بریده‌هایی از کتاب ژه

فروختن آب به یک نفر که در بیابان است کار ساده‌ای است. همه می‌توانند این کار را انجام بدهند. فروشندهٔ واقعی کسی است که بتواند به صحرانشینان طوارق ماسه بفروشد.

پسرجان، می‌دانی برای فروختن باید خودت را بفروشی

چیزی تمام می‌شود، چیز دیگری شروع می‌شود و همان است که «جور دیگر» ادامه می‌یابد.

نفرت‌انگیز که به نظر نمی‌رسد هیچ‌وقت پیشرفتی کرده باشد تأکید می‌کند که تو می‌توانی پیشرفت کنی.

نگران‌کننده است؛ اگر نتوانید در هر چیزی که پایان می‌یابد، چیزی را که آغاز می‌شود پیدا کنید، نگران‌کننده است

شما چیزی را به دست می‌آورید؛ به‌عبارت بهتر آن چیز است که شما را به دست می‌آورد. این چیز یک پایان نام دارد.

جایی که یک دیوانه بیشتر نباشد، همه مطمئن هستند که دیوانه نیستند.

ویلن خیلی قشنگ است؛ اما صاحبش را سیر نمی‌کند

به‌سختی می‌توان در آنچه آلبن می‌نوازد ذره‌ای از موزارت یا باخ را شنید؛ فقط چیزی را منتقل می‌کنیم که دوستش داریم.

نباید به نوزاد بی‌دردسر اعتماد می‌کردم. ساعت‌ها سرش به علف‌ها گرم بود. اگر مدت طولانی به چیزی نگاه کنیم به همان‌چیز بدل می‌شویم. قلبش مثل علف است. باد آن را جایی دورتر از درس و دخترها می‌برد.

در کلیساها، چیزی برای شنیدن وجود ندارد. در کلیساها، چیزی جز خستگی دو هزار ساله گفته نمی‌شود.

برخی چیزها و برخی آدم‌ها به فاصله‌ای نیاز دارند تا آن‌ها را از ما جدا کند

توجه به اینکه لبخند هرگز بیش از ده ثانیه طول نمی‌کشد، آیا آن‌قدر دوام دارد که بتواند کل زندگی را برای سال‌ها و سال‌ها، بر اساس آن، پی افکند؟

لطف چیز نگران‌کننده‌ای است. اگر پدر و مادر آلبن مدت طولانی نگران هستند، به‌این‌علت است که مثل همهٔ پدرها و مادرها ادعا می‌کنند که فرزندشان را می‌شناسند

هر مشکلی راه‌حلی به‌دنبالش دارد. برای آلبن راه‌حلی وجود ندارد؛ چون مشکلی وجود ندارد.

زوج واقعی زمانی درست می‌شود که باهم پایدارتر از تک‌تک چیزهایی باشند که آن را می‌سازد.

آلبن چیزی اضافه دارد؛ ژه را می‌بیند. او تنها کسی است که ژه را می‌بیند. مرده‌ها این‌قدر هم نمرده‌اند. همین را دربارهٔ زنده‌ها هم می‌توان گفت؛ زنده‌ها هم این‌قدر زنده نیستند.

این یک قانون قدیمی، یک قانون نانوشته هست؛ کسی که چیزی بیشتر دارد، همزمان، چیزی کم دارد.

ژه هیچ نظری ندارد. لبخند می‌زند؛ چیزی که از فکرکردن مطمئن‌تر است.

چیزهایی هست که نباید آن‌ها را بر زبان آورد. چیزهایی هست که اگر بر زبان بیاوریم‌شان، رخ می‌دهند