بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب خونخواهی | طاقچه
تصویر جلد کتاب خونخواهی

بریده‌هایی از کتاب خونخواهی

نویسنده:مایکل کانلی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۶از ۳۷ رأی
۴٫۶
(۳۷)
من می‌تونم با قضیهٔ تصادف کنار بیام. تمام اون مدتی که منتظر بودم، می‌دونستم یه نفر باید بمیره تا من زنده بمونم. من خودمو آماده کرده بودم که به عنوان تصادف اینو بپذیرم. تصادف رو می‌شه تقدیر یا یه همچین چیزی به حساب آورد. اما قتل... چیزیه که یه نیت شیطانی همراهشه؛ دیگه یه اتفاق نیست
hamtaf
من حالا شروعی تازه دارم. دقیقآ نمی‌دانم باید چه کار کنم، اما خیلی هم نگران نیستم. چیزهایی دیگر به دست خواهم آورد.
zohreh
با اینکه تمام نیرویش را هدر داده بود، خوابش نمی‌برد و با چشمان باز روی بالش افتاده بود. افکارش کاملا درگیر روزی بود که گذرانده بود. صحنه‌های فیلم را مجسم می‌کرد. بعد از یک ساعت، احساس کرد نمی‌تواند خودش را فریب دهد و از رختخواب بیرون آمد.
zohreh
"من هر روز تو بخش اورژانس شاهد مرگ هستم. ما موضوع رو به مسخره می‌گیریم تا عصبی نشیم. به‌ش می‌گیم شتری که در خونهٔ همه می‌خوابه. ولی وقتی پای عزیز خود آدم وسط باشه... دیگه نمی‌شه به مسخره گرفت."
zohreh
"کتاب دنیای متفاوتیه. همه چی نظم و ترتیب داره. خوب و بد به‌وضوح تعریف شده. آدمای بد همیشه به جایی می‌رسن که حقشونه. قهرمان‌ها می‌درخشن. بی‌تکلیف نیستن. این یه پادزهر حیات بخش واسه دنیای واقعیه." "به نظر کسل‌کننده میاد." "نه. دلگرم‌کننده‌س.
کاربر ۷۲۶۹۰۱
گفت: "کتاب دنیای متفاوتیه. همه چی نظم و ترتیب داره. خوب و بد به‌وضوح تعریف شده. آدمای بد همیشه به جایی می‌رسن که حقشونه. قهرمان‌ها می‌درخشن. بی‌تکلیف نیستن. این یه پادزهر حیات بخش واسه دنیای واقعیه." "به نظر کسل‌کننده میاد." "نه. دلگرم‌کننده‌س. حالا کجا برم؟"
hamtaf
"متأسفم که مجبوری اونو دنبال خودت بکشی." "و حالا تو هم مجبوری همین کارو کنی. منم واسه تو متأسفم." گراسیلا اشک چشمانش را پاک کرد و گفت: "از اون موقع بود که ایمانت رو به خدا و پیغمبر از دست دادی، نه؟" مک‌کیلب سری به نشانهٔ تأیید تکان داد.
نیکو👷‍♀️
"این روش خداس که از یه اتفاق خیلی بد، یه چیز خوب بسازه."
zohreh
حتی تصور زندگی در یکی از آن خانه‌ها او را افسرده می‌کرد. دلیلش چیزهایی نبود که او می‌دید. دلیلش دوری آن محل از اقیانوس بود، و احساس تجدیدقوایی که دریا به او می‌داد. می‌دانست هرگز در چنین محله‌ای دوام نخواهد آورد، و مثل یکی از آن علف‌های هرزی که در فواصل معین کنده و دور انداخته می‌شود، خشک می‌شد و باد او را با خود می‌برد.
zohreh
"کتاب دنیای متفاوتیه. همه چی نظم و ترتیب داره. خوب و بد به‌وضوح تعریف شده. آدمای بد همیشه به جایی می‌رسن که حقشونه. قهرمان‌ها می‌درخشن. بی‌تکلیف نیستن. این یه پادزهر حیات بخش واسه دنیای واقعیه."
