بریدههایی از کتاب رشد
۴٫۵
(۲۸۱)
و کسی که یک پر سبزی را هدر نمیکند و اسراف نمیکند، چگونه میتواند شاهد از دست رفتن استعدادهای خلق باشد. چگونه میتواند خودش باتلاق خلق بشود و آنها را مطیع و مرید و برده خود بسازد و چگونه میتواند که شاهد اسارت و بردگی و در باتلاق رفتن خلق باشد و آرام بگیرد.
کبوتر
کلید تمام استقامتها، شکیباییها و زایندگیها و سازندگیها و کارآوریها، کلید این سه مرحله همان ایمان است.
کسی که عاشق حق شد، عاشق خلق میشود، که: عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست. و این عشق میشود زیربنای مبارزه و امر به معروف و نهی از منکر. کسی که عاشق شد، خواستار بهروزی و بهزیستی و رشد و حرکت و کمال معشوق است و در این دید حتی یک پر سبزی و یک لقمه نان و یک ورق کاغذ هم هدر نمیشود و ضایع نمیگردد، که باید هر چیز به رشد خود و کمال خود برسد و این خودداری از اسراف بر اساس این اعتقاد استوار میشود نه فقط بر اساس یک بخل و یا یک دید اقتصادی.
کبوتر
در لحظههای بحرانی تاریخ، کلمهها، فکرها، کارها و رابطهها، حدود خویش را از دست میدهند و از مفهوم خالی میشوند.
در این مرحله هر چیزی در جای هر چیز مینشیند؛ چون مرزها شکسته شدهاند و فقط آهنگهای کلمهها و جلوه کارها و شور فکرها، کارسازی مینمایند و یا درگیری پیش میآورند و این درگیریها، درگیریهایی لفظی هستند و بیبار و بینتیجه.
Alireza
قرآن دریایی است عمیق، گسترده، پربار.
عمیق است؛ روح و نور و تفسیر دارد.
و گسترده است؛ بر تمام راه دراز انسان و بر تمام ابعاد وسیع او نظر دارد.
و پربار است؛ چون برای این همه برنامه دارد.
Alireza
برای شناخت اینکه برای چه هستم، باید بدانم با چه چیزهایی هستم. از وسائلی که در یک اتاق هست میتوان کشف کرد که این اتاق برای چیست و برای چه آفریده شده. از استعدادها و نیروهای انسان هم میتوان کشف کرد که او برای چیست و برای چه آفریده شده است.
کبوتر
و از آنجا که خدا جز خوبی نمیخواهد و جز رشد خلق را نمیخواهد، ناچار گروندگان به او و عاشقهای به راه افتاده او، جز خوبی نمیآورند، «وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ». چقدر رابطه، چقدر وابستگی.
شادی رفائی
دلِ پاک، عملِ پاک میسازد. درخت زنده بار میآورد،
شادی رفائی
خسارت به خاطر رکود سرمایهها و یا اسراف در سرمایهها باشد؛ رکودی که به خاطر جهل به سرمایهها و یا جهل به نیازها است و اسرافی که به خاطر جهل به خریدارها و بازارهاست.
کاربر ۱۸۲۴۷۵۰
در این سوره رابطه بین ایمان و عمل مشخص شده است؛ ایمان است که عمل را میآفریند و این عمل است که ایمان را نیرومندتر میسازد، همانند ریشه و برگ، این ریشه است که برگها را میرویاند و این برگها هستند که ریشه را غذا میدهند و نفس میدهند و رشد میدهند تا حدی که با مسدود شدن سوراخهایشان ریشه میخشکد.
کاربر ۲۰۵۴۷۴۴
صبر و سازندگی و رشد دادن و عمل صالح و رشد کردن، ادامه ایمان هستند و دنباله عشق به حق. عاشق، بیکار نیست. هر کس به حق رسید، به حق میرساند. درخت زنده، شاخ و برگ و میوه دارد. به حرف آنهایی که میگویند دلت پاک باشد، فریب مخور. دلِ پاک، عملِ پاک میسازد. درخت زنده بار میآورد، مگر این طور نیست؟
و عاشق حق از یک سو عمل میآورد و شاهکار میآفریند و از یک سوی دیگر همراه و همکار؛ چون در راه، درگیریهایی هست که به تنهایی نمیتوان با آنها روبهرو شد.
