بریده‌هایی از کتاب ژه

وقتی مگس‌ها کمی استراحت می‌کنند، حالت‌های بامزه‌ای دارند؛ پاهای جلویی‌شان را بلند می‌کنند و آن‌ها را به‌هم می‌مالند؛ این حالت‌شان شبیه حالت فروشنده‌ای است که معامله‌ای را به‌خوبی پیش برده است و چیزی را به‌قیمت خوبی فروخته است و به خودش می‌بالد و به خودش تبریک می‌گوید.

چه اتفاقی برای چیزهایی می‌افتد که کسی آن‌ها را نمی‌بیند؟

ناپدیدشدن امتیاز زنده هاست. مرده‌ها از این امتیاز برخوردار نیستند؛ آن‌ها امتیازهای دیگری دارند؛ نگران‌شان نباشید.

باران می‌تواند یک روز خوب، یک روز خیلی خوب را، با تمام قدرت از بین ببرد. هوای خوب شرط لازم برای خوشحالی نیست.

زندگی شبیه جریان رودخانه است. آلبن شناگر خوبی نیست.

ترجیح می‌دهم وارد دنیا نشوم و آستانهٔ در بمانم و نگاه کنم، تا ابد نگاه کنم، عاشقانه نگاه کنم فقط نگاه کنم.

زندگی هدیه‌ای است که هر صبح، به‌محض بیدارشدن، روبان‌هایش را باز می‌کنم. زندگی هدیه‌ای است که هر شب، پیش از بستن پلک‌هایم، زیباترینش را کشف می‌کنم

وقتی کسی را دوست داشته باشیم، همیشه، تا آخر دنیا، چیزی داریم که به او بگوییم یا برایش بنویسیم.

پروردگارا! ما را در برابر دوستداران‌مان محافظت بفرما!

لبخند از صورتی که روی آن پدیدار می‌شود جدا می‌شود. لبخند شبیه فوج پیش‌قراول‌ها، تغییری در بدن است که بیشتر از بدن عمر می‌کند_که از بدن جدا می‌شود و به دورها پرواز می‌کند_بسیار دورتر از صورتی که از رویش بلند شده است؛ جایی که به وجود آمده است.