بریدههایی از کتاب مردی که مدام با چترش بر سرم میکوبید
۴٫۰
(۲۳۶)
حتی میدانم با شلیک یک گلوله از شرش خلاص خواهم شد. چیزی که نمیدانم این است که به او شلیک کنم یا خودم.
BehRad
این را هم نمیدانم که پس از مرگِ هردومان باز هم با چترش بر سرم خواهد کوبید یا نه. بهر حال این فکرها و استدلالها بیفایده است چون جراتش را ندارم خودم یا او را بکشم.
Anita Moghaddam💙💙
تا جایی که میتوانم بگویم نه چیزی میخورد و نه میخوابد. تنها کاری که میکند ضربه زدن به من است.
.
(از مجموعهٔ مطالعه در وقت اضافه)
Αναγνώστης{بانو راد }
از طرف دیگر، به تازگی پی بردم که دیگر نمیتوانم بدون آن ضربات زندگی کنم. به تازگی بیشتر اوقات احساس نگرانی میکنم. دلشوره عجیبی روحم را آزار میدهد: این نگرانی از این فکر نشئت میگیرد که شاید این مرد زمانی که خیلی به او نیاز دارم مرا ترک کند و دیگر رنگ آن ضربات چتر را که با آنها عمیقا میخوابیدم را نبینم و احساسشان نکنم.
.
دلشوره عجیبی روحم را آزار میدهد: این نگرانی از این فکر نشئت میگیرد که شاید این مرد زمانی که خیلی به او نیاز دارم مرا ترک کند
Mohammad Saleh
همه به طرز احمقانهای برمیگشتند به ما خیره میشدند.
Anita Moghaddam💙💙
از طرف دیگر، به تازگی پی بردم که دیگر نمیتوانم بدون آن ضربات زندگی کنم. به تازگی بیشتر اوقات احساس نگرانی میکنم. دلشوره عجیبی روحم را آزار میدهد: این نگرانی از این فکر نشئت میگیرد که شاید این مرد زمانی که خیلی به او نیاز دارم مرا ترک کند و دیگر رنگ آن ضربات چتر را که با آنها عمیقا میخوابیدم را نبینم و احساسشان نکنم.
مریم
بیهوده تلاش میکرد به من ضربه بزند.
helya.B
شاید این مرد زمانی که خیلی به او نیاز دارم مرا ترک کند و دیگر رنگ آن ضربات چتر را که با آنها عمیقا میخوابیدم را نبینم و احساسشان نکنم.
pouneh
با آنکه نیازهای فیزیکی ندارد، میدانم وقتی به او ضربه میزنم درد را احساس میکند. میدانم او ضعیف و مردنی است. حتی میدانم با شلیک یک گلوله از شرش خلاص خواهم شد. چیزی که نمیدانم این است که به او شلیک کنم یا خودم.
حــق پرســت
فرناندو سورنتینو در سال ۱۹۴۲ در بوئنسآیرس متولد شد. او نویسندهای آرژانتینی است. آثار او به زبانهای مختلفی از جمله: انگلیسی، پرتغالی، ایتالیایی، آلمانی، فرانسوی، فنلاندی، مجارستانی، لهستانی، بلغاری، چینی، ویتنامی و... ترجمه شده است. او در سال ۲۰۰۶ مجموعهای از داستانهای کوتاه خود را منتشر کرد.
sana.s.s
به تازگی پی بردم که دیگر نمیتوانم بدون آن ضربات زندگی کنم.
Alba.Eri
(خدا من را ببخشد)
♡Sara♡
با این حال اصلا رابطه خوبی با هم نداریم. در موقعیتهای مختلف هرجور و با هر لحنی از او دلیل رفتارش را پرسیدم. اما بیفایده بود، بدون اینکه کلمهای حرف بزند، مدام با چترش بر سرم میکوبید. خیلی از اوقات با مشت و لگد و چتر به او ضربه زدم (خدا من را ببخشد). اما آرام بود و چیزی نمیگفت و آنها را بعنوان بخشی از کارش پذیرفته بود و به جان میخرید و دقیقا این عجیبترین ویژگی شخصیت او بود. ایمان و باور قاطع او در کارش بدون هیچ کینهای بود.
امیرعباس افضل زاده
مدام با چترش بر سرم میکوبید. با خودم فکر کردم به کلانتری بروم و بگویم سرکار، این مرد با چترش بر سرم میکوبد. مورد بیسابقهای خواهد بود. افسر به طرز مشکوکی به من نگاه خواهد کرد، مدارکم را میگیرد و سوالاتی گیج کننده خواهد پرسید و در نهایت حتی دستگیرم خواهد کرد.
حــق پرســت
دقیقا پنج سالی میشود که مدام با چترش بر سرم میکوبد. اوایل نمیتوانستم تحملش کنم اما حالا دیگر به آن عادت کردهام.
.
خیلی از اوقات با مشت و لگد و چتر به او ضربه زدم (خدا من را ببخشد). اما آرام بود و چیزی نمیگفت و آنها را بعنوان بخشی از کارش پذیرفته بود و به جان میخرید و دقیقا این عجیبترین ویژگی شخصیت او بود.
Alireza
به یاد دارم اوایل، شبها از دست او بیدار میماندم. الان گمان میکنم خوابیدن بدون ضرباتش برایم محال و غیر ممکن است.
Alireza
به تازگی پی بردم که دیگر نمیتوانم بدون آن ضربات زندگی کنم
کاربر ۷۱۶۶۴۰۲
حجم
۷٫۹ کیلوبایت
حجم
۷٫۹ کیلوبایت
قیمت:
رایگان