بهراستی زنده کردن خاطرات گذشته به چه درد میخورد؟
Fatemeh Ka
ز تو فقط یک چیز میخواهم. اینکه همیشه خوشبخت باشی حتی اگر زندگی گاه سخت و ناعادلانه باشد. زندگی شگفتانگیز است و من آن را با تو کشف کردم و شگفتیاش از آنجاست که همیشه غافلگیرمان میکند و هر روز صبح میتوانی آن را براساس خواستهات تغییر دهی. با زندگی همان کاری را بکن که میخواهی باشد.
afsaneh_&_fatemeh
مرد جوانی با مهر پرسید آیا به کمک احتیاج دارم؟
ـ بله، پسرم. محتاج بیست سالگیات هستم!
حرفم او را به خنده انداخت.
afsaneh_&_fatemeh
«در پاریس... وقتی هفتهها قلب دو نفر به هم لبخند میزنند و دل به هم میسپارند، عشقی میشکفد، در پاریس...»
afsaneh_&_fatemeh
برای نخستین بار در هیاهوی رقص باله، دلم با شعلههای عشق آشنا شده بود. چه تابستان زیبایی بود...
little editor
«خوشبختی خودش تصمیم میگیرد کلارا! و تو آن را مانند هدیهای ارزشمند از طرف زندگی دریافت میکنی. تو باید بذر آن را بپاشی و باعث رویشاش شوی. زمانی که دانهاش را یافتی، باید آبیاریاش کنی و مراقبش باشی. بعد بزرگ میشود و جایی را ازآنِ خود میکند و تو فقط باید به نظاره زیباییاش بنشینی».
mohiii ftt
به سختی میشود سن بعضی از افراد را حدس زد. آنها به عکسهایی میمانند که زمانی ثبت شده و نمیتوان به تاریخشان پی برد. فقط گاهی چشمهایشان آنها را لو میدهند. کافی است نگاهشان کنی تا بفهمی سالهاست جوانی را پشت سر گذاشتهاند.
mohiii ftt
زندگی بهراستی مفهومی جز هیاهو ندارد. وقتی مردم با صدای بلند حرف میزنند و جامهایشان را به نشان خوشبختی بههم میزنند
بهنوش
بدرود زندگی، افسوسِ چیزی بر دلم نیست. میروم... میروم...
forooghsoodani
مادرم که نبود، من و پدر، شبیه یتیمهایی شده بودیم که نمیتوانستند از هم مراقبت کنند.
forooghsoodani