بریدههایی از کتاب روی ماه خداوند را ببوس
۳٫۷
(۵۲۷)
برای هر کس همون قدر وجود داره که او به خداوند ایمان داره
مهدی بهرامی
«خوشبختانه تشخیص خوب همیشه آسونه هرچند انجام اون به همون اندازه آسون نیست. با هر رفتار ساده و خوب، انسان یک گام پیچیده و ورزیده میشه. چنین به نظر میرسه که این رفتارهای ساده و روشن که هر کسی به راحتی اونها رو تشخیص میده مثل آجرهایی هستند که در نهایت ساختمان بزرگ و پیچیدهای رو به وجود میآرن.
مهدی بهرامی
شک فقط یک توّهمه
مهدی بهرامی
«نه، نمیترسم. علی گفت دلیلی برای ترسیدن وجود نداره. گفت شک کردن مرحله خوبی در زندگیه اما ایستگاه خیلی بدیه.»
مهدی بهرامی
میگوید: «سلام یونس، کجایی پسر؟»
لبخندی میزنم و شیشهٔ ماشین را پایین میآورم. به چراغ راهنمایی اشاره میکنم و میگویم: «پشت چراغ قرمز.» بعد یکی از بیخاصیتترین سؤالهای تمام عمرم را از او میکنم: «چه خبر؟»
مهدی بهرامی
ــ «من به چیزهایی ایمان میآرم که اونها رو بفهمم. منظورم از فهمیدن تجربه و عقله.»
مهدی بهرامی
همان طور که آب روی سرم میریزد بیخودی به این فکر میکنم که این همه داروها برای چیست؟ چرا انسانها این قدر بیمار میشوند؟
مهدی بهرامی
هیچ وقت این همه خوشبختی در یک نقطه جمع نشده بود. آن هم در یک مرده، در یک سؤال: چرا دکتر محسن پارسا استاد دانشگاه و فیزیکدان برجستهٔ معاصر ناگهان و بدون آنکه دیوانه شده باشد باید به طبقهٔ هشتم برج بیست و چند طبقهای برود و بعد خودش را مثل جوانی عاشق پیشه و احساساتی از پنجرهٔ رو به خیابان روی آسفالت پرت کند؟ دانشجوی بدبخت! بعد از کرورکرور کتاب خواندن حالا اگر نتوانی برای این سؤال پاسخ علمی و جامعهشناسانهای پیدا کنی مدرک دکتریات را نخواهی گرفت و میشوی تحصیل کردهٔ ابتری که نه تنها کتابی منتشر نخواهی کرد، به شهرت هم نخواهی رسید و آدمی که مشهور نیست وجود ندارد. یعنی وجود دارد اما فقط برای خودش نه دیگران.
و کسی که فقط برای خودش وجود داشته باشد تنهاست. و من از تنهایی میترسم.
erfan erfan
«مردهشوها از مردهها نمیترسند اما از مرگ میترسند.
shariaty
فعلا گرفتار این تز لعنتیام.
shariaty
علی (ع) لحظهای در توانایی و اقتدار خداوندش تردید نکرد و همواره میگفت که اگه پردهها بر چیده شوند ذرهای بر ایمان او افزوده نخواهد شد. خداوندِ علی (ع) بیشک بزرگترین خداوندیه که میتونه وجود داشته باشه.
Sanaz Fanaei
شک کردن مرحله خوبی در زندگیه اما ایستگاه خیلی بدیه
سحر
یکی از بیخاصیتترین سؤالهای تمام عمرم را از او میکنم: «چه خبر؟»
montazerh82
حساس احمقانهای دارم. دلم میخواهد شبی هم من و سایه در بیابانِ سرد و تاریکی گم و گور شویم.
s.a.e
«من روزنامه نمیخونم. به کسانی که این جا میآیند هم میگم روزنامه نخونند.» یکی از فنجانها را جلو من میگذارد. «نه فقط روزنامه، بلکه معتقدم هر چیز دیگهای که بخواد اطلاعات پراکنده و دستهبندی نشده رو یک جا به مخاطبش منتقل کنه، مضره. رادیو، تلویزیون، روزنامه و ماهواره تنها کارشون اینه که اگه نه بمبباران، اما مثل باران اطلاعات پراکنده و اغلب بیخاصیت رو سر شما بریزند. این که در بازار بورس فلان جا چه تغییری رخ داده یا تلسکوپ هابل اخیرآ از دورترین نقاط فضا چی شکار کرده یا این که در اثر سقوط هواپیمایی در نبراسکا شصت و پنج نفر کشته شدهاند یا حتی زارعی دانمارکی گربهٔ عجیبی رو توی اصطبل مزرعهش پیدا کرده که در برابر نور خورشید سبز و در سایه به رنگ خاکستری درمیآد، چه فایدهای برای ما داره؟ واقعآ دانستن این که زنی سه قلو زاییده یا مردی دو کودکش رو توی وان حمام خفه کرده چه اهمیتی داره؟»
Hana
همیشه توی خودش فرو رفته. میگه دلایل زیادی داره که ثابت میکنه او نباید وجود داشته باشه و به همین خاطر همیشه از این که وجود داره شگفتزده است. دنبال دلیل موجهی برای بودنش میگرده.
Hana
«گرچه هستی خداوند ربطی به ایمان ما نداره اما احساس این هستی کاملا به میزان ایمان ما مربوطه.»
من زنده ام و غزل فکر میکنم
«نه فقط روزنامه، بلکه معتقدم هر چیز دیگهای که بخواد اطلاعات پراکنده و دستهبندی نشده رو یک جا به مخاطبش منتقل کنه، مضره. رادیو، تلویزیون، روزنامه و ماهواره تنها کارشون اینه که اگه نه بمبباران، اما مثل باران اطلاعات پراکنده و اغلب بیخاصیت رو سر شما بریزند. این که در بازار بورس فلان جا چه تغییری رخ داده یا تلسکوپ هابل اخیرآ از دورترین نقاط فضا چی شکار کرده یا این که در اثر سقوط هواپیمایی در نبراسکا شصت و پنج نفر کشته شدهاند یا حتی زارعی دانمارکی گربهٔ عجیبی رو توی اصطبل مزرعهش پیدا کرده که در برابر نور خورشید سبز و در سایه به رنگ خاکستری درمیآد، چه فایدهای برای ما داره؟ واقعآ دانستن این که زنی سه قلو زاییده یا مردی دو کودکش رو توی وان حمام خفه کرده چه اهمیتی داره؟»
من زنده ام و غزل فکر میکنم
وقتی حرف میزدی، یکی نه به چیزایی که میگفتی که به صدات، به محض صدات گوش میداد. یکی محو شده بود تو صدات.
Parinaz
هر گاه بندهای مرا بخواند، آن چنان به سخن او گوش میسپرم که گویی بندهای جز او ندارم اما شگفتا که بندهام همه را چنان میخواند که گویی همه خدای اویند جز من.
chafdich
حجم
۹۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۱۴ صفحه
حجم
۹۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۱۴ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۰,۰۰۰۵۰%
تومان