zohreh
"کتاب‌های خوب رو تند می‌خونم. تو داستان‌های جنایی می‌خونی؟" "وقتی جنایت‌های واقعی رو می‌بینم و نمی‌تونم متوقفشون کنم، چرا باید قصه‌ش رو بخونم؟"
zohreh
مک‌کیلب سال‌ها با پلیس‌هایی مثل آرانگو برخورد کرده بود. طوری رفتار می‌کردند انگار هرگز بلا سر خودشان نمی‌آمد. می‌توانستند بدترین صحنه‌های جنایی را نگاه کنند و چیزی خنده‌دار از آن بیرون بکشند. این بخشی از غریزه‌شان برای بقا بود، طوری عمل کن و حرف بزن که انگار برایت مهم نیست. که انگار تو محافظت شده هستی و هیچ آسیبی نمی‌بینی.
zohreh
در نظر بگیرید دارید با کسی که در سمت راست شما نشسته، صحبت می‌کنید. معنی‌اش این است که او برای دیدن شما به سمت چپ خودش نگاه می‌کند و سمتی از مغزش را به کار می‌گیرد که کمتر قدرت قضاوت و انتقاد دارد.
zohreh
حتی یک پلیس مشغول به کار در دایرهٔ قتل نبود که خودخواهی سالم نداشته باشد. این لازمهٔ چنین شغلی بود. برای اینکه بتوانی وظیفه ات را انجام دهی، باید با تمام وجود معتقد باشی که به کارت مسلط هستی و از رقیب بهتر، باهوش‌تر، قوی‌تر، هدفمندتر، ماهرتر و صبورتری.
zohreh
زمانی که او مأمور اف بی آی بود، همواره نسبت به افرادی که در جستجویشان بود خشمی پایان‌ناپذیر احساس می‌کرد. او جزو اولین نفراتی بود که می‌دید آنان چه کرده‌اند و دلش می‌خواست تاوان هوسبازی فاجعه‌بار خود را بپردازند. خون را باید با خون شست. به همین دلیل بود که بروبچه‌های اداره که پیگیر قتل‌های زنجیره‌ای بودند، کاری را که انجام می‌دادند خونخواهی می‌نامیدند.
zohreh
او همچون دیگر کارآگاهان بازنشسته و ماهیگیران، خیلی بابت این موارد متأسف نیست. تأسف او بابت انسانی است که از دست رفته است. او می‌گوید: "ای کاش توانسته بودم تمام پرونده‌ها را به نتیجه برسانم. وقتی یک نفر از چنگمان درمی‌رفت، حالم بد می‌شد. هنوز هم همین طور هستم."
zohreh
اغلب او نقاط ابهام را آشکار می‌کرد. اقدامی که بعضی اوقات باعث اصطکاک پلیس محلی و رؤسای او در کوانتیکو می‌شد؛ اشتباهی همیشگی.
zohreh
"برام سخته منظورم رو در قالب کلمات بیان کنم. فقط می‌دونم چه احساسی دارم. فقط خودم ازش سردرمیارم."
zohreh
"ببین گراسیلا... من انقدر چیزای بد و آدمای بدی دیده‌م که دیگر نمی‌تونم به این‌جور چیزها اعتقاد داشته باشم. چطور ممکنه اون بالا فرشته‌ای وجود داشته باشه و آدما این پایین از این جور کارها بکنن؟"
zohreh
او به‌تجربه دریافته بود که میزان گزارش‌های قتل صرفآ به حجم و گسترهٔ تحقیق بستگی ندارد، بلکه به میزان تعهد کارآگاهان و محققان نیز مربوط است.
zohreh

حجم

۳۹۹٫۳ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۴۱۶ صفحه

حجم

۳۹۹٫۳ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۴۱۶ صفحه

قیمت:
۱۹,۹۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد