بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ناطور دشت (ناتور دشت) | صفحه ۲۰ | طاقچه
۳٫۴
(۴۱۳)
دلم می‌خواست بدانم آیا نگاهش عین نگاه من است و چطور به هرچیزی نگاه می‌کند؟
Pariya
دخترهای زیادی هستند که وقتی دست‌شان را می‌گیری، دلت می‌خواهد زودی ولش کنی. عدهٔ دیگری هم هستند که برای فرار از یکنواختی مدام دست‌شان را توی دستت تکان‌تکان می‌دهند. ولی جین فرق داشت. دستش یک‌جورهایی فیتِ دستت بود. نگران این هم نیستی که دستش توی دستت عرق کند و اینا. لحظه‌ای که دستش را گرفته‌ای حس می‌کنی خوشبخت‌ترین آدم دنیایی، خیلی خوشبخت.
Pariya
عمراً بشود جلوی معلمی که می‌خواهد کاری بکند را گرفت. بخواهید نخواهید کار خودشان را می‌کنند.
Pariya
«درس آکادمیک یه کار دیگه هم واسه‌ت می‌کنه. اگه خوب ادامه‌ش بدی متوجه می‌شی که وسعت ذهنت چقده. می‌فهمی چیو می‌تونی درک کنی و چیو نمی‌تونی. یه‌کم بگذره دستت می‌آد که ذهنت با چه فکرایی بیش‌تر درگیر می‌شه. همین باعث می‌شه وقتتو الکی پای فکرایی که مالِ تو نیس تلف نکنی. این‌طوری می‌تونی به اون تفکری بچسبی که مال توئه.»
taraneh moghaddam
این کاریکاتورهای مسخره‌ای که روزنامهٔ عصر شنبه دربارهٔ منتظرشدن مردها و دیرکردن دخترها نشان می‌داد، فقط یک مشت مزخرف بود. اگر دختری که منتظرش هستی، شیک و مرتب و این حرف‌ها باشد، چه اهمیتی دارد که چقدر منتظرش بوده‌ای؟ هیچی.
taraneh moghaddam
دخترها همین هستند دیگر. مهم نیست قیافه‌شان چطور است یا حتا عقل‌شان می‌رسد یا نه، چون هر بار که کار خوبی می‌کنند، نصفه‌نیمه عاشق‌شان می‌شوی و آن‌وقت حسابی گیج می‌زنی. دخترها! خدای من! دخترها راحت می‌توانند دیوانه‌ات کنند. خیلی راحت.
taraneh moghaddam
اگر حال کاری نداشته باشی،‌ درست هم انجامش نمی‌دهی.
معین
از این کَچل‌ها بود که همان موی نداشته‌شان را جوری شانه می‌کردند روی قسمت بی‌مو که کچلی‌شان کم‌تر دیده شود. ترجیح می‌دهم کچل باشم تا همچین کار احمقانه‌ای بکنم.
معین
یکهو چیزی یادم افتاد. «راستی از اون مرغابیایی که تو دریاچهٔ کنار بخش جنوبی پارک مرکزی هستن خبر داری؟ همون دریاچه کوچیکه رو می‌گم. می‌دونی وقتی دریاچه یخ می‌زنه مرغابی‌ها کجا می‌رن؟ می‌دونی؟» گفتم یک در میلیون بداند. سر کشید عقب و همچین نگاهم کرد انگاری از تیمارستان در رفتم. «چی‌چی می‌گی تو؟ شوخیت گرفته؟»
معین
شبیه آدم‌خنگ‌ها نبود. به نظر می‌رسید قشنگ می‌داند مادرِ چه جانوری است.
معین
خیلی‌ها لبخندشان هم جعلی است. البته اگر خبرمرگ‌شان لبخندی هم داشته باشند.
معین
«ببین اگه تو ماهی بودی، خودِ طبیعت ازت مراقبت می‌کرد، مگه نه؟ هان؟ تو که نمی‌خوای بگی وقتی زمستون می‌شه همهٔ ماهیا باس بمیرن؟»
S3084
سعدی را شنیدی که: یکی روستایی سقط شد خَرَش علم کرد بر تاک بستان سرش جهاندیده پیری بر او برگذشت چنین گفت خندان به ناطورِ دشت مپندار، جان پدر، کاین حمار کند دفع چشم بد از کشتزار که این دفع چوب از سر و گوش خویش نمی‌کرد، تا ناتوان مرد و ریش چه داند طبیب از کسی رنج برد که بیچاره خواهد خود از رنج مُرد؟
Mr.horen~
