بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ‌‫ظرافت جوجه تیغی | صفحه ۲۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب ‌‫ظرافت جوجه تیغی

بریده‌هایی از کتاب ‌‫ظرافت جوجه تیغی

۳٫۸
(۱۹۸)
این توانایی ما در پذیرفتن آن‌چه می‌خواهیم به خودمان بقبولانیم و سر خودمان کلاه بگذاریم تا پایه اعتقادات ما دچار تزلزل نشود، پدیده‌ای مسحور کننده است.
nh74
بوییدن عطرِ چای، نوشیدن آن، استراحت کردن، دوباره چای برای خود ریختن و آن را مزه‌مزه کردن هم، هرچند برای یک‌بار، برای ما تولد زندگی دیگری است. این لحظه‌ها پرانتزهای سحرآمیزی در زندگی‌اند که قلب و روح را به هیجان می‌آورند، به‌دلیل این‌که کمی از ابدیت، به نحوی زودگذر ولی در نهایتِ شدت، ناگهان سر می‌رسد تا زمان را پرثمر کند. در بیرون، جهان می‌غرّد یا در خواب است، جنگ همه‌چیز را به آتش می‌کشد، آدم‌ها زندگی می‌کنند و می‌میرند، ملت‌ها نابود می‌شوند، ملت‌های دیگری سر بر می‌کشند که به‌زودی بلعیده خواهند شد و در تمام این آشوب‌ها و خشم‌ها، در این ظهور و خروج و تکرار، در حالی‌که جهان به راه خود می‌رود، آتش می‌گیرد، خود را پاره‌پاره و نابود می‌کند و دوباره زنده می‌شود، زندگی انسانی در جنبش و حرکت است. پس فنجان چای خودمان را بنوشیم.
nh74
به‌نظر داراها این‌طور می‌آید که افراد خرده‌پا، شاید به‌علت این‌که زندگی آن‌ها ارزش چندانی ندارد و محروم از اکسیژن، پول و مردم‌داری‌اند، احساسات انسانی را با شدت کمتری درک می‌کنند و با بی‌اعتنایی زیادی با آن روبه‌رو می‌شوند. چون ما سرایدار بودیم، به‌نظر می‌آمد که پذیرفته شده است که مرگ برای ما در روند طبیعی امور قرار دارد و چیزی عادی و پیش‌پا افتاده است حال آن‌که برای داراها چیزی غیر عادلانه و واقعه‌ای ناگوار شمرده می‌شود
nh74
آن‌چه مسلم است، در هر صورت، این است که من نمی‌توانم با مجازات کردن کسانی که نمی‌توانم درمان‌شان کنم خودم را درمان کنم.
توکلی
همراه او سوار آسانسور شدیم. در آسانسور حرفی نزدیم، متوجه شدم خیلی خسته است، بیشتر خسته است تا اندوهگین. به خودم گفتم: بدین‌گونه است که رنج در چهره فرزانه‌گان خود را نشان می‌دهد؛ رنج خود را به نمایش نمی‌گذارد، بلکه به صورت خستگی شدید به‌نظر می‌آید. آیا من هم قیافه خسته‌ای دارم، بی‌آن‌که فرزانه باشم؟
Behzad Ezzati
ماتیکی که بیست سال پیش برای شرکت در مراسم ازدواج یک دخترعمه خریده بودم. طولانی بودنِ عمر این چیزهای مسخره، وقتی که زندگی‌های باارزشی هر روز نابود می‌شوند، هرگز نمی‌گذارد، در مورد پوچی زندگی دچار اشتباه شوم. من جزو آن هشت درصد از جمعیت جهانم که نگرانی‌شان را با تعمق در اعداد برطرف می‌کنند.
Behzad Ezzati
«ناگهان رویِ شانه‌هایِ‌در حال شنایِ خود لرزش لذت‌بخشی احساس می‌کند که ابتدا علت آن را نمی‌فهمد؛ ولی، به هنگام استراحت، متوجه می‌شود ابر سیاهِ ضخیمی که در پایین آسمان می‌دوید نابود شده است.»
Behzad Ezzati
تهی‌دستی دروگر قهاری است: این دروگر همه توانایی‌های ما را در برقراری ارتباط با دیگری درو می‌کند و ما را تخلیه شده و شسته شده از احساسات به‌جا می‌گذارد تا بتوانیم تمام سیاهی‌های زمان حال را تحمل کنیم.
Behzad Ezzati
این تحسینی که ما در برابر بعضی از آثار هنری احساس می‌کنیم از کجا می‌آید؟ تحسین در همان اولین نگاه به‌وجود می‌آید و اگر بعد، در سماجت صبورانه‌ای که ما برای درک علت‌های آن به خرج می‌دهیم، بتوانیم کشف کنیم که تمام این زیبایی محصول چیره‌دستی‌ای است که آشکار نمی‌شود مگر آن‌که به‌کارِ یک قلم‌مو به‌دقت نگاه کنیم که توانست سایه و نور را رام کند و با تعالی بخشیدن به شکل‌ها و بافت‌ها ــ جوهر شفافِ لیوان، خرده‌ریزهای به‌هم‌ریخته پوسته‌های صدف، لطافت بُرش لیموترش... ــ آن را بازسازی کند. ولی این امر رازِ شیفتگی اولیه ما را نه آشکار می‌کند و نه توضیح می‌دهد.
Behzad Ezzati
اگر در این جهان چیزی وجود داشته باشد که ارزش زندگی کردن را داشته باشد، نباید آن را از دست بدهم به‌دلیل این‌که وقتی آدم مُرد، دیگر برای افسوس خوردن خیلی دیر است. به‌دلیل این‌که مردن به خاطر این‌که آدم اشتباه کرده است، واقعا بسیار احمقانه است.
parisa_msi
با نگرانی از خودم می‌پرسم چه پیش خواهد آمد وقتی که تنها دوستی که من در تمام زندگی داشته‌ام، تنها دوستی که از همه‌چیز من بی‌آن‌که هرگز پرسشی بکند خبر داشته از پیشم برود.
parisa_msi
ــ در زمان جنگ، پدربزرگ خانم که خیلی چیزها را در انبار زیرزمینی‌اش احتکار کرده بود، خدمتی به یک آلمانی می‌کند که، به خاطر آن خدمت، تمام افراد خانواده‌اش را از اسارت نجات می‌دهد: آلمانی یک سوزن و یک قرقره می‌خواست که با آن دکمه کنده شده لباسش را بدوزد. پدربزرگ، اگر سوزن و قرقره به او نمی‌داد، حسابش پاک بود و خانواده‌اش هم با او به آن دنیا می‌رفتند. حرف مرا باور کنید، او در گنجه انباری‌اش از هر چیز دوتا داشت. حالا خانم روزن به یاد آن رهایی از هر چیزی دوتا دارد. آیا این امر او را خوشبخت‌تر می‌کند. آیا در اتاقی که دو لامپ مثل هم باشد، آدم بهتر می‌بیند؟
Behzad Ezzati
ــ نام گربه ماده کیتی است ولی نام گربه نر را نتوانستم بفهمیم. احساس کردم قطره‌ای عرق سرد با سرعت از بالای ستون فقراتم به سوی پایین در حال پیشروی است. به نحوی القاگرانه می‌گویم: ــ لوین؟ ــ آره، همین است. لوین. شما از کجا می‌دانید؟ به ابروهایش گره می‌اندازد: ــ دست‌کم، این نام همان مرد انقلابی که نیست؟ ــ نه، انقلابی نامش لنین است. لوین قهرمان یکی از رمان‌های مشهور روسیه است. کیتی قهرمان زن است که لوین عاشق اوست.
Behzad Ezzati
ــ خودتان می‌دانید، تمام خانواده‌های خوشبخت شبیه هم‌اند، چیز زیادی برای گفتن درباره‌شان وجود ندارد. آقای چیز بلافاصله می‌گوید: ــ ولی خانواده‌های بدبخت، هریک به شیوه خود بدبخت است. و به نحو عجیبی نگاهم کرد، ناگهان، لرزشی را در اندامم احساس کردم.
Behzad Ezzati
ولی من خیلی زود پی بردم که پیوند عمر بسته به مویی است: با نگاه کردن به بزرگ‌سالان دور و برم، چنان شتاب‌زده، چنین نگرانِ سررسید، چنین دربندِ حال برای نیندیشیدن به فردا... ولی اگر کسی از فردا هراس دارد به خاطر این است که نمی‌داند چگونه حال را بسازد و وقتی کسی نمی‌داند چگونه حال را بسازد، به خود می‌گوید که فردا خواهد توانست آن را بسازد و این چرند است زیرا فردا همیشه بدل به امروز می‌شود، متوجه هستید؟
Behzad Ezzati
ولی کلُمب به بی‌خبر بودن از این واقعیت قانع نیست؛ آن را بدل به فلسفه کرده است: «خواهرِ اعصاب خُردکن من یک فرد حقیر ناشکیبا و روانی است که از دیگران نفرت دارد و ترجیح می‌دهد در قبرستان ساکن باشد که همه در آن مرده باشند ــ حال آن‌که من، آدمی گشاده‌رو، شادان و سرشار از نیروی زندگی‌ام.» او این حرف‌ها را در مورد من می‌زند! اگر در زندگی چیزی باشد که من بیشتر از هر چیز از آن متنفر باشم این است که افراد ناتوانی از خودبیگانگی‌شان را تبدیل به اصل بکنند.
Behzad Ezzati
به‌غلط این‌طور تصور می‌کنند که بیداریِ آگاهی هم‌زمان است با تولد اولیه ما، به‌دلیل این‌که شاید قادر نیستیم حالت زنده دیگری جز این تصور کنیم. به نظرمان می‌آید که همیشه دیده‌ایم و احساس کرده‌ایم و، با تکیه بر نیروی این اعتقاد، لحظه آمدن به این دنیا را لحظه قطعی تولد آگاهی به شمار آورده‌ایم. این‌که پنج سال تمام، یک دختر کوچولو به نام رُنه، دارای حواس پنج‌گانه بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی و بساوایی توانست در ناآگاهی کامل زندگی کند انکار آشکارِ این فرضیه شتاب‌آلود است. زیرا، برای آن‌که آگاهی روی دهد، به یک نام نیاز است.
Behzad Ezzati
از خودم می‌پرسم آیا ساده‌تر این نیست که از همان ابتدا به بچه‌ها یاد بدهند که زندگی پوچ است. این امر ممکن است پاره‌ای از لحظه‌های زیبای دوران کودکی را نابود کند ولی، در عوض، به بزرگ‌سالان اجازه می‌دهد زمان بسیار قابل توجهی را هدر ندهند ــ جدا از این‌که آدم، دست‌کم، از خطر یک ضربه روحی، ضربه پارچ، در امان خواهد ماند.
Behzad Ezzati
آدم‌ها خیال می‌کنند به‌دنبال ستاره‌ها می‌گردند ولی مثل ماهی قرمزهای داخل پارچ کارشان پایان می‌یابد.
Behzad Ezzati
. افرادی هستند که با پرتاب کردن خودشان از طبقه هشتم یا با خوردن آب ژاول یا با حلق‌آویز کردن خودشان خودکشی می‌کنند! چنین کارهایی احمقانه است! حتا به عقیده من رکیک است. مردن به چه درد می‌خورد اگر منظور این نباشد که آدم دیگر رنج نبرد؟
fada

حجم

۲۸۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۳۶۰ صفحه

حجم

۲۸۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۳۶۰ صفحه

قیمت:
۱۶۵,۰۰۰
تومان