- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب ژه
- بریدهها
بریدههایی از کتاب ژه
نویسنده:کریستین بوبن
مترجم:دینا کاویانی
انتشارات:بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۸از ۴۷ رأی
۳٫۸
(۴۷)
ژه از روی شانهاش کتاب را میخواند. هم او بود که به آلبن توصیه کرد به بخشهایی که عنوانشان "چگونه خلاصهٔ سوابق شغلیتان را تهیه کنید” توجهی نکند. کتاب را که ببندی، فراموشش میکنی. اگر مثل بقیه بنویسی، هیچکس نوشتهات را نخواهد خواند. بقیه و هیچکس باهم هستند. نامههایت را جوری بنویس که انگار برایت آواز میخوانند. میبینی که جواب میدهد.
Moon
آلبن چیزهایی جمع میکند. پول نه. پول هرگز، با اینکه تابهحال، چند اسکناس در ماشین لباسشویی یا ته گلدانی پیدا کرده بود. پول چیز بسیار سبکی است، بسیار گریزانتر از آب. آلبن چیزهایی سنگینتر از کاغذ اسکناس را انتخاب میکند، چیزهایی که قابلیت بیشتری برای نگهداری رویا، خاطره و داستانی را داشته باشند. ساعت مچی، شیشهٔ عطر، شانهای از عاج. بعضی از آنها قیمتی هستند، بعضی دیگر قیمتی ندارند. آلبن آنها را براساس قیمتشان انتخاب نمیکند؛ معیارش زیبایی یا بامزهگی آنهاست. هیچوقت از هر منزل بیش از یک شیء برنمیدارد. یک هفته یا دو هفته آنها را نگه میدارد، وقتی حوصلهاش را سر بردند، آنها را روی صندلی پارکی یا پای پنجرهای رها میکند. لحظهٔ رهاکردن بسیار شیرینتر از لحظهٔ برداشتن است.
در هر فعالیت، حالا هرچه باشد، میتوان به حالتی جذاب دست یافت.
Moon
اینطرف زندگی رازهایی دارد، آنطرف هم رازهایی دارد. رازها همهجا هستند. آدم بیآنکه از خودش چیزی بپرسد، آنها را میپذیرد.
Moon
دیدن، شنیدن، دوستداشتن. زندگی هدیهای است که هر صبح، بهمحض بیدارشدن، روبانهایش را باز میکنم. زندگی هدیهای است که هر شب، پیش از بستن پلکهایم، زیباترینش را کشف میکنم؛ ژه، لبخندزنان، پای تخت مینشیند.
Moon
. خوشبختی واقعی قول خرید و قرارداد امضاشدهٔ خرید نیست، خوشبختی واقعی این است؛ چهرهای غریبه و اینکه چگونه کلام، کمکم، آن را روشن میکند و آن را آشنا، نزدیک، فوقالعاده و خالص میکند.
Moon
برای فروختن باید خودت را بفروشی؛ انگار که مجانی هستی. در یک کلام، دوری میکنند. ممکن است قابلمههایت از طلا باشد؛ ولی وقتی حرف میزنی، به نظر میآید خودت این را باور نداری حتی اگر قابلمهها را به آنها تقدیم کنی، بازهم قبول نخواهند کرد. تو خیلی آرام، خیلی کند، خیلی مهربان، زیادی همهچیز هستی. با تو، فروشم پایین آمده است؛ این سرزنش نیست، بررسی است
Moon
محکم، عمیق، سرزنده. عاشق این کار هستم. فروش تجارت نیست، عشق است. اگر این را نفهمی، هیچچیز را نمیفهمی. فروختن آب به یک نفر که در بیابان است کار سادهای است. همه میتوانند این کار را انجام بدهند. فروشندهٔ واقعی کسی است که بتواند به صحرانشینان طوارق ماسه بفروشد. برای این کار، باید به چیزی که میفروشیم و چیزی که هستیم ایمان داشته باشیم. محکم، عمیق و سرزنده. مسئلهٔ مرگ و زندگی است. آن چیزی که میفروشی وجود توست. وجود تو آن چیزی است که آن را میفروشی. پوست، عمرم، حوالههای خانهام؛ همهٔ اینها ته قابلمههایم میدرخشد، برق میزند، آواز میخواند، صدا میزند
Moon
اگر مدت طولانی به چیزی نگاه کنیم به همانچیز بدل میشویم
Moon
این یک قانون قدیمی، یک قانون نانوشته هست؛ کسی که چیزی بیشتر دارد، همزمان، چیزی کم دارد. آلبن چیزی اضافه دارد؛ ژه را میبیند. او تنها کسی است که ژه را میبیند. مردهها اینقدر هم نمردهاند. همین را دربارهٔ زندهها هم میتوان گفت؛ زندهها هم اینقدر زنده نیستند.
Moon
شاید بهترین چیز ما به خود ما تعلق نداشته باشد. شاید ما فقط نگهبانان چیزی هستیم که هنگام ناپدیدشدنمان باقی میماند.
مهسا
چیزهایی هست که نباید آنها را بر زبان آورد. چیزهایی هست که اگر بر زبان بیاوریمشان، رخ میدهند.
مهسا
حقیقت را که بگویید، باعث میشود یا سیلی بخورید یا تشویق بشوید. بدتر از همه این است که هیچوقت کسی حرف شما را باور نمیکند.
حقیقت باورنکردنی است.
مهسا
برای غولهای ماده چیزی جذابتر از یک موجود کوچک جاندار صورتی رنگ، چسبناک، چروکیده و گرسنه نیست. غولهای ماده ازابتدای خلقت، حتی کمی پیشاز آن، وجود دارند. خداوند حفظشان کند.
بید مجنون
یک ساعتی میگذرد. گونههای آلبن از اشک شور شده است. اندوه سوپی شور است، معده را حسابی خالی میکند؛ اهمیتی ندارد
بید مجنون
رزاموند دو نفر هستند. بله، میدانم این جمله خوشآهنگ نیست؛ ولی خب، نمیتوان آن را جور دیگری نوشت. رزاموند دو نفرند. رزاموند نامی است که آلبن به حضوری داده است که فریفتهاش شده است. این حضور جلوی در مغازهاش ظاهر شد؛ یک مادر و دخترش؛ رزاموند نام رابطهٔ بین این مادر و دختر است. آلبن شیفتهٔ این رابطه شده است. رزاموند نام این حیرت است. میتوان اینطور نوشت؛ «آلبن عاشق شده است.» البته باید تأکید کرد که او عاشق یک فرد نشده است، بلکه عاشق ارتباط بین یک نفر و دیگری، عاشق دنیای لرزان درون این ارتباط شده است.
starlet
آنچه با آن زندگی میکنیم از ما جدا میشود و بر روی اشیائی که اطرافمان است مینشیند. نگرانی مادران، عشق تبآلودشان، آوازهایی که بر لبهایشان گذشته است، حیرتشان دربرابر کودک خوابیده،
starlet
یک هفته یا دو هفته آنها را نگه میدارد، وقتی حوصلهاش را سر بردند، آنها را روی صندلی پارکی یا پای پنجرهای رها میکند. لحظهٔ رهاکردن بسیار شیرینتر از لحظهٔ برداشتن است.
starlet
درختان در تاریکی شبیه بچههای اخمویی هستند که خیلی هم به دل نمینشینند؛ ولی در روز، چه شکوهی! درخت شاهبلوطی که آلبن دربرابرش کروسان کرهایاش را میخورد رئیس سرخپوستها، استاد بینالمللی شطرنج، نابغهٔ موسیقی و شاهکار ادبیات است. تنومند، چابک، سر جایش میرقصد، بازی میکند، زمزمه میکند، مینویسد. این درخت شاهبلوط در بطن خداوند قرار دارد؛ بالاترین شاخههای سلسله مراتب آسمانی را تو خطاب میکند
starlet
چیزی را بهمحض بیدارشدن، بعد از بازکردن پنجرههای اتاقش، درست جلوی چشمانش پیدا کرد؛ یک درخت شاه بلوط، شاه بلوطی عظیم، نفسکشان و زمزمهکنان. آلبن صبحانهاش را دربرابر درخت خورد. صبحانه ده ساعتی طول میکشد. خدای من، چقدر این زندگی زیباست و چقدر خوب ساخته شده است و چیزی درون ما گرسنه است. بیرون، مقدار بیشماری خوراکی، بیش از حد تصور.
starlet
چه اتفاقی برای چیزهایی میافتد که کسی آنها را نمیبیند؟ بزرگ میشوند؛ هر چیزی که بزرگ میشود، در ناپیدایی بزرگ میشود و با گذشت زمان نیروی بیشتروبیشتری و جای بیشتروبیشتری میگیرد.
starlet
حجم
۹۶٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۹۶٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
قیمت:
۴۹,۰۰۰
تومان