بریدههایی از کتاب روی ماه خداوند را ببوس
۳٫۷
(۵۲۷)
کمی ترسیده است: «حتی اگه افسانه باشن خیلیشون رو از خودت یاد گرفتهم.»
فنجانها را پر از چای میکنم و میگویم: «از منِ کی؟ منِ امروز با منِ دیروزِ من سالها فاصله داره. آن چه که الان میفهمم اینه که همهٔ این چیزها افسانهس.»
نسرین نیکبخت
کاش ذرهای از یقینِ سایه در من بود. حتی دربانِ این ساختمان، سپور محله، میوهفروش سرِ خیابان، پدر میلیونرِ سایه و هزاران آدم عادی دیگر چنان با یقین زندگی میکنند که من همیشه به یقین آنها حسرت میخورم. یقین آنها از کجا آمده است؟ از جهل؟ اگر ندانستن و فکر نکردن به ماهیت آفرینش چنین یقینی میآورد من به سهم خودم به هر چه دانستن این چنینی است لعنت میفرستم.
نسرین نیکبخت
ــ «اگه خداوندی در کار نباشه مرگ پایان همه چیزه و در آن صورت زندگی کردن با فرض وجود خداوند که نتیجهاش دوری جستن از بسیاری لذتهاست با توجه به این که ما فقط یک بار زندگی میکنیم، واقعآ یک باخت بزرگه.»
نسرین نیکبخت
«نمیدونم! همهٔ چیزی که در این خصوص میدونم و فکر میکنم تو هم باید بدونی ــ یعنی باید سعی کنی که بدونی ــ اینه که ما نمیدونیم. این شریفترین و در عین حال محتاطانهترین چیزیه که بشری میتونه دربارهٔ این سؤال وحشتناک بگه.
نسرین نیکبخت
احتمال ریاضی وجود پیدا کردن حیات بر این سیاره ــ که لابد بهتر از من میدونی ــ چیزی نزدیک به صفره. میفهمی؟ صفر! اما این احتمالِ در حد صفر به وقوع پیوسته و ما وجود داریم. این وجود داشتن یا به عبارت دیگه تحقق آن احتمال نزدیک به صفر مفهومش اینه که ارادهای توانا و ذی شعور مایل بوده که ما وجود پیدا کنیم. این همون چیزیه که احتمالا جولیا رو به درستی آزار میداده و صبح تا شب هم روح منرو مثل خوره میخوره. از طرف دیگه، اگه خداوندی هست پس این همه نکبت برای چیه؟
نسرین نیکبخت
«گرچه هستی خداوند ربطی به ایمان ما نداره اما احساس این هستی کاملا به میزان ایمان ما مربوطه.»
کوچولو
دربارهٔ موسی کاملا حق با توست. کسی که خداوند در بیست سورهٔ قران دربارهش حرف زده باشه و صد و سی و شش بار اسمش رو تلفظ کرده باشه حتمآ آدم خوشبختیه. کسی که به قول خودت تنها انسانی است که صدای خداوند رو شنیده حتمآ خوشبخته
زینب
و هزاران آدم عادی دیگر چنان با یقین زندگی میکنند که من همیشه به یقین آنها حسرت میخورم. یقین آنها از کجا آمده است؟ از جهل؟ اگر ندانستن و فکر نکردن به ماهیت آفرینش چنین یقینی میآورد من به سهم خودم به هر چه دانستن این چنینی است لعنت میفرستم
زینب
یلیونها انسان بدون این که این سؤال ذرهای آزارشون داده باشه برنامههای هزار ساله برای عمر شصت هفتاد سالهشون میچینند و من همیشه تعجب میکنم که چهطور کسی میتونه بدون این که پاسخ قاطع و قانعکنندهای برای این سؤال پیدا کرده باشه، کار کنه، راه بره، ازدواج کنه
سایه
من گاهی از شدتِ وضوحِ خداوند در کودکان، پُر از هراس میشوم و دلام شروع میکند به تپیدن. دلام آن قدر بلندبلند میتپد که بُهتزده میدَوَم تا از لای انگشتان کودکان خداوند را برگیرم. ک
fetemh zhra
خداوند ابراهیمی که از شدت ایمان در آتش میره یا تیغ بر گلوی فرزندش میکشه البته که از خداوند آن شبان بزرگتر و قویتره اما حتی چنین خداوندی هم در برابر خداوند علی (ع) به طرز غریبی کوچیکه. اگه ابراهیم برای تکمیل ایمانش محتاج معجزهٔ بازسازی قیامت بر زمین بود یا موسی محتاج تجلی خداوند بر طوره، علی (ع) لحظهای در توانایی و اقتدار خداوندش تردید نکرد و همواره میگفت که اگه پردهها بر چیده شوند ذرهای بر ایمان او افزوده نخواهد شد. خداوندِ علی (ع) بیشک بزرگترین خداوندیه که میتونه وجود داشته باشه.
