بریدههایی از کتاب پلنگهای کافکا
۳٫۷
(۱۱)
مأموریتم سلب مالکیت ثروتی است که بانکِ تو از حلقوم فقرا بیرون میکشد
Mohammad
نه با مؤمنین همذاتپنداری میکرد نه با سرافکندگان. همذاتپنداری او با آن پلنگها بود که پیروزمندانه به معبد دستبرد میزنند، برابر همه مقاومت میورزند و دخولشان به معبد را تبدیل به مناسک میکنند.
Mohammad
مثل خردهبورژواها لباس میپوشید اما دل و عقلش طرفدار طبقهی کارگر بود.
Mohammad
قوی به خاطر منافعش ضعیف را زیر پا له میکند، استثمارش میکند و همان اندکی را هم که برایش باقی مانده، از چنگش بیرون میکشد. عقل به او حکم میکرد تا وضع را خرابتر از اینی که هست نکند.
جواد
من روشنفکر نیستم، آدم سادهایام، یک یهودی کوچولوی دهاتی که به انقلاب همچون امکانی برای تغییر زندگی خودش و شرایط زندگی مردمش اعتقاد دارد. آیا من حق ندارم متنی بخوانم که چیزی به من بدهد و پیامهای مترقیانهای به من برساند؟
جواد
ای کاش میشد همانجور که مثلاً آدم یک جلیقه اندازه میگیرد و میبُرد، زندگیاش را اندازه بگیرد و بِبُرد.
مدال
کافکا از محبوبیت چندانی نزد کمونیستها برخوردار نیست. آنها طرفدار ادبیات متعهد بودند، ادبیاتی که باید در خدمت امر تبلیغ و ترویج انقلاب باشد. امری که در مورد آثار کافکا بههیچوجه صدق نمیکرد.
جواد
فقط آن کسی جامعه را تغییر میدهد که ناراضی باشد، که مسائل را تغییرناپذیر نداند، که هیچوقت واقعاً احساس سرخوشی نکند.
مدال
هیچ جانوری به درندگی سرمایهای نیست که با انعطافپذیری یک حیوان درندهی دیگر همواره و همهجا آمادهی حمله بردن است.
محمد امین
قوی به خاطر منافعش ضعیف را زیر پا له میکند،
AS4438
احساس میکرد عیسیمسیح در جبههی اوست؛ «میتوانی روی من حساب کنی راتینهو. من هم مثل تو یک انقلابیام. جانم را برای انقلاب دادهام. منتها کسی حرفم را نفهمید. حالا برای من معابد عظیمالجثه میسازند. من اما نمیخواهم توی معابد باشم، بل میخواهم در خیابانها، مزارع و کارخانهها باشم، پیش تودهها
Amir Ganjkhani
ای کاش میشد همانجور که مثلاً آدم یک جلیقه اندازه میگیرد و میبُرد، زندگیاش را اندازه بگیرد و بِبُرد. اما زندگی پیچیدهتر از جلیقهدوزی بود و سیاست پیچیدهتر از زندگی.
AS4438
آرامش درونی دارایی بزرگی است، گنجی است گرانبها.»
AS4438
با افتخار میگفت «آوانگاردها لزوماً کوچکاند.»
Somel
راتینهو فکر کرد برگردد و به کافکا بگوید «گو که نوشتهات را نمیفهمم، اما حرف ندارد.»
Somel
چه فایده از نوشتن، وقتی داری جانت را پایش میدهی؟ قبلِ اینکه دیر بشود، برو! از اینجا برو بیرون! به حرف من گوش کن رفیقکافکا. من خیر ترا میخواهم.» ا
Somel
کافکا پچپچ کرد «ویرانی. شاید هم حق با شما باشد. شاید هم خلق کردن درعینحال به معنای ویران کردن هم باشد.»
Somel
(چون به قول آنارشیستی به نام راواشول که بمبی به یکی از کافههای پاریس پرتاب کرده بود، «بیتقصیر نداریم. همهمان سهمی در تقصیرات داریم.»
Somel
حجم
۱۴۵٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۱۱ صفحه
حجم
۱۴۵٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۱۱ صفحه
قیمت:
۲۶,۵۰۰
۱۳,۲۵۰۵۰%
تومانصفحه قبل
۱
صفحه بعد