و عاشق حق به اندازه عشقش شکیبایی دارد و صبر و استقامت. آنچه صبر و سازندگی و عمل را پایه میگذارد، ایمان است و حب اللّه است، که: «وَالَّذینَ آمَنُوا اَشَدُّ حُبَّاً للّه.
کاربر ۲۰۵۴۷۴۴
مؤمن نمیتواند بیتفاوت و یا سازشگر بماند. سازشگری و بیتفاوتی با ایمان و بالاتر، با توحید نمیسازد.
مؤمن برای انتخاب شکلهای مبارزهاش، ملاکهایی دارد و نورهایی دارد. هدف او و شرایط او و دشمن او شکل مبارزه او را مشخص میکنند.
کاربر ۲۰۵۴۷۴۴
و کسی که یک پر سبزی را هدر نمیکند و اسراف نمیکند، چگونه میتواند شاهد از دست رفتن استعدادهای خلق باشد. چگونه میتواند خودش باتلاق خلق بشود و آنها را مطیع و مرید و برده خود بسازد و چگونه میتواند که شاهد اسارت و بردگی و در باتلاق رفتن خلق باشد و آرام بگیرد.
کسی که عشق به حق دارد عاشق خلق میشود و آنها را از بتها و طاغوتها و شیطانها نجات میدهد، هر چند به درگیری و مبارزه با آنها بینجامد، که برای مبارزه آماده است؛ چه در شکل روشنگریاش و چه در شکل فریادگریاش و چه در شکل پنهان کاریاش و چه در شکل آشکار و مشخصاش.
کاربر ۲۰۵۴۷۴۴
سازندگی همکار و همراه و همفکر و شکیبایی در این راهها وابستگی با همان عشق و همان ایمان دارد. انسان در راه معشوق به اندازه عشقش صبر میکند. مگر نمیبینی که به خاطر رسیدن به تخم مرغ ارزان چگونه صف میکشند و روی برفها میایستند و سرما میخورند. مگر نمیبینی که چگونه از صبح تا به شام به خاطر معشوقهای خود میدوند و مگر نمیبینی چگونه از عشقها به عادتها میرسند و از عشقها به استقامتها دست مییابند.
کلید تمام استقامتها، شکیباییها و زایندگیها و سازندگیها و کارآوریها، کلید این سه مرحله همان ایمان است.
کاربر ۲۰۵۴۷۴۴
هنگامی که میخواهیم کارهایی را و عملهایی را عوض کنیم، ناچار باید در شناختها و ارزیابیها و سنجشها راه بیابیم و آنها را عوض کنیم. ناچار باید در معشوقها و عشقها دست ببریم. عمل ادامه عشق است و عشق ادامه شناخت و انتخاب و شناخت و انتخاب هم ادامه فکر و عقل است.
کاربر ۲۰۵۴۷۴۴
ما در فاصله تولد و مرگ برای کسی کار میکنیم، کارفرمای ما چه کسی باشد؟ ما حرکتهایی داریم، محرک ما چه کسی باشد؟ باید در این محرکها اندیشید و آنها را مقایسه کرد و سنجید. این فکر و عقل ماست که کمک ما هستند. فکر، محبوبها و محرکها و کارفرماها را ارزیابی میکند و وضع آنها را مشخص مینماید که چه میدهند و چه میگیرند. عقل هم بر این ارزیابیها نظارت میکند و میسنجد و بهترین آنها را نشان میدهد و در نتیجه این فکر و این سنجش به عشق و به گرایش و ایمان میرسیم.
کاربر ۲۰۵۴۷۴۴
باید در انتخاب هدف سنجید که به سوی چه کسی رو بیاوریم، به سمت چه هدفی بگرویم و به چه مقصدی مؤمن شویم. ایمان؛ یعنی گرایش، گرایش به سوی چی؟ آیا به سوی کسی و چیزی که کمتر از ماست یا عالیتر از ماست؟
گرایش به سوی پستتر و یا برابر، یا اسراف است و یا رکود، یا انحطاط است و یا احتکار.