fetemh zhra
خداوند برای هر کس همون قدر وجود داره که او به خداوند ایمان داره. این یک رابطهٔ دو طرفهس
fetemh zhra
ــ «به هر حال همه، هیچ چیز نیستند مگر مجموعهای از رفتار. وزن معنوی هر کس مجموع وزن رفتارهاشه. به نظر میرسه که هر انتخاب مثل خطی است که بر صفحهٔ سفید هستی خودمون میکشیم. بسیاری از آدمها که انتخابهاشون خوب نیست در طول زندگی مجموعهای از خطهای کج و کوله و نامفهوم تولید میکنن که هیچ معنای روشنی ندارن. اما اونها که انتخابهاشون درسته، رفتارهاشون خطوط متوازن و معناداری رو به وجود میآره. چیزی شبیه به یک تابلو نقاشی.»
fetemh zhra
من که هنوز خودم را به جایی آویزان نکردهام. باید قبل از مرگ در چیزی چنگ بیندازم. باید قبل از مردن ناخنهام را در خاک فروببرم تا وقتی مرا بهزور روی زمین میکشند به یادگار شیارهایی بر زمین حفر کرده باشم. باید قبل از رفتن خودم را جا بگذارم. اگر امروز چیزی از خودم باقی نگذارم چه کسی در آینده از وجود من در گذشته باخبر خواهد شد؟ اگر جای پای مرا دیگران نبینند، من دیگر نیستم.
اما من نمیخواهم نباشم. نمیخواهم آمده باشم و رفته باشم و هیچ غلطی نکرده باشم. نمیخواهم مثل بیشتر آدمها که میآیند و میروند و هیچ غلطی نمیکنند، در تاریخ بیخاصیت باشم. نمیخواهم عضو خنثای تاریخ بشریت باشم.
سیدطه
آیا موسی در وادی مقدس کلام خداوند را شنید؟ کسی نمیدونه. هیچ کس نمیتونه با منطق علمی ثابت کنه که موسی در آن شب سرد و تاریک صدای خداوند رو از میان درخت شنید یا نشنید. آیا خداوند بر کوه طور تجلی کرد؟ کسی نمیدونه. هیچ ابزار علمی برای اثبات و یا نفی تجلی خداوند بر کوه وجود نداره. آیا خداوند وجود داره؟ کسی نمیدونه. کسی نمیتونه به پاسخهای این پرسشها که هر کدام حقیقتی بزرگند نزدیک بشه اما ندانستن به همان اندازه که چیزی رو اثبات نمیکنه نفی هم نمیکنه. ما به این چیزها میتونیم ایمان داشته باشیم یا ایمان نداشته باشیم. همین.»
Yeganeh.Rahmatii
اگه خداوندی هست پس این همه نکبت برای چیه؟ این همه بدبختی و شر که از سر و روی کائنات میباره واسهٔ چیه؟ کجاست ردپای آن قادر محض؟ چرا این قدر چیزها آشفته و زجرآوره؟ کجاست آن دست مهربان که هر چه صداش میزنند به کمک هیچ کس نمیآد؟ هر روز حقوق میلیونها نفر روی این کرهٔ خاکی پایمال میشه و همه هم تقاضای کمک میکنند اما حتی یک معجزه هم رخ نمیده. حتی یکی. ستمگران دائم فربهتر میشوند و ضعفا در اکناف عالم یا اسیر سیل میشن و یا زلزله میآد و زمین اونها رو میبلعه. اگه هم جون سالم بدر ببرند، فقر و گرسنگی و بیماری سر وقتشون میآد. این همه کودک ناقصالخلقه تاوان چه چیزی رو دارند پس میدن؟ چه گناهی مرتکب شدهاند که از شیرخوارگی تا پایان عمر، البته اگه زنده بمونن، باید با کوری مادرزادی و فلج مادرزادی و نقص عضو و هزاران عذاب دیگه سر کنند؟ گزارش آمار مرگ و میرهای ناشی از گرسنگی رو که لابد خوندهای؟»
Yeganeh.Rahmatii
من از نهایت شب حرف میزنم /من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف میزنم /اگر به خانه من آمدی /برای من ای مهربان چراغ بیاور و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم.
Yeganeh.Rahmatii
من نمیخواهم نباشم. نمیخواهم آمده باشم و رفته باشم و هیچ غلطی نکرده باشم. نمیخواهم مثل بیشتر آدمها که میآیند و میروند و هیچ غلطی نمیکنند، در تاریخ بیخاصیت باشم. نمیخواهم عضو خنثای تاریخ بشریت باشم.
Yeganeh.Rahmatii
«گفت بخاری رو خاموش کن و قرصت رو بخور. گفتم هوا سرده، بخاری رو خاموش نمیکنم اما تو فقط یک کلمه، فقط یک کلمه به من بگو که دوستم داری اون وقت اگه بخواهی صدتا قرص هم میخورم. اون قدر قرص خوابآور میخورم که تا صد سال دیگه، تا هزار سال دیگه هم بیدار نشم.
Mdh
این منصفانه نیست که انسان در زندگیش با مانعهایی روبهرو بشه که نتونه اونها رو از میان برداره.»
Mdh
حجم
۹۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۱۴ صفحه
حجم
۹۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۱۴ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۰,۰۰۰۵۰%
تومان