بریدههایی از کتاب نامه های بلوغ
۴٫۶
(۹۸)
۱ ـ شروع خوب کافی نیست، استمرار و ادامهی خوب مهم است. در آغاز و در شروع هر حرکتی، بهخاطر انفجار و آزادی نیرو و یا همراهی و رقابت یاران و یا راحتی و سراشیبی راه و یا لذّت جدید بودن و تازگی کار، شور و سرعت، زیادتر از دقّت و نظارت و بررسی است. اما در طول زمان، با خستگی طبیعی و یا حضور و ظهور موانع و برخورد با کاستیها و اشتباهها و برخوردهای غلط و یا نامطلوب، افت انگیزه و ضعف اراده، به ناتمانی عملمیانجامد.
saeed
تو یک بار از مادر متولّد شدی و این بار باید از خودت بیرون بیایی؛ از نَفس، از غریزهها، از عادتها متولّد شوی؛ که عیسی میگفت: «لا یلِجُ فِی الْمَلَکوتِ مَنْ لایولَدُ مَرَّتینِ»؛ کسی که دو بار متولّد نشود، به ملکوت خدا راهی ندارد.
آرمین
اگر تو به اندازهای که به اتاقها و دستشوییهایت میرسی، به دلت و به خودت سر میکشیدی، دل تو و سینهی تو، طور سینا بود!
آرمین
در آن «شب سیاه»
که قلبم، در راه گلویم، ایستاده بود
به آن، جلوهی روشنایی، رسیدم.
او
در گوش صبحدم، چنین گفت
تو هیچگاه
به خودت نمیاندیشی.
امّا به یک لیوان، بسیار!
او
در جلوهی طلوع چنین گفت
تو
«خویشتن» را گم کردهای.
گمشدهی تو، در «تو»، خلاصه میشود!
محمدرضا میرباقری
خودشناسی؛ یعنی اینکه تو با این استعداد و امکان، چرا به خاطر دنیای بیجان و یا آدمها و فرعونها و طاغوتهایی که مثل تو هستند، سوختهای و ساختهای.
محمدرضا میرباقری
تو با شناخت ارزش خودت و با مقایسهی محرّکها و مؤثرهایی که تو را همیشه راه میاندازند و شاد و یا رنجور میکنند، با قدر و ارزش خودت، در برابر کششهاو حالتهای طبیعی خودت میایستی و حساب میکنی، که چرا خودت را برای اینهایی که برای تو بودهاند، فدا کردهای. و چرا از صبح تا شام، به خاطر آدمهایی مثل خودت و یا دنیایی پایینتر از خودت، دویدهای.
انسان با مقایسهی محرّکها با خودش، از بند آنها آزاد میشود و بتهایش را میشکند. و خودشناسی؛ یعنی اینکه تو با این استعداد و امکان، چرا به خاطر دنیای بیجان و یا آدمها و فرعونها و طاغوتهایی که مثل تو هستند، سوختهای و ساختهای. تو خودت را با تأثیری که از هر چیز احساس میکنی، اندازه بگیر و مقایسه کن، که این چیز، ارزش این تأثیر را داشته و یا جهل و غفلت تو، او را بزرگ کرده است.
چڪاوڪ
طبیعت، معجزهی مأنوس و معجزه، طبیعتِ مجهول و نامأنوس است.
چڪاوڪ
پس در این ماه، دنبال رزقی برای فکر و عقل و قلب و روح خودت باش؛ که رزق فکر، خلوت و توجّه و مطالعه و نظر است؛ و رزق عقل، معرفت؛ و رزق قلب، اطاعت؛ و رزق روح، قرب و انس؛ که هر کدام، از کار نیروی سابق تأمین میشوند. فکر، رزق عقل را میسازد و عقل، رزق قلب را و قلب، رزق روح را.
takhtary
این راه را، حسین با سر رفته، تو چگونه میخواهی با غرور و بیاعتنایی و با خور و خواب و ولنگاری به انجام برسانی؟
maryam
با درک تنهایی، باید بارور شد و زایید و در متن تاریکی، باید ایستاد و نور پاشید؛ که آن درک، زاینده است و این تاریکی، خواستار نور.
چڪاوڪ
حجم
۱۸۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۶۴ صفحه
حجم
۱۸۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۶۴ صفحه
قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰۵۰%
تومان