بریدههایی از کتاب عشق و چیزهای دیگر
۳٫۷
(۱۰۹)
اینکه انسانی تا این حد به انسانی دیگر وابسته و دلبسته شود، شرمآور است. اما وابستگی چیزی نیست که بشود تصمیم گرفت آن را کنار گذاشت. این درست مثل این است که از مادری بخواهیم بچهاش را زندهزنده دفن کند زیر خاک.
shima mousavi
«مهمترین و گیجکنندهترین مسئله دربارهٔ جهان این نیست که چرا جهان و قوانین فیزیکی اون اینقدر زیبا و منظم و حیرتآورند، مهمترین مسئله دربارهٔ جهان اینه که اصولا چرا جهان وجود داره.»
shima mousavi
«عشق یکی از اون نسبتهاست که باید گذاشتش توی کیسهزباله و درِ کیسه رو محکم بست و از خونه انداختش بیرون تا بشه راحت زندگی کرد.»
shima mousavi
«در واقع مسئله این نیست که چهقدر مانع توی زندگی هست، مسئله اینه که بزرگترین مانع زندگی خود زندگیه. زندگی با همهٔ کلیات و جزییاتش. فکر میکنم اگه کسی با تمام وجود این موضوع رو درک کنه، به جای اینکه جلو مانعهای توی زندگی بایسته یا خودکشی کنه، سعی میکنه خودش هم جزیی از مانع بشه. جزیی از اون مانع بزرگ. منظورم اینه بدون اینکه بهجزییات زندگی فکر کنه، تنها سعی میکنه خودش رو با جریان کلی زندگی هماهنگ کنه. همین.»
shima mousavi
«اوایل فکر میکردم هر کس توی زندگیش به موانعی برخورد میکنه و سعی میکنه از اونها عبور کنه اما بعد به نتیجهٔ مهمی رسیدم. منظورم اینه به نتیجهٔ خیلی مهمی رسیدم.»
shima mousavi
فکر میکنم دلایل زیادی باعث میشود چیزی را زمانی باور کنیم و همان چیز را زمان دیگری انکار کنیم. یکی از آن دلایل گذشت زمان است. انگار گذشت زمان شفافیت و یقین رویدادها را بهتدریج از بین میبرد یا دستکم با تولید تردیدهایی از وضوح و استحکام آنها میکاهد.
shima mousavi
فکر میکردم در یک تقسیمبندی کلی، بهجز بعضی استثناها، زنها یا خوشگلاند یا باهوش یا بانمک. منظورم این است بهندرت دختر باهوشی خوشگل است یا دختر خوشگلی بانمک است یا دختر بانمکی باهوش.
shima mousavi
مادربزرگم عقیده داشت وقتی خداوند چیزی را از آدم میگیرد حتما چیز دیگری به او میدهد.
shima mousavi
مادربزرگم میگفت طبق یک قانون نانوشته، توی هر خانه فقط یک نفر باهوش پیدا میشود و بقیهٔ خواهر و برادرها یا معمولیاند یا خنگ.
shima mousavi
پدرم اعتقاد داشت آدمها وقتی عاشق میشند مثل اسبی میمونند که به درختی، ستونی چیزی بسته شده باشند.» کمی مکث کرد و به جای نامعلومی خیره شد. بعد باخنده گفت: «به نظر من مثل گاوی که وسط سبزهزار سرِ طنابِ دور گردنش رو با میخ بکوبند زمین. تمام. گاو فقط تا جایی که طناب بهش اجازه میده میتونه دور بشه. تمام. حتا اگه یه روز کسی اون میخ رو از زمین دربیاره یه گاو واقعی یه قدم هم دورتر نمیره. منظورم اینه تجدیدفراش نمیکنه
shima mousavi
«هر چیز متعلق به کسی است که آن را بیشتر دوست داشته باشد.»
shima mousavi
اگر چیزی را سرزنش کردی دیر یا زود خودت گرفتارش میشوی.
shima mousavi
وقتی جای خوابم عوض شود بدخواب میشوم. وقتی بدخواب میشوم شروع میکنم به فکر کردن. آنقدر فکر میکنم تا انگار مغزم از خستگی به نفسنفس میافتد و بیحال میشود. آن وقت است که آرامآرام دوباره فرو میروم در خواب. در بدخوابی به همهچیز فکر میکنم. از آرزوها و چیزهای خوب گرفته تا احتمالات وحشتناک و اگرهای بد. از خاطرات دور تا کارهای روز بعد و هفتهٔ بعد و ماه بعد تا معماها تا ــ قسم میخورم ــ همهٔ آدمهایی که میشناسم. همیشه از پدرم شروع میکنم و با مادرم ادامه میدهم و بعد میروم سراغ تکتک آدمهای دوروبرم.
shima mousavi
گاهی فکر میکنم مهمترین حرفهای من همان حرفهایی است که حوصله ندارم بگویم. احتمالا به این دلیل که آدمها اغلب برای اینکه حرف مهمی بزنند باید تمرکز کنند و من هیچوقت نتوانستهام روی چیزی تمرکز کنم
کمیل
نقره گفت: «پدرم اعتقاد داشت آدمها وقتی عاشق میشند مثل اسبی میمونند که به درختی، ستونی چیزی بسته شده باشند.»
کمیل
من، خیلی ساده، میخواستم با پرستو ازدواج کنم که بتوانم همیشه کنار او باشم. همین. کنار او بودن لذت و آرامش توصیفناپذیری به من میداد که حاضر نبودم آن را با هیچچیز دیگری توی دنیا عوض کنم. به نظر من لذت و آرامش تقریبا برای هر تصمیمی همیشه معیارهای خوبی هستند. بههرحال، منطق پرستو این بود که تمام سرمایهٔ من برای زندگی مشترک با او عشق است و یقین داشت که این مقدار سرمایه برای ازدواج مطلقا کافی نیست. توی پیکولو به من گفت این سرمایه دیر یا زود تمام میشود و ما چیزی برای ادامه دادن نخواهیم داشت
کمیل
پدرم خیاط است. منظورم این است فقط پیراهن میدوزد. یعنی اوایل فقط پیراهن میدوخت اما بعد پیشرفت کرد و پیراهن دوخت و وقتی حسابی پیشرفت کرد باز پیراهن دوخت.
|ݐ.الف
، به قول مراد سرمه، این روزها دنبال مُد رفتن هم از مُد افتاده است.
|ݐ.الف
«مشکل من با آشغالهای امثال تو اینه که شما هر لقمهای رو که اراده کنید میتونید بخورید، حتا اگه اون لقمه توی دست یا حتا ته حلقوم کس دیگهای باشه.»
|ݐ.الف
«من بوی دروغ رو از صد فرسخی تشخیص میدم. علتش این نیست که نابغهم، علتش اینه که زیاد دروغ میگم.»
|ݐ.الف
حجم
۱۱۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۲۴ صفحه
حجم
۱۱۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۲۴ صفحه
قیمت:
۵۰,۰۰۰
۲۵,۰۰۰۵۰%
تومان