بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دوشنبه هایی که تو را می دیدم | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب دوشنبه هایی که تو را می دیدم

بریده‌هایی از کتاب دوشنبه هایی که تو را می دیدم

امتیاز:
۳.۹از ۱۰۲ رأی
۳٫۹
(۱۰۲)
به‌راستی زنده کردن خاطرات گذشته به چه درد می‌خورد؟
Fatemeh Ka
ز تو فقط یک چیز می‌خواهم. اینکه همیشه خوشبخت باشی حتی اگر زندگی گاه سخت و ناعادلانه باشد. زندگی شگفت‌انگیز است و من آن را با تو کشف کردم و شگفتی‌اش از آنجاست که همیشه غافلگیرمان می‌کند و هر روز صبح می‌توانی آن را براساس خواسته‌ات تغییر دهی. با زندگی همان کاری را بکن که می‌خواهی باشد.
afsaneh_&_fatemeh
مرد جوانی با مهر پرسید آیا به کمک احتیاج دارم؟ ـ بله، پسرم. محتاج بیست سالگی‌ات هستم! حرفم او را به خنده انداخت.
afsaneh_&_fatemeh
«در پاریس... وقتی هفته‌ها قلب دو نفر به هم لبخند می‌زنند و دل به هم می‌سپارند، عشقی می‌شکفد، در پاریس...»
afsaneh_&_fatemeh
«زندگی ماجرای زیبایی‌ست؛ خوشبخت کسی است که آواز خواندن بداند...»
maryam mirzaei
برای نخستین بار در هیاهوی رقص باله، دلم با شعله‌های عشق آشنا شده بود. چه تابستان زیبایی بود...
little editor
«خوشبختی خودش تصمیم می‌گیرد کلارا! و تو آن را مانند هدیه‌ای ارزشمند از طرف زندگی دریافت می‌کنی. تو باید بذر آن را بپاشی و باعث رویش‌اش شوی. زمانی که دانه‌اش را یافتی، باید آبیاری‌اش کنی و مراقبش باشی. بعد بزرگ می‌شود و جایی را ازآنِ خود می‌کند و تو فقط باید به نظاره زیبایی‌اش بنشینی».
mohiii ftt
به سختی می‌شود سن بعضی از افراد را حدس زد. آن‌ها به عکس‌هایی می‌مانند که زمانی ثبت شده و نمی‌توان به تاریخ‌شان پی برد. فقط گاهی چشم‌هایشان آن‌ها را لو می‌دهند. کافی است نگاهشان کنی تا بفهمی سال‌هاست جوانی را پشت سر گذاشته‌اند.
mohiii ftt
زندگی به‌راستی مفهومی جز هیاهو ندارد. وقتی مردم با صدای بلند حرف می‌زنند و جام‌هایشان را به نشان خوشبختی به‌هم می‌زنند
بهنوش
بدرود زندگی، افسوسِ چیزی بر دلم نیست. می‌روم... می‌روم...
forooghsoodani
مادرم که نبود، من و پدر، شبیه یتیم‌هایی شده بودیم که نمی‌توانستند از هم مراقبت کنند.
forooghsoodani
روزی داستانِ من و کلمان آنجا آغاز شده بود. حالا دیگر تنها هستم... و تمام آن خاطرات در نظرم چه دور می‌رسد. دلم برایت تنگ می‌شود... بسیار... بسیار.
faezehswifti
از تکرار کابوس همیشگی خسته و بیزارم و نمی‌توانم فراموش‌اش کنم. برای پرت نشدن در کابوس هولناک به ناچار از خوابیدن سر باز می‌زنم... خودم را مجبور می‌کنم تصویر روزهای شاد را به یاد بیاورم. روزهایی که هنوز گمان می‌کردم زندگی در کنار آن‌که دوستش دارم، می‌تواند شگفت باشد. چقدر زیبا و دلربا بودی!
faezehswifti
چنان ترحم منقلب‌کننده‌ای در چهره دارد که گمان نمی‌کنم هرگز چنین حالتی را در انسان دیگری مشاهده کنم. جسمم را می‌بینم، تکیده و لاغر، بی‌وزن، بی‌روح، بی‌زندگی... من زنده‌ام. جان سالم به‌در برده‌ام. درعین‌حال مرده‌ام... دیگر هیچ‌چیز مثل سابق نخواهد شد. می‌دانم که از این پس، زندگی نمایش مضحکی خواهد بود و من تا پایان عمر، مرگی زنده را تجربه خواهم کرد.
faezehswifti
باز هم سایه‌های سرگردان اینجا هستند و فریاد می‌کشند. این‌بار آمده‌اند دنبالم و می‌گویند: دیگر وقتش است. می‌خواهم به آن‌ها ملحق شوم. می‌خواهم در وجودشان ذوب شوم. بله، دیگر وقتش است... کاش کابوس خاطراتم به پایان می‌رسید. این رایحه‌ای که مدام با من است، بیشتر از هر چیز دیگری حالم را دگرگون می‌کند.
faezehswifti
«عاقل باش درد من. آرام باش... آرام».
faezehswifti
مادرم بود. برای نخستین‌بار متوجه شدم برایم بی‌همتاست. من تنها یک مادر داشته و خواهم داشت! احساس می‌کنم من هم مثل دیگر بچه‌ها زمانی که والدینشان پا به سن می‌گذارند، باید از آن‌ها حمایت کنم و تا همیشه کنار خودم نگاهشان دارم.
Aa
کلمان مرا به ایمان رسانده بود. امروز می‌دانستم که در تمام شکنجه‌های زندگی، حس خوشبختی که از اعماق قلبم سر برآورده بود، مرا سرِ پا نگاه می‌داشت.
فریبا
با زندگی همان کاری را بکن که می‌خواهی باشد. همان‌طور که دوستمان شارل می‌گوید: «زندگی ماجرای زیبایی‌ست؛ خوشبخت کسی است که آواز خواندن بداند...»
کتابخوار
با زندگی همان کاری را بکن که می‌خواهی باشد
Roya🌱

حجم

۱۵۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۹۸ صفحه

حجم

۱۵۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۹۸ صفحه

قیمت:
۸۸,۰۰۰
۴۴,۰۰۰
۵۰%
تومان