بریدههایی از کتاب رشد
۴٫۵
(۲۸۱)
چون حکمت بر اساس نیازهای گوناگون، افراد گوناگون تهیه میکند،
در حالی که این گوناگونیها ملاک افتخار نیست و در حالی که از هر کس به اندازهای که دادهاند بازدهی میخواهند و در حالی که هنگام پاداش، نسبت سرمایهها و سودها را میسنجند، نه سرمایهها را و نه سودها را.
در حالی که جهت این نسبت و هدف این کوشش را در نظر میگیرند، که: «اِنَّما الاَعمالُ بالنِّیات و «لَیسَ لِلاِْنْسانِ اِلاَّ مَا سَعَی و «لایکلِّفُ اللّهُ نَفْسآ اِلاَّ ما اتیها.
کاربر ۲۰۵۴۷۴۴
انسانها گرچه در سرمایهها با هم تفاوت دارند اما در جهت دادن به اینها و رهبری اینها همه با هم برابرند.
هر کس از تضاد استعدادها برخوردار بود و هر کس بشر بود ناچار از این جهت دادن و رهبری کردن برخوردار است. خود این استعدادها مهم نیستند و کاری که با دست یا فکر یا نیروی عظیم خود انجام میدهیم مهم نیست، بل مهم هدف و جهت این کارهاست که برای چه از اینها بهره میگیریم و در چه راهی آنها را به جریان میاندازیم.
و با این دید دیگر اختلاف عملها و اختلاف استعدادها مسأله ظلم و بیعدالتی را به دنبال نمیکشد؛ چون حکمت بر اساس نیازهای گوناگون، افراد گوناگون تهیه میکند
کاربر ۲۰۵۴۷۴۴
بهشت منزل است نه مقصد؛
Niki
انسان هنگامی آدم میشود که به استعدادهای شکل گرفتهاش جهت بدهد
Niki
عاشق، بیکار نیست. هر کس به حق رسید، به حق میرساند. درخت زنده، شاخ و برگ و میوه دارد. به حرف آنهایی که میگویند دلت پاک باشد، فریب مخور. دلِ پاک، عملِ پاک میسازد. درخت زنده بار میآورد، مگر این طور نیست؟
سلمی
چقدر نکته در این کلمهها نهفته، «اِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا». مگر جز به سوی او میتوان به سوی دیگری رفت و مگر جز با او میتوان با دیگری سودا کرد! بر فرض چیزی نداده باشد و بر فرض بهشتی نداشته باشد، اما باز اوست که بر دل و بر خلق و بر دنیا و بر شیطان هم احاطه دارد و تسلط دارد و حکومت دارد. اگر بناست که با کسی باشیم و اگر بناست که مفت ببازیم پس چرا برای او نباشیم و به او نبازیم، که حاکم است و عظیم است، نه محکوم و اسیر.
سلمی
من باید کاری بکنم که خودم زیاد شوم و سرمایههایم رشد کنند. فکرم و دلم و عقلم و روحم بارور شود.
سلمی
همه انسانها در یک نقطه انحطاط قرار دارند و فقط با سرمایههایی هستند و پاهایی. «هر کس هر قدر کار بکند و راه برود بالاتر میآید، تا ثروت، تا قدرت، تا ریاست، تا بهشت آب و نان و بالاتر میآید، تا... تا» تا آنجایی که نهایتی ندارد و تا برنمیدارد. و این است که علی آن مرد راه فریادش بلند میشود: «آه مِن قِلَّةِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِیق؛ آه از توشه کم و راه دور. اگر هدف علی، بهشت نان و آب بود و بهشت حوریان بود که آن توشهها کم نبود، با کمتر از اینها به آن همه میرسند. علی راهی دارد تا بینهایت و این است که هر چقدر توشه بردارد چیزی نیست؛ چون هر مقدار در برابر بینهایت، صفر است و هیچ است و کم است.
سلمی
راه
ما بازیچه شتابها هستیم، مگر هنگامی که از پیش طرحی داشته باشیم و با حساب احتمالات آماده شده باشیم و خط آخر را خوانده باشیم.
در این هنگام، این ماییم که چشم به راه حادثهها هستیم و با سازمان و تنظیم خویش به حادثهها نظام دادهایم و سازمان بخشیدهایم.
سلمی
ما پیش از آنکه تشنه شده باشیم، نوشیدهایم و پیش از آنکه به اشتها آمده باشیم و با سؤالها گلاویز شده باشیم، خود را تلنبار کردهایم و پیش از آنکه به معناها دست یافته باشیم، به کلمهها رسیدهایم ... و این است که باد کردهایم و با آنکه زیاد داریم، مریض و بیرمق هستیم و به امتلای ذهنی و پرخوری فکری دچار شدهایم ...