پول، قدرت، شهرت، ریاست و خلاصه دل و خلق و دنیا و شیطان، اینها میتوانند هدف ما باشند، اما این هدفها چیزی ندارند و استعدادهای شکفته شده ما را به بنبست میرسانند و در لجن میکشند.
کاربر ۲۰۵۴۷۴۴
در هر عصری از عصرها؛ از عصر حجر گرفته تا عصر فضا و در هر دورهای از دورههای زندگی؛ از کودکی و جوانی گرفته تا کمال و پیری.
«وَ الْعَصْر»، به تمام این دورهها سوگند، «اِنَّ الاِْنْسانَ لَفی خُسْرٍ»، که انسان با این همه سرمایه در تمام دورهها در خسارت مدفون است، چرا؟ چون سرمایههایش رشدی نکرده و سودی نیاورده است. درست است که به ثروت، که به قدرت، که به علم رسیده است، درست است که اینها زیاد شدهاند، اما خود انسان کم شده و اسیر شده و اسارتش علامت حقارت است.
کاربر ۲۰۵۴۷۴۴
فکر من اسیر کمها شده، در حالی که میتوانستم با فکرم، خودم و محرکهایم را بشناسم و با عقلم، سرمایهها و بازارها و خریدارها را بسنجم. اگر فکر میکردم، مییافتم که محرکهای من باید از من عظیمتر باشند و از من بزرگتر باشند.
آیا دلم و دل خلق و جلوههای دنیا از من بزرگترند که شب و روز، مرا میچرخانند.
اگر من در خودم و در اینها فکر کرده بودم، رشد میکردم و بزرگ میشدم و در نتیجه از اینها آزاد میگردیدم، همان طور که از تیلههای دیروز و بتهای کودکی و معشوقها و درّههای پیشینم آزاد شدهام. من باید به سوی کسی میرفتم که از من بزرگتر باشد.
کاربر ۲۰۵۴۷۴۴
آنهایی که این راه دراز را دیدهاند و از این استعدادهای عظیم خبر دارند، اینها در فکر بازاری هستند و در جستوجوی خریداری که بیشتر سود بدهد و زیادتر بهره برساند و سرمایهها را بارور کند که مگر در این راه به جایی برسند. اینها شب و روز مشغولند و شب و روز میکوشند؛ چون فرصتی ندارند. این است که باید خوردن و خوابیدن و رفتن و آمدن همهاش تجارت باشد و کار باشد و عبادت باشد و حرکت باشد و پای رفتن باشد.
اینها دیگر درنگی نمیکنند و آرام نمینشینند و از بازیها سر باز میزنند. کسانی درنگ میکنند و به بازی گرفتار میشوند که هدفی ندارند.
کاربر ۲۰۵۴۷۴۴
ما از عظمت استعدادهای انسان، ادامه او را مییابیم و چون انسان از بینهایت سرمایه برخوردار است، پس بینهایت ادامه خواهد داشت و برای این بینهایت راه باید استعدادهایش را بارور کند و پاهای نیرومندی پرورش دهد و مرکبهایی بسازد، همانطور که برای رسیدن به ماه، استعدادهایش را بارور کرد و مرکبهایی تهیه نمود و راههایی را پشت سر گذاشت.
انسان باید در این محدوده هفتاد ساله پاهایی تربیت کند و مرکبهایی بیابد و سرمایههایی را زیاد نماید و توشههایی برای بینهایت راه بردارد و سپس راهش را شروع کند و حرکتش را دنبال نماید.
در این دنیا پاها ساخته میشوند و در آن مرحله راهها پیموده میگردند.
کاربر ۲۰۵۴۷۴۴
حجم
۴۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۷۶ صفحه
حجم
۴۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۷۶ صفحه
قیمت:
۱۵,۰۰۰
۷,۵۰۰۵۰%
تومان