پسرک گفت: «من اینجا هستم، چون زمانی که وارد بهشت میشوی، با پنج نفر از افرادی که با تو در زمین بودهاند ملاقات خواهی کرد. همهٔ آنها بنا به دلیلی در زندگی تو بودهاند.»
چه جور دلیلی؟
«قرار است همین را بفهمی. آنها به تو چیزی را یاد میدهند که زمان زنده بودنت نتوانستی بفهمی. این به تو کمک میکند تا زندگی و اتفاقاتی که برایت افتاده را بهتر درک کنی.»
آرشین
در هیاهوی یک فاجعهٔ بزرگ، کوچکترین اعتقاد میتواند باعث رستگاری تو شود.
آرشین
حتماً اصطلاح "بهشت روی زمین" به گوشتان خورده است؛ این اصطلاح حاکی از یک اتفاق فوقالعاده است، مثل بدرقهٔ سرشار از شادی بعد از یک عروسی. اما "بهشت روی زمین" میتواند معنای دیگری هم داشته باشد؛ چیزی که حال، همگام با دست تکان دادن پیرمرد –ادی از روبی پیر- از میان جمعیت، داشت برای آنی رخ میداد.
در بعضی لحظات خاص، یعنی زمانی که مرگ نزدیک است، پردهٔ بین این دنیا و جهان بعدی عقب کشیده میشود. بهشت و زمین همپوشانی پیدا میکنند. در چنین مواقعی، ممکن است برای لحظهای ارواحی را ببینی که قبلاً از این دنیا رفتهاند.
میتوانی ببینی که منتظر رسیدنت هستند.
آرشین
داستان زندگی شما ثانیه به ثانیه نوشته شده؛ و همچون جابهجایی مداد و پاککن، بی ثبات و قابل تغییر است.
آرشین
هیچ داستانی به تنهایی بال و پر نمیگیرد. زندگیهای ما همچون نخهای ماشین بافندگی جوری در هم تنیده شده که هیچگاه نخواهیم فهمید.
آرشین
اگر میدانستید که قرار است بمیرید، آخرین ساعات عمرتان را چطور سپری میکردید؟
آرشین