خداوندا! اگر به اندازهای که تو از من میدانی، من از خودم میدانستم، بر خودم نمیبخشیدم.
فانوس
آنچه از تو میخواهند، عمل نیست، که سعی است
Mahdi
بابا! در این نکته تأمل کن، ببین در برابر آنچه بهدست میآوری، چه از دست میدهی. در این محاسبه، خودت را در نظر بگیر. تمام باخت ما از اینجاست که خودمان را به حساب نمیآوریم! فقط حساب میکنیم چه بهدست آوردهایم و نمیبینیم چه از دست دادهایم.
باران
حکیم (سقراط) در جواب شماتت آن دشمن ـ که او را به پدرش سرزنش کرده بود ـ گفت: تو به پدرانت افتخار میکنی؛ اما من، فرزندانم به من افتخار خواهند کرد. تو پایان افتخارات گذشته هستی و من آغاز فردا...
چڪاوڪ
دل آدمی، بزرگتر از این زندگی است. و این، راز تنهایی اوست. او چیزی بیشتر از تنوع و عصیان را میخواهد. او محتاج تحرّک است و حرکت، با محدودیت سازگار نیست، که محدودیتها، عامل محرومیت و تنهایی ماست.
آرام
هر کس، از نقطه ضعفهایش ضربه میخورد و با تعلّقهایش به اسارت میرود.
فانوس
سعی کن با آنچه یافتهای زندگی کنی و با شکر، باعث زیادی نعمت معرفت خود گردی؛ چون در حدیث است: «مَنْ عَمِلَ بِما یعْلَمُ، عَلَّمَهُ اللّه ما لَمْ یکنْ یعْلَم»؛ کسی که به آنچه آموخته، عمل کند، خدا به او، آنچه را که نمیتوانست بیاموزد، میآموزاند.
امیری حسین
تمامی هستی به تو منتهی میشود و تو باید به خدای هستی منتهی شوی
باران
قورباغهها، بیاعتنا به وسعت هستی
در کنار باتلاقها
با دستهای بلندشان، با کثافتها پیمان بستهاند.
به گِلها و کرمها قانع هستند.
سوسکها برایشان ترانه میخوانند.
قورباغههای مست
سرشار از شادی و خیال
روی دو پا نشسته
شکسته، شکسته میخوانند.
اینجا بهشت ماست.
اینجا بهشتبرین است.
امیری حسین
خدا را بر تمامی لطفها و عنایتهایش، در هر شکلی که هست، سپاسگزارم؛ وَ لَهُ الْحَمدُ عَلی ما اَنْعَمَ.
چڪاوڪ