Mohammad
دلهایی که سازمان گرفتهاند... دیگر بازیچه حادثهها نمیشوند و بحران نمیبینند.
Mohammad
قرآن دریایی است عمیق، گسترده، پربار.
و دیدار با این عمیق گسترده، همانقدر که حاصلخیز میتواند باشد، توانسوز نیز هست.
آنها که در این دریا، بیروش، بیوسیله، بیراهنما، حرکت میکنند، نه تنها چیزی به دست نمیآورند، که همه چیز را از دست میدهند و خویشتن را جا میگذارند و به موج میسپارند.
گمنام
در برابر دیگران که میگویند برای چه آفریده شدهایم، خیلی پر طمطراق و شتابزده میگوییم برای تکامل. و طرف بدون اینکه مفهومی از خودش، از استعدادهایش، از نقصها و کمبودها و نیازهایش و از شکل گرفتنها و به اوج رسیدن استعدادهایش در نظر داشته باشد، زبانش بند میآید... و مبهوت نگاه میکند.
و اگر عصیانگرتر و طوفانیتر باشد با خستگی میپرسد، خب اصلاً تکامل برای چه؟ چرا تکامل پیدا کنیم؟ من نمیخواهم به کمال برسم.
این هر دو عکسالعمل از آنجا مایه میگیرند که هنوز معناها را ندیده، به کلمهها رسیدهایم و به جای همپایی و همراهی، کلمهها را به یکدیگر هدیه دادهایم و مطالب را بستهبندی شده برای هم پرت کردهایم.
راء
علی خودش زیاد شد و ثروتها را به راه انداخت، قارونها ثروتهاشان زیاد شد و خود را باختند.
علی ثروتمند زندگی کرد و اینها ثروتمند میمیرند.
کاربر ۳۱۹۵۷۷۱
ما بازیچه شتابها هستیم، مگر هنگامی که از پیش طرحی داشته باشیم و با حساب احتمالات آماده شده باشیم و خط آخر را خوانده باشیم.
در این هنگام، این ماییم که چشم به راه حادثهها هستیم و با سازمان و تنظیم خویش به حادثهها نظام دادهایم و سازمان بخشیدهایم.
محمدرضا
«وَ الْعَصْرِ اِنَّ الاِْنْسانَ لَفی خُسْرٍ اِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَتَواصَواْ بِالْحَقِّ وَتَواصَواْ بِالصَّبْرِ».
انسان در خسارت است، مگر آنها که از چند مرحله گذشتهاند:
۱. آنها که به عشق رسیدهاند.
۲. و به عملهای صالح از سازندگیها و استقامتها و عملها.
۳. و آنها که گذشته از کارها و سازندگیها و استقامتها به سفارشها و تواصی به حق.
۴. و به تواصی به صبر رسیدهاند.
هر کدام از این مراحل از دست بروند، به همان اندازه خسارت به دست میدهند و همان اندازه از رشد و سود میکاهند.
کاربر ۴۴۷۲۲۳۴
آه حالا میفهمم که چرا خیلیها به توپهای بزرگتر و کرههای زمین و ماه و خورشید هم همان طور نگاه میکنند و توپ بازی نمیکنند و اسیر بازی نمیشوند. اینها کاری دارند و هدفی دارند و این است که مشغول نمیشوند و سرگرم نمیشوند.
mostafa a
ما پیش از آنکه تشنه شده باشیم، نوشیدهایم و پیش از آنکه به اشتها آمده باشیم و با سؤالها گلاویز شده باشیم، خود را تلنبار کردهایم و پیش از آنکه به معناها دست یافته باشیم، به کلمهها رسیدهایم ... و این است که باد کردهایم و با آنکه زیاد داریم، مریض و بیرمق هستیم و به امتلای ذهنی و پرخوری فکری دچار شدهایم ...
منکسر
هیچ چیز بیحاصلتر از این مطالعات دستوری و کتاب خواندنهای پیشنهادی نیست که پیش از طرح سؤال و جوشش پرسشها، گریبانگیر تازه راه افتادهها و نو مسلمانهای شعارزده میشود.
reza.nedari
برای شناخت اینکه برای چه هستم، باید بدانم با چه چیزهایی هستم. از وسائلی که در یک اتاق هست میتوان کشف کرد که این اتاق برای چیست و برای چه آفریده شده. از استعدادها و نیروهای انسان هم میتوان کشف کرد که او برای چیست و برای چه آفریده شده است.
زهره عالیپور
حجم
۴۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۷۶ صفحه
حجم
۴۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۷۶ صفحه
قیمت:
۱۵,۰۰۰
۷,۵۰۰۵۰%
تومان