بریدههایی از کتاب نفر بعدی که در بهشت ملاقات می کنید
۴٫۰
(۷۳)
. عشق، انتقام نیست. نمیتوان آن را مثل سنگ پرتاب کرد؛ و تو نمیتوانی آن را خلق کنی تا مشکلاتت را حل کند. اجبار در عشق، مثل این است که گلی را بچینی و بعد اصرار کنی که رشد کند.»
عاطفه
در زندگیتان، بعضی لمسها هویت دارند؛ بعضی لمسها چنان یادگاری بر جای میگذارند که دیگر با چشمان بسته هم میشناسیشان
عاطفه
«چرا تو...»
«تنهایی آنی. من اینجا هستم تا این را برایت توضیح بدهم. تو زجر کشیدی. تو خودت را به خاطر آن شکنجه دادی. اما هیچوقت نتوانستی درکش کنی.»
آنی با تشر گفت: «چه چیز تنهایی را باید درک کنم؟ تنهایی وحشتناک است.»
«همیشه اینطور نیست. فکر میکنی، اگر آنقدر احساس تنهایی نمیکردی، در آن پناهگاه باز هم من را انتخاب میکردی؟ یا اولین روز قلادهام را باز میکردی تا غذا بخورم؟ تنهایی تو به من خانه داد؛ و خوشحالی.
«یادت هست که در مورد دلسوزی چه گفتم؟ این دو طرفه است. من آسیبدیده بودم. متفاوت بودم؛ و تو...»
آرشین
بهشت پاسخ تمام سوالهای زمینیاش را در خود خواهد داشت؛
sosoke
عشق زمانی پیش میآید که که کمتر از همیشه انتظارش را داریم. عشق زمانی پیش میآید که بیشتر از همیشه بدان نیاز داریم. عشق زمانی پیش میآید که پذیرای آن هستید یا دیگر نمیتوانید انکارش کنید
sosoke
«چون ما زخمهایمان را بیشتر از التیامها، میپذیریم. همهٔ ما روزی که آسیب دیدهایم را دقیق به خاطر داریم، اما چه کسی روزی که زخمهایش دیگر کمرنگ شده بودند را به یاد دارد؟»
sosoke
«رازها. ما فکر میکنیم با نگه داشتنشان، اوضاع را کنترل میکنیم اما تمام وقت، این آنها هستند که افسار ما را در دست میگیرند.»
sosoke
عشق، انتقام نیست. نمیتوان آن را مثل سنگ پرتاب کرد؛ و تو نمیتوانی آن را خلق کنی تا مشکلاتت را حل کند. اجبار در عشق، مثل این است که گلی را بچینی و بعد اصرار کنی که رشد کند.»
sosoke
«خندهدار است. آدم همیشه در مورد خاکسپاریاش کنجکاو است. این که چقدر بزرگ برگزار میشود؟ چه کسانی میآید. اما در پایان، همهٔ اینها بیمعنا است. وقتی بمیری میفهمی که مراسم خاکسپاری برای دیگران است، نه تو.»
sosoke
شاید اگر زمان بیشتری داشتند، دیوار بینشان خراب میشد.
اما دنیا طبق زمانبندی ما پیش نمیرود.
sosoke
اما خاموش کردن یک خاطره به معنای رهایی از آن نیست
sosoke
ما خودمان را به شکلی که دوست داریم به بقیه بقبولانیم در میآوریم، نقاب به چهره میزنیم و حقیقت را پنهان میکنیم. اینگونه عشق نزدیکترین اعضای خانوادهمان را میخریم و با اینحال، گاهی اوقات از آنها اجتناب میکنیم.
sosoke
اولین عشقها همیشه در قلب میمانند
sosoke
کودکان در ابتدا به والدینشان نیاز دارند. با گذر زمان، آنها را پس میزنند. در نهایت، به آنها تبدیل میشوند.
sosoke
در هیاهوی یک فاجعهٔ بزرگ، کوچکترین اعتقاد میتواند باعث رستگاری تو شود
sosoke
شاید با خودتان بگویید که برای مردن "زیادی جوان" بوده. اما زیادی جوان بودن در یک زندگی چه معنایی دارد؟
sosoke
کودکان در ابتدا به والدینشان نیاز دارند. با گذر زمان، آنها را پس میزنند. در نهایت، به آنها تبدیل میشوند.
آیدا
«مردم تأسف میخوردند که اگر عزیزانشان پنجاه سال بعد به دنیا میآمدند، شاید از چیزی که باعث مرگشان شده بود، نجات مییافتند. اما شاید چیزی که آنها را کشته بود باعث شده بود کسی به دنبال یافتن درمان آن بیفتد.
آرشین
«آنی یک چیزی به من بگو. آیا دنیا با تولد تو آغاز شده؟»
«البته که نه.»
«درست است. نه تولد تو. نه من. با اینحال ما انسانها زمانی که روی زمین در اختیار "ما" قرار گرفته را خیلی بزرگ میکنیم. آن را اندازه میگیریم، مقایسه میکنیم و روی سنگ قبرهایمان مینویسیم. ما فراموش میکنیم که زمانِ "ما" به زمان دیگران متصل است. ما همه از یکجا بر آمدهایم. همهمان به یکجا باز میگردیم. اینگونه است که یک کائناتِ یکپارچه با عقل جور در میآید.»
آرشین
سمیر گفت: «هر چیزی به وقت خودش. اما پنج نفری که ابتدا در بهشت ملاقات میکنی به یک دلیل انتخاب شدهاند. آنها به هر نحوی، در زمین روی تو اثر گذاشتهاند. شاید میشناختیشان. شاید هم نه.»
آرشین
حجم
۱۸۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۵۶ صفحه
حجم
۱۸۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۵۶ صفحه
قیمت:
۱۰,۰۰۰
تومان