوجه می‌شوید که معاون سابق رئیس جمهور، چندین ثروتمند آمریکایی و بسیاری از موسیقیدانان و ورزشکاران از دانشگاه ترک تحصیل کرده‌اند واضح است که می‌توانید از هر کجا که هستید شروع کنید و زندگی موفقی برای خود بسازید.

اصل ۳: تصمیم بگیرید چه می‌خواهید قدم اول لازم برای این که هر چه می‌خواهید را به دست آورید این است که: تصمیم بگیرید چه می‌خواهید.

۴- سه مورد قبل این پاراگراف را در یک عبارت ادغام کنید. مثال: هدف من این است که خلاقیت و شور و شوق خود را صرف حمایت و الهام بخشیدن به دیگران کنم تا آن‌ها نیز استعدادهای خود را به یک شیوه هماهنگ و دوست‌داشتنی بیان کنند.

تمرین هدف نهایی زندگی ۱- دو نمونه از قابلیت‌های شخصی منحصربه‌فرد خود مانند شوق و ذوق و خلاقیت را نام ببرید. ۲- یک یا دو شیوه‌ای که از بیان آن قابلیت‌ها در تعامل با دیگران لذت می‌برید را نام ببرید، مانند حمایت کردن یا الهام بخشیدن. ۳- فرض کنید اکنون جهان عالی است. الان جهان چه شکلی است؟ افراد چگونه با یکدیگر تعامل می‌کنند؟ چه حسی در این دنیا دارید؟ پاسخ‌های خود را با استفاده از عباراتی در زمان حال بنویسید که در آن شرایط نهایی و دنیای عالی از نظر و احساس شما تشریح شده باشد. به یاد بیاورید، دنیای عالی جای خوبی برای بودن است. مثال: همه آزادانه استعدادهای منحصربه‌فرد خود را بیان می‌کنند. همه عشق می‌ورزند.

وقتی می‌دانید چه چیزی بیشترین شادی را برای شما به همراه دارد، بینش بهتری نسبت به هدف‌تان خواهید داشت. تمرین دوم یک راه ساده اما مؤثر برای بیان هدف نهایی زندگی‌تان است که می‌تواند رفتار شما را راهنمایی کند. برای انجام تمرین زیر وقت بگذارید.

بزرگ‌ترین راز موفقیت چیست، پاسخ داد: «پی بردن به این که چه کاری دوست داری انجام دهی آن هم وقتی که خیلی جوان هستی و سپس سازماندهی زندگی برای زیستن در کاری که بیش از همه دوست داری».

اولین تمرین این است که فهرستی از مواقعی که بسیار شاد و سرزنده بودید تهیه کنید. عوامل مشترک این تجربه‌ها چه هستند؟ می‌توانید راهی پیدا کنید که با انجام این کارها زندگی‌تان را بگذرانید؟

شما با یک سیستم هدایت درونی متولد شده‌اید که با توجه به میزان شادی که تجربه می‌کنید به شما می‌گوید در مسیر هدف‌تان قرار دارید یا خیر. چیزی‌های که شادی‌های بیشتری را برای شما می‌آورند با هدف‌تان همسو هستند.