بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پای تخته‌سیاه (داستان‌های انقلاب جلد دوم) | طاقچه
تصویر جلد کتاب پای تخته‌سیاه (داستان‌های انقلاب جلد دوم)

بریده‌هایی از کتاب پای تخته‌سیاه (داستان‌های انقلاب جلد دوم)

۳٫۸
(۶)
آنها هم مثل من و حسن، خوشحال بودند. آقای راد که دید کاری نمی‌تواند بکند، گفت: «دفترهایتان را همان‌طوری بگذارید؛ آرام بیایید بروید پایین.»
کاربر ۱۰۱۳۲۳۳
آن روز املا داشتیم. درست یادم نیست کی بود. فقط به یاد دارم که هنوز انقلاب نشده بود. داشت می‌شد، ولی نه در شهر ما. با وجودی که شهر ما چند کیلومتر بیشتر با تهران فاصله نداشت، در آن، از انقلاب هنوز خبری نبود. نه کسی راه‌پیمایی می‌کرد و نه اعتصاب. ما هم مثل همه کمبود نفت داشتیم، ولی از آن اعتصابهایی که در تهران بود، در شهر ما خبری نبود. حتی باید بگویم، کمتر کسی جرئت شعارنویسی داشت. البته خود من هم جزء بی‌جرئتها بودم! از اعلامیه و این‌طور چیزها هم کمتر خبری بود. بیشتر اینها، به علت وجود رئیس پاسگاه بود. آن‌طور که تعریف می‌کردند، اصلاً رحم و مُرُوت نداشت و حسابی همه را ترسانده بود.
Reyhaneh

حجم

۸۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۳۲ صفحه

حجم

۸۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۳۲ صفحه

قیمت:
۳۹,۰۰۰
۱۹,۵۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد