بریده‌هایی از کتاب کوچولوی اضافی

دل‌پیچه چیزی به‌جز تلقین نیست. آخه مگه علائم بارداری آن‌قدر زود خودشون رو نشون می‌دن؟ بعد یاد فیلم‌ها و سریال‌هایی می‌افتادم که توش یه خانم از حالت تهوعش می‌فهمه که بارداره. همیشه به این فیلم‌ها خنده‌ام می‌گرفت. قبلاً شنیده بودم آدم اول می‌فهمه بارداره بعد مشکلات گوارشی‌اش شروع می‌شه نه برعکس؛ اما این دفعه مشکلات گوارشی من قبل از اطمینان از بارداریم شروع شده بود. البته باز هم مطمئن نبودم که این حس واقعیه یا تلقینه. اون روز تصمیم گرفتم که از یه تست بارداری خونگی استفاده کنم. فکر می‌کردم تست‌های بارداری خونگی به این زودی جواب

داده بود گفت: ـ سه تا پنج روز باید بگذره. متوجه منظورش نشدم. ـ سه تا پنج روز بعد از چی؟ بعد از زمانی که فکر می‌کنم باید تخمک‌گذاری انجام شده باشه؟ ـ نه. سه تا پنج روز بعد از زمانی که باید عادت ماهانه می‌شدی و نشدی. وای خیلی دیر بود. آن‌قدر طاقت نداشتم. فکر می‌کردم آزمایش خون زودتر از این‌ها جواب بده. به‌هرحال چاره‌ای ندا

بگذره. متوجه منظورش نشدم. ـ سه تا پنج روز بعد از چی؟ بعد از زمانی که فکر می‌کنم باید تخمک‌گذاری انجام شده باشه؟ ـ نه. سه تا پنج روز بعد از زمانی که باید عادت ماهانه می‌شدی و نشدی. وای خیلی دیر بود. آن‌قدر طاقت نداشتم. فکر می‌کردم آزمایش خون زودتر از این‌ها

عزیزم دوستت دارم. هر جوری که باشی، هر اتفاقی هم که بعداً برات بیفته، تمام دنیا هم که بهت پشت کنه، یکی اینجا هست که عاشقته.

«درد حریف ما نشد، غصه به کار ما نبود».

من الآن رو لبه تیغم؛

اگر از شما بپرسن سخت‌ترین تصمیمی که آدم تو زندگی باید بگیره چیه، احتمالاً جواب می‌دید تصمیم به ازدواج یا انتخاب رشته تحصیلی و شغل؛ اما نظر من این نیست. قبول دارم ازدواج و انتخاب رشته و شغل جزو سخت‌ترین تصمیم‌های زندگی هستن، اما سخت‌ترین نیستن. به نظر من سخت‌ترین تصمیم زندگی، تصمیم به بچه‌دار شدنه.