بریده‌هایی از کتاب مجموعه کامل ۷ اثر از جیم ران

احتیاط افراطی بیانگر بینش بزدلانه به زندگی است. بزدلی صفت خوبی نیست؛ نوعی بیماری است. اگر آن را به حال خود بگذارید، وجودتان را تسخیر خواهد کرد. افراد بزدل هیچ وقت ترفیع نمی‌گیرند، هیچ پیشرفتی ندارند و رشد نمی‌کنند. در بازار هم هیچ قدرت نفوذی نخواهند داشت. باید احتیاط بیش از حد را کنار بگذارید.

پنجمین دشمن، احتیاط بیش از حد است.

کمی باید نگرانی داشت، ولی دیگر نباید گذاشت بر ما غلبه کند. در عوض، بگذارید زنگ خطری برای شما باشد. نگرانی مفید است. اگر در نیویورک باشید و همین که پای‌تان را این طرف جدول گذاشتید و ببینید یک تاکسی به سرعت به سمت شما می‌آید، باید نگران شوید. ولی دیگر نباید دست و پای خود را گم کنید و دیوانه‌وار بروید یک گوشه‌ای قایم شوید. باید با نگرانی این کار را کرد: آن را به یک گوشه برده و همانجا زندانی‌اش کنید. هر چیزی که بخواهد سوار شما شود، باید سوارش شوید. هر چیزی که بخواهد شما را زیر فشار بگذارد، باید زیر فشارش بگذارید.

چهارمین دشمن نگرانی است.

تردید در جای خود خوب است. نمی‌شود که هر چیزی را باور کرد، از طرفی نباید هم بگذارید که شک وجودتان را فرا گیرد. خیلی‌ها به گذشته شک می‌کنند، به آینده به دیدۀ تردید می‌نگرند، به یک‌دیگر، به دولت، به اتفاق‌ها و به فرصت‌ها شک دارند. بدتر از همه، به خودشان هم شک دارند. به شما هشدار می‌دهم؛ شک، زندگی و بخت‌تان برای موفقیت را نابود می‌کند. هم حساب بانکی‌تان را خالی می‌کند و هم دل‌تان را. شک، دشمن است. دنبالش کنید و از شرّش خلاص شوید.

سومین دشمن، شک و تردید است.

‌تصمیم نگرفتن به‌موقع، فرصت‌ها را از چنگ‌تان در می‌آورد و روحیۀ خطرجویی‌تان را نابود می‌کند و موقعیت‌هاتان را برای ساختن آینده‌ای بهتر به یغما می‌برد. بر روی این دشمن بی‌رحم شمشیر بکشید.

دومین دشمن بی‌تصمیمی است.

عجب بیماری مهلکی است! «ای بابا، ولش کن. یه کاریش می‌کنم دیگه.» یک مشکلی در این یه کاریش کردن است؛ شما نمی‌توانید با یه کاریش کردن به قلۀ کوه برسید.

نخستین دشمن ـ که قبل از اینکه نابودتان کند باید نابودش کنید ـ بی‌توجهی است.

ترس، یکی از دشمنانی است که در درون ما نهفته است.

بگذار دیگران زندگی‌های حقیری را پیش بگیرند، ولی تو نه. بگذار دیگران بر سر مسائل کوچک بحث کنند، ولی تو نه. بگذار دیگران به خاطر زخم‌های کوچک زاری کنند، ولی تو نه.

تو نمی‌توانی انتخاب کنی چه مدت زندگی کنی، ولی می‌توانی انتخاب کنی چقدر خوب زندگی کنی.

بزرگ‌ترین شگفتی زندگی، کوتاه بودن آن است.

۱۲: میراثی بر جای بگذار «طوری زندگی کن که به لحاظ روحی، روانی، جسمانی، مالی و رابطه‌ای کمک‌کار دیگران باشی. طوری زندگی کن که زندگی‌ات نمونه‌ای از یک زندگی استثنایی باشد.»

۱۱: جهان همیشه گنجایش یک رهبر بزرگ دیگر را دارد «رهبری دیگران یعنی کمک به آنها در تغییر و بهبود افکار، باورها و کردارشان.»

۱۰: تمام ارتباط‌ها زمینه تفاهم مشترک را موجب می‌شوند «ارتباط یعنی دو یا سه نفر با یکدیگر کار می‌کنند تا به زمینۀ تفاهم مشترک برسند. و زمانی که به این زمینۀ مشترک رسیدند، در موقعیتی قرار گرفته‌اند که بالاتفاق صاحب قدرتی عظیم هستند.»

«استقلال مالی یعنی بتوانی زندگی‌ات را با درآمدت، از منابع شخصی خودت، بگذرانی. اساس آن به این شکل است. یا خودت به خودت حقوق می‌دهی یا از کس دیگری حقوق می‌گیری؛ الان و در آینده.»

مَثَل قدیمی چه می‌گوید: «کسی که عاشق پول باشد هیچ وقت پول کافی ندارد.»

۹: درآمد به‌ندرت از رشد شخصی بالا می‌زند «شخصیت تو تأثیر مستقیمی بر درآمد تو دارد.»