گفتم خودم را می‌زنم به کَرولالی. این‌طوری دیگر از شرِ حرف‌های مفت دیگران هم راحت می‌شوم. اگر کسی کارم داشت رو یک تکه‌کاغذ می‌نویسد و می‌گذارد جلو دستم. کمی بگذرد خودشان خسته می‌شوند و دیگر لازم نیست تا آخر عمرم با کسی حرف بزنم. همه خیال می‌کنند لالِ بدبخت‌بیچاره‌ای هستم و به حال خودم می‌گذارندم. می‌گذارند تو گلوی ماشین‌های مسخره‌شان گاز و بنزین بریزم و بابتش بهم پول هم می‌دهند و من هم برای خودم با پولش کابین کوچولویی می‌سازم و تا آخر عمرم توش زندگی می‌کنم. کابین را کنار جنگل می‌سازم، نه توی جنگل، کنارش. نمی‌خواهم آفتاب را از دست بدهم. خودم غذای خودم را می‌پزم و اگر هم ازدواجی چیزی کردم با دختری زیبایی ازدواج می‌کنم که عین خودم کَرولال باشد. حتماً می‌آید تو کابینم و اگر هم خواست بهم حرفی بزند عین بقیه رو تکه‌کاغذی چیزی می‌نویسد. اگر هم بچه‌دار شدیم، قایمش می‌کنم. می‌توانیم براش کلی کتاب بخریم و خودمان خواندن‌نوشتن یادش بدهیم. فکرش هم حالم را جا آورد. خیلی خوب بود. می‌دانم
Gray
وکیل‌بودن گمونم بد نباشه. ولی بهم نمی‌سازه. وکیل‌بودن وقتی خوبه که بخوای بری آدمای بی‌گناهو نجات بدی ولی اگه وکیل بشی همچین کاری نمی‌کنی. فقط عین چی پول درمی‌آری و می‌ری گلف‌بازی و بریج‌بازی و ماشین‌بازی و خودتو می‌ذاری تو ویترین. تازه حتا اگه بری و آدم بی‌گناهیو نجات بدی از کجا معلوم که واسه نفسِت این کارو کردی؟ از کجا معلوم واسه این نکردی که بقیه بزنن رو شونت و بگن "چه وکیل توپی هستی" و بهت تبریک بگن که پرونده رو بُردی و خبرنگارا از سَروکولت بالا برن؟ هان؟ درست عین این فیلمای کثافت. از کجا می‌دونی یکی از همین آدم‌جعلیا نمی‌شی؟ مشکل این‌جاس که نمی‌دونی.
Gray
وکیل‌بودن گمونم بد نباشه. ولی بهم نمی‌سازه. وکیل‌بودن وقتی خوبه که بخوای بری آدمای بی‌گناهو نجات بدی ولی اگه وکیل بشی همچین کاری نمی‌کنی. فقط عین چی پول درمی‌آری و می‌ری گلف‌بازی و بریج‌بازی و ماشین‌بازی و خودتو می‌ذاری تو ویترین. تازه حتا اگه بری و آدم بی‌گناهیو نجات بدی از کجا معلوم که واسه نفسِت این کارو کردی؟ از کجا معلوم واسه این نکردی که بقیه بزنن رو شونت و بگن "چه وکیل توپی هستی" و بهت تبریک بگن که پرونده رو بُردی و خبرنگارا از سَروکولت بالا برن؟ هان؟ درست عین این فیلمای کثافت. از کجا می‌دونی یکی از همین آدم‌جعلیا نمی‌شی؟ مشکل این‌جاس که نمی‌دونی.
Gray
خدا کند وقتی مُردم بندازنم تو رودخانه‌ای جایی. اصلاً هرجا، هرجا غیر از قبرستان. دوست ندارم مردم یکشنبه‌ها بیایند رو قبرم گُل بگذارند و اشک بریزند. وقتی مُردی گُل به چه کارَت می‌آید؟ به هیچ‌کارَت.
Gray
لازم نیست حتماً آدم بدی باشی تا کسی رو ناراحت کنی. گاهی می‌تونی آدم خوبی باشی و دیگرونو ناراحت کنی
صدراجون من دوست دارم
روشنفکرها جماعت تا رشتهٔ کلام دست خودشان نباشد باهات بحث روشنفکری نمی‌کنند.
صدراجون من دوست دارم
مشکل من هم این است که اگر بگوید «بس کن» بس می‌کنم. خیلی‌ها بس نمی‌کنند. ولی من نمی‌توانم. نمی‌دانی واقعاً دل‌شان می‌خواهد بس کنی یا این‌که حسابی ترسیده‌اند و یا می‌گویند بس کنی که اگر بس نکردی، گناهش گردن تو باشد نه آن‌ها. به‌هرحال من بس می‌کردم. مشکلم این بود که دلم به حال‌شان می‌سوخت.
صدراجون من دوست دارم

حجم

۴۰۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۲۲ صفحه

حجم

۴۰۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۲۲ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
۱۸,۰۰۰
۷۰%
تومان