بریدههایی از کتاب دعا برای ربودهشدگان
۴٫۲
(۱۵۷)
به چهرهها نگاه کردم و اسمها را خواندم؛ «سور خوانا، اِما گودوی، اِلِنا گارو، فریدا کالو و جوزفا اورتیز دومینیکِز.»
کتاب ناب
«هیچچیز بدتر از یه دختر بیپدر نیست. دنیا اینجور دخترها رو زندهزنده میخوره.»
کتاب ناب
زندگی کردن در جایی که مرد نیست مثل خوابیدن بدون رویاست.»
کتاب ناب
مادر گفت «اون عقربها از خیلی از آدمها با گذشتترن.»
دمپاییاش را برداشت و با یک ضربهٔ مرگبار هر چهار عقرب را کشت، با دست جنازههای لهشده را برداشت و به گوشهای انداخت.
گفت «گذشت یه جادهٔ دوطرفه نیست.»
Pariya Ahmadi
«هیچوقت برای عشق و سلامتی یا پول دعا نکن، اگه خدا بفهمه تو چه چیزی رو میخوای، اون رو بهِت نمیده. تضمین میکنم.»
Ram
«یه چیزی باید بهتون بگم. توی این ماشین پنج نفر هستن.»
و با انگشت به شکم خودم اشاره کردم.
«یه بچه توی شکم منه.»
مادرم بدون هیچ حرفی برگشت و گونهام را بوسید. ماریا هم طرف دیگر صورتم را بوسید.
بوسه به چهرهٔ کودکی که در رحم داشتم.
مادرم گفت «فقط دعا کن پسر باشه.»
𝕰𝖆𝖘𝖙𝖊𝖗𝖓 𝖌𝖎𝖗𝖑
خیلی فرق هست بین اینکه توی تاریکی با یه شمع زندگی کنی یا با یه چراغقوه. من چراغقوه دارم اما شمع میخوام
𝕰𝖆𝖘𝖙𝖊𝖗𝖓 𝖌𝖎𝖗𝖑
«اگر میخواهی فردا مرا بکُشی چرا امروز نه!»
𝕰𝖆𝖘𝖙𝖊𝖗𝖓 𝖌𝖎𝖗𝖑
در کوهستانِ من دور کردن پشهها از روی کسی عاشقانهترین کاری است که یک نفر میتواند برای دیگری بکند.
𝕱𝖗𝖔𝖉𝖔
«اگر میخوای فردا ترکم کنی چرا امروز نه!»
𝕱𝖗𝖔𝖉𝖔
همه میدانستند صف ملاقاتکنندگانِ بیرون زندان زنان کوتاه است. صف جلوِ زندان مردان آنقدر طولانی بود که حداقل تا ده ساختمان پایینتر ادامه داشت، ساعتها طول میکشید تا بتوانند وارد ساختمان شوند و مرد زندانیشان را ببینند.
لونا این را به من گفت؛ «چیز دیگهای نیست که لازم باشه بدونی. کسی به ملاقات زنها نمیآد، همه میخوان مردها رو ببینن، دنیا همینه.»
وحید
یک ترانهٔ معروف قدیمی را مثل قسمتی از یک دعا میخواند که میگفت «اگر میخواهی فردا مرا بکُشی چرا امروز نه!»
او آن را به شکلهای مختلف تغییر میداد. یکبار شنیدم به پدرم میگفت «اگر میخوای فردا ترکم کنی چرا امروز نه!»
FMG
اگر ساکت باشی هیچ اتفاقی نمیافتد، مطمئناً یک روز یک نفر شعری در آن مورد خواهد سرود. هر چیزی که نباید بدانی یا در موردش حرف بزنی بالاخره به یک ترانه تبدیل میشد.
Moon
«درونم خرابه.»
یعنی دلش برای من تنگ شده بود، اما هرگز به زبان نمیآورد.
Mitir
«اگر میخوای فردا ترکم کنی چرا امروز نه!»
matbuat
هر چیزی که نباید بدانی یا در موردش حرف بزنی بالاخره به یک ترانه تبدیل میشد.
z.n
دلم میخواست کنترل تلویزیون را بردارم و آن را روشن کنم. نمیدانستم با آنهمه سکوت چهکار باید بکنم. با صدای تلویزیون احساس میکردم مهمانی داریم، یا خانوادهای بزرگ هستیم، صدای تلویزیون جای خالی عمهها، داییها، خواهرها و برادرها را برایم پُر میکرد.
epihod
دلم خواست بگویم متأسفم، اما تابهحال به کسی ابراز تأسف نکرده بودم.
mojsena
اگر ساکت باشی هیچ اتفاقی نمیافتد، مطمئناً یک روز یک نفر شعری در آن مورد خواهد سرود. هر چیزی که نباید بدانی یا در موردش حرف بزنی بالاخره به یک ترانه تبدیل میشد.
epihod
، همیشه بین یه زن و یه مرد حرف زن رو باور میکنم.»
mahboubeh khazayi
حجم
۱۷۷٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۰۹ صفحه
حجم
۱۷۷٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۰۹ صفحه
قیمت:
۴۹,۰۰۰
۲۴,۵۰۰۵۰%
تومان