بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ناطور دشت (ناتور دشت) | صفحه ۱۸ | طاقچه
۳٫۴
(۴۱۳)
«وکیل‌بودن گمونم بد نباشه. ولی بهم نمی‌سازه. وکیل‌بودن وقتی خوبه که بخوای بری آدمای بی‌گناهو نجات بدی ولی اگه وکیل بشی همچین کاری نمی‌کنی. فقط عین چی پول درمی‌آری و می‌ری گلف‌بازی و بریج‌بازی و ماشین‌بازی و خودتو می‌ذاری تو ویترین. تازه حتا اگه بری و آدم بی‌گناهیو نجات بدی از کجا معلوم که واسه نفسِت این کارو کردی؟ از کجا معلوم واسه این نکردی که بقیه بزنن رو شونت و بگن "چه وکیل توپی هستی" و بهت تبریک بگن که پرونده رو بُردی و خبرنگارا از سَروکولت بالا برن؟ هان؟ درست عین این فیلمای کثافت. از کجا می‌دونی یکی از همین آدم‌جعلیا نمی‌شی؟ مشکل این‌جاس که نمی‌دونی.»
j
اصلاً یک قانون می‌گذارم؛ آدم‌هایی که می‌آیند پیشَم، حق ندارند کارِ جعلی بکنند. آدم‌جعلی‌ها را راه نمی‌دهم.
Farzaneh Banihashemian
«این سقوطی که من ازش حرف می‌زنم، سقوط خاصیه؛ بهتره بگم یه سقوط وحشتناک. آدمی که سقوط می‌کنه هیچ‌وقت صدای گرومپِ اُفتادنشو نمی‌شنوه و به سقوطش ادامه می‌ده. و این سقوط بیش‌تر و بیش‌تر کِش می‌آد برا آدمی که تو زندگیش دنبال چیزی می‌گرده که محیط اطرافش نمی‌تونه بهش بده یا فِک می‌کنه که محیط اطرافش نمی‌تونه بهش بده. واسه همین دیگه بی‌خیالِ همه چی می‌شه و قبل از این‌که گَشتنو شروع کنه دیگه دنبالش نمی‌گرده! می‌فهمی چی‌می‌گم؟»
me
فیبی هیچی نگفت. وقتی فکرش به جایی نمی‌رسد، حرفی نمی‌زند. «ولش کن. الانو خیلی دوست دارم. یعنی همین الان،‌ همین لحظه. همین‌جا که باهات نشستم و داریم حرف می‌زنیم و شوخی می‌کنیم...» «این که حساب نیس!» «خیلی هم حسابه! آخه چرا نیس؟! آدما همیشه می‌گن این حساب نیس! بسه دیگه! خفه شدم از بس اینو شنیدم...»
me
بامزه بود. فقط کافی بود چیزی بگویی که کسی ازش سردرنیاورد، آن‌وقت هر کاری بخواهی برات انجام می‌دهند.
عرفان
از هر ده نفری که جلوت به‌خاطر همچین جعلی اشک می‌ریزند نُه نفرشان تهِ آدم‌عوضی‌اند.
عرفان
هیچ‌وقت، هیچ‌کس عوض نمی‌شد. فقط تویی که عوض می‌شوی. منظورم فقط پیرترشدن و این حرف‌ها نیست. پیر هم که نشوی، هیچ‌وقت عین قبل‌ات نیستی.
عرفان
پول... لعنت بهش... همیشه حال آدم را می‌گیرد این پول.
عرفان
یکی از مهم‌ترین دلایلی که از الکتون‌هیلز رفتم، آدم‌جعلی‌هایی بود که دوره‌ام کرده بودند. همین. یک مشت آدم تو ویترینی.
عرفان
نزدیک بود به خواهر کوچکم فیبی زنگی بزنم. خیلی دلم می‌خواست باهاش صحبت کنم. با کسی که حرف آدم را بفهمد.
zahra
آدم‌ها هیچ وقت حرفت را باور نمی‌کنند.
zahra
ای مُرده‌شورتان را ببرند با این بازی‌تان. هی بازی... بازی... مرگِ بازی! اصلاً بازیِ چی؟! اگر طرف آقازاده‌ها وایستاده باشی، خب آره، آن‌وقت این داستانِ بازی را قبول دارم. ولی اگر طرف دیگر وایستاده باشی، طرفی که آقازاده‌ها نیستند، یعنی طرف آدم‌های ته‌صفی، آن‌وقت بازی چه معنی‌یی دارد؟ هیچی. اصلاً بازی‌یی در کار نیست.
you14s
"نشانهٔ یک فرد نابالغ این است که می‌خواهد به دلیلی، شرافتمندانه بمیرد. و نشانهٔ یک فرد بالغ این است که می‌خواهد به دلیلی، با تواضع زندگی کند."
کاربر ۲۹۹۴۶۰۱
تعارف نکرده باشم این‌ها هم خمیازه‌آورند، هم اگر به گوش مامان بابام برسد که از زندگی‌شان چیزی درز داده‌ام، بنده‌خداها بواسیرشان در می‌رود.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
ببین «ناطورِ دشت» را آقاسلینجر ـ که همین تازگی‌ها عمرش را داده به شما ـ نوشته و داستان آدمی است شبیه من و خودت. داستان پسر جوانی که سعی دارد تو این دنیای نکبتی، پیچ‌وخم‌های زندگی را از سر بگذراند و ببیند آخرسر کجای این دنیا باید وایستد.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
بعد به جماعتی فکر کردم که دارند می‌گذارندم تو قبری که اسمم رو سنگش نوشته شده، کنار مُرده‌های دیگر. پسر وقتی مُردی حسابی بهت می‌رسند و مرتب‌ات می‌کنند. خدا کند وقتی مُردم بندازنم تو رودخانه‌ای جایی. اصلاً هرجا، هرجا غیر از قبرستان. دوست ندارم مردم یکشنبه‌ها بیایند رو قبرم گُل بگذارند و اشک بریزند. وقتی مُردی گُل به چه کارَت می‌آید؟ به هیچ‌کارَت.
ننه قمر
اگر کاری را زیادی خوب انجام بدهی، بعد از مدتی دیگر حواست بهش نیست، می‌افتی به ادااطوار آن کار. آن‌وقت دیگر خوب نیست.
ننه قمر
هیچ‌وقت، هیچ‌کس عوض نمی‌شد. فقط تویی که عوض می‌شوی. منظورم فقط پیرترشدن و این حرف‌ها نیست. پیر هم که نشوی، هیچ‌وقت عین قبل‌ات نیستی. تو مدام عوض می‌شوی.
ننه قمر
همهٔ احمق‌ها از این‌که به‌شان بگویی احمق زورشان می‌گیرد.
ننه قمر
با کتاب‌هایی بیش‌تر حال می‌کنم که وقتی خواندش تمام می‌شود، آرزو کنی نویسنده‌اش رفیق فابریکت باشد و هر وقت دلت خواست بهش زنگ بزنی.
ننه قمر

حجم

۴۰۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۲۲ صفحه

حجم

۴۰۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۲۲ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
۱۸,۰۰۰
۷۰%
تومان