بریدههایی از کتاب آیه های سبز
۴٫۳
(۴۴)
من با این همه رنج از پا نیفتادم که به پا رسیدم و قویتر شدم. من از این دردها، درسهایی گرفتم. من اسیر بتهایی بودم مثل بتهای تو. با این ضربهها بتهایم شکستند. من وابسته به دیگران بودم. با این نامردیها از آنها بریدم. من با خودم گفتم: اصلا چرا من توقع راحتی و مردانگی داشته باشم؟ و همین که توقعم عوض شد، راحت شدم. من هنگامی که ضربهها شدیدتر شدند، به این فکر افتادم که چرا خدا اینقدر مرا میسوزاند؟ آیا دشمن من است؟ آخر مگر مرا شیطان آفریده؟ مگر کسی او را مجبور کرده بود؟
کاربر ۱۷۹۸۵۴۰
هدف این نیست که مردم خوب بشوند. بل هدف این است که شرایط خوب شدن آنها فراهم بشود.
Ali Ali
هدف این نیست که مردم خوب بشوند. بل هدف این است که شرایط خوب شدن آنها فراهم بشود.
مجتبی توکلی
کلُّ اَمْرٍ ذی بالٍ لَمْ یبْدأ بِبِسْم اللهِ فَهُوَ اَبْتَر. آنچه نشان او را بر خود ندارد، دم بریده است، ناقص است، بیارزش است. آنچه از او نشان گرفت، معنی دارد
ناسور
ساده دلی را دیدم که به قرآن و به خدا اعتراض داشت میگفت: مگر خدا نمیگوید از خود تعریف نکنید؟ مگر نمیگوید منم نزنید؟ پس چرا هر جای قرآن را باز میکنی او از خودش میگوید که چه کردهام و چه نکردهام و فقط از خودش دم میزند؟!
گفتم ما از بس خودمان را پیچیدهایم و به بتها و حجابها چشم دوختهایم او میخواهد خودش را نشان بدهد که من هستم که جلوه کردهام و تو هستی که در جلوهها ماندهای و آنها را بت ساختهای و در آن محدودهها ماندهای. راه بیفت. این شیرهای آب، اگر منبعها نبودند آبی به تو نمیدادند و جز قرقر و باد گلو چیزی نداشتند و این اوست که منبعها را سرشار کرده است: «ان من شیء الا عندنا خزائنه.
ناسور
آرام نباشیم که در کجا ایستادهایم و به چه ایمان داریم؛ چون ما از آنچه نداریم صدمه میخوریم
Ali.T
مذهب اصیل راه انسانی است که یافته باشد باید حرکت کند و باید از آزادی و وسعت تبخیر، به شکل گرفتن و به عبودیت برسد و رسالتها را به گردن بگیرد؛ چون نیازهایی در پیش است که بخارهای هرز را، به شکل گرفتن دعوت میکنند.
Ali.T
میگویند موسی خواست تا بندهٔ محبوبی از بندگان خدا را ببیند. جبرئیل او را به سوی خرابهای آورد. شکستهای بود تنها. هیچ چیز و هیچ کس در کنارش نبود، ولی زبانش سرشار از حمد بود و دلش لبریز از عشق. موسی از حالش پرسید. جوابش شوق بود و انس و ابتهاج.
موسی گفت: شاید چشم بینایش او را مشغول داشته و با چشم و بیناییش سرخوش است. با اشارهٔ جبرئیل، چشم او بر روی گونههایش خزید و از خانهٔ خود بیرون آمد. آن دل بیدار، باز سپاسگزار بود و سرخوش بود. موسی گفت: تو آخر چه داری که این گونه سرشاری؟ تو که حتّی چشم هم نداری؟ او با تمامی زبانش، با تمامی وجودش، با تمامی جانش جواب داد: من چشم را برای چه میخواستم؟ میخواستم چه کسی را ببینم؟ او همراه من است و در دل من است و با تمامی دادنها و گرفتنهایش زیباست و دیدنی است. و این دیدار دیگر چشم نمیخواهد. بینش میخواهد. و او همین را در من ریخته و خودش بر من جلوه کرده است.
ناسور
کسی که خواستهاش دم دستش، هست، حتی از پاهایش استفاده نمیبَرَد.
Ali.T
به یکی از دوستانم که گرفتار بعضی حرفها شده بود گفتم: با کسانی باش که تو را زیاد کنند و گفتم: هر کس جز حق از تو میکاهد و گفتم: ببین که هنگامی که با فلان شخص یا بهمان نفر مینشینی او چه چیزی را در تو بزرگ میکند، خودش را و یا خودت را و یا دنیا را یا خدا را. تو با این ملاک دوست بگیر و رفیق انتخاب کن و یا مرشد و پیر و مرجع بگیر.
رضا فاخری
حجم
۲۲۰٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۲۶۰ صفحه
حجم
۲۲۰٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۲۶۰ صفحه
قیمت:
۲۹,۰۰۰
۱۴,۵۰۰۵۰%
تومان