بریدههایی از کتاب روی ماه خداوند را ببوس
۳٫۷
(۵۲۷)
اما من نمیخواهم نباشم. نمیخواهم آمده باشم و رفته باشم و هیچ غلطی نکرده باشم. نمیخواهم مثل بیشتر آدمها که میآیند و میروند و هیچ غلطی نمیکنند، در تاریخ بیخاصیت باشم.
Mdh
«آدم وقتی میمیره چه چیزی از دست میده که آدمهای زنده هنوز اون رو از دست ندادهاند؟ فرق یک مرده با یک زنده در چیه؟»
آیه امینی
آدمی که مشهور نیست وجود ندارد. یعنی وجود دارد اما فقط برای خودش نه دیگران.
و کسی که فقط برای خودش وجود داشته باشد تنهاست. و من از تنهایی میترسم.
کاربر ۲۴۵۳۸۲۸
هر چه مینوشمت تشنهترم ای عطشآورترین آب! ای تلخترین شیرینی! ای سبکترین سنگینی! تو غمناکترین شادیزندگیامهستی. تو شادی بخشترین اندوهِ هستیام هستی. ای اتفاق سادهٔ پیچیده! چرا مرا نمیسوزانی ای سردترین شعلهٔ هستی!
•《زینب》•
«به هر حال همه، هیچ چیز نیستند مگر مجموعهای از رفتار.
•《زینب》•
باران خبر دانایی انسان رو آشفته میکنه و وقتی آگاهی کسی آشفته شد خود او هم درمانده میشه. دانایی پریشان از جهل بدتره چون به هر حال در ندانستن آرامشی هست که در دانستن نیست.
•《زینب》•
آدمی که مشهور نیست وجود ندارد. یعنی وجود دارد اما فقط برای خودش نه دیگران.
•《زینب》•
هر گاه بندهای مرا بخواند، آن چنان به سخن او گوش میسپرم که گویی بندهای جز او ندارم اما شگفتا که بندهام همه را چنان میخواند که گویی همه خدای اویند جز من.
meshkat
«اما فقط پذیرش او کافی نیست. در چنین مواقعی شما باید به چنین بینهایتی و چنین تواناییای ایمان داشته باشید. منظورم اینه که خداوند برای هر کس همون قدر وجود داره که او به خداوند ایمان داره. این یک رابطهٔ دو طرفهس. خداوندِ بعضیها نمیتونه حتی یک شغل ساده برای مؤمنش دست و پا کنه یا زکام سادهای رو بهبود بده چون مؤمنِ به چنین خداوندی توقعش از خداوندش از این مقدار بیشتر نیست. خداوندِ آن شبانی که با موسی مجادله میکرد البته با خداوندِ موسی و ابراهیم همسنگ نیست و خداوند ابراهیمی که از شدت ایمان در آتش میره یا تیغ بر گلوی فرزندش میکشه البته که از خداوند آن شبان بزرگتر و قویتره اما حتی چنین خداوندی هم در برابر خداوند علی (ع) به طرز غریبی کوچیک
برای او
باید قبل از رفتن خودم را جا بگذارم. اگر امروز چیزی از خودم باقی نگذارم چه کسی در آینده از وجود من در گذشته باخبر خواهد شد؟ اگر جای پای مرا دیگران نبینند، من دیگر نیستم.
فاطمه
اما من نمیخواهم نباشم. نمیخواهم آمده باشم و رفته باشم و هیچ غلطی نکرده باشم. نمیخواهم مثل بیشتر آدمها که میآیند و میروند و هیچ غلطی نمیکنند، در تاریخ بیخاصیت باشم. نمیخواهم عضو خنثای تاریخ بشریت باشم
zahra hashemi
خداوند به موسی گفت از دو موقعیت خندهم میگیره: وقتی من بخوام کاری انجام بشه و تلاش بیهودهٔ دیگران رو میبینم تا جلو انجام اون کار رو بگیرند و وقتی من نخوام کاری انجام بشه و جماعتی رو میبینم که برای انجام اون کار به آب و آتش میزنند.»
نور
به هر حال همه، هیچ چیز نیستند مگر مجموعهای از رفتار. وزن معنوی هر کس مجموع وزن رفتارهاشه.
Fatemeh Najjar
هر اندازه که به خداوند باور داشته باشی خداوند همون اندازه برای تو وجود داره.
Fatemeh Najjar
«به هر حال همه، هیچ چیز نیستند مگر مجموعهای از رفتار. وزن معنوی هر کس مجموع وزن رفتارهاشه. به نظر میرسه که هر انتخاب مثل خطی است که بر صفحهٔ سفید هستی خودمون میکشیم. بسیاری از آدمها که انتخابهاشون خوب نیست در طول زندگی مجموعهای از خطهای کج و کوله و نامفهوم تولید میکنن که هیچ معنای روشنی ندارن. اما اونها که انتخابهاشون درسته، رفتارهاشون خطوط متوازن و معناداری رو به وجود میآره. چیزی شبیه به یک تابلو نقاشی.»
m_rezaei1
خواب دیدی تو و مونس رفتهاید توی دشت و اون جا صدای خدا رو شنیدهاید که گفته بود دارید دنبال چی میگردید؟ و تو گفته بودی دنبالِ تو، داریم دنبال تو میگردیم. بعد اون صدا گفته بود برای پیدا کردن من که نمیخواد این همه راه بیایید توی دشت و بیابان. گفته بود من توی سفره خالی شماهستم. توی چروکهای صورت عزیز. توی سرفههای مادربزرگ. توی شیارهای پیشونی پدربزرگ. توی نالههای زنی که داره وضع حمل میکنه.
نازنین
ذهنِ پارسا نتوانسته بود همهٔ ابعاد و پیچیدگیهای معنای عشق را درک کند. گویی عشق چنان غریب بر پارسا تابیده بود که با خطکشهای او اندازه نمیشد و به همین سبب او قادر نبود آن را در کنار بقیهٔ چیزها در آن کتاب دستنویساش بچیند. همچنان که یونس، تو نمیتوانی معنای خداوند را در کنار بقیهٔ معناهای زندگیات بچینی. وقتی خداوند در معصومیتِ کودکانْ مثل برفِ زمستانی میدرخشد تو کجایی
نازنین
معشوقاش کوشیده بود تا او را در فهم عشق یاری دهد اما ذهنِ پارسا نتوانسته بود همهٔ ابعاد و پیچیدگیهای معنای عشق را درک کند. گویی عشق چنان غریب بر پارسا تابیده بود که با خطکشهای او اندازه نمیشد و به همین سبب او قادر نبود آن را در کنار بقیهٔ چیزها در آن کتاب دستنویساش بچیند. همچنان که یونس، تو نمیتوانی معنای خداوند را در کنار بقیهٔ معناهای زندگیات بچینی. وقتی خداوند در معصومیتِ کودکانْ مثل برفِ زمستانی میدرخشد تو کجایی
نازنین
وقتی با تو آشنا شدم همیشه بعد از نماز به خدا میگفتم که او بهترین خدایی است که میتونه وجود داشته باشه. یونس! نگو که نمکدون رو نشکستهای. نگو که این چیزها خرافاته. خودت بهتر میدونی که اگه خداوند نمیخواست، تا حالا بابام صد دفعه عقد ما رو به هم زده بود. وای یونس تو چه طور دلت اومد با خداوند این کار رو بکنی؟ کاری که تو کردی آدم با مستخدم خونهش هم نمیکنه
نازنین
تو اگه خداوند رو از بین ما کنار بذاری هردو ما رو کنار گذاشتهای. من یا باید خداوند رو به خاطر تو قربانی کنم و یا به خاطر او از عشق تو بگذرم. من راه دوم رو انتخاب میکنم، یونس.»
چادرش را توی صورتاش میکشد و با بغض میگوید:
«این سختترین کاریه که کسی میتونه در تمام زندگیش انجام بده. وای یونس، کشتن عشقی به خاطر عشق دیگه خیلی سخته.
نازنین
حجم
۹۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۱۴ صفحه
حجم
۹۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۱۴ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۰,۰۰۰۵۰%